- Dec 8, 2023
- 371
***
( سادیا)
صدای پیدرپی بوق خودروها در خیابان اعصابم را به هم ریخته و ماشینها و کامیونها همهجای خیابانهای شهر را تسخیر کردهاند. عدهای وحشتزده با چمدانهای بزرگی سوار بر کامیونها و بالگردهای نظامی میشوند و تعدادی از راهها توسط سربازانی سر تا پا مسلح و اسلحه به دست با لباس و شلوارهای نظامی سبزرنگی که سوار بر جیپها و تانکهای بزرگ و زرهی هستند، مسدود شدهاست. یکی از سربازان با بلندگو از بقیه میخواهد که صف را رعایت کنند. چند سرباز درست روبهروی درب باند فرود پادگان نظامی میایستند، گذرنامهها و مجوز را از مردم عادی میگیرند و مشغول چک کردن آنها میشوند. سپس هر گاه از درست بودن گذرنامه مطمئن شوند آن را به صاحبش میدهند، صاحبان گذرنامهها هم پس از معاینه شدن توسط پزشکان اجازهی عبور برای سوار شدن در داخل کامیون یا بالگرد را دریافت میکنند.
ناگهان صدای شلیک گلوله و داد و فریاد در محیط اطراف پخش میشود. شخصی مضطربانه و نفسزنان به زحمت از لای چند مأمور بازرسی میگذرد، اما پیش از رسیدن به کامیون یا بالگرد نظامی با شلیک گلوله زمین میافتد، سپس توسط سربازها دستگیر و به جای نامعلومی بردهمیشود.
دلشورهی شدیدی چنگزنان دلم را آزار میدهد. حس خوبی ندارم و داخل ذهنم گمان میکنم که حادثهی بدی در کمینِ مردم این شهر نشسته باشد. مردمانی که نه تنها خودشان بلکه کل دنیا آنها را یکی از بزرگترین و مرفهترین مردم جهان میدانستند، اکنون بهخاطر خطر وقوع جنگ در تلاش بودند تا هر چیزی که سالها برای به وجود آوردنش خون و عرق ریخته بودند را رها کنند و برای نجات خودشان به مناطق دیگر پناه ببرند. هیچگاه این چنین آنها را هراسان ندیدهبودم.
خشمگینانه زیر لب ناسزا گفتم، از پنجره آپارتمان خانهام دور شدم، به نزدیکی میز غذاخوری رفتم و رادیویی که روی میز بود را روشن کردم. ناگهان صدای زنانه و نگرانی را از رادیو شنیدم که گفت :
- از هممیهنای عزیزمون تقاضا داریم آرامش و خونسردی خودشون رو حفظ کنن و دست به کار احمقانهای نزنن. نیروهای ارتش فقط برای کمک و حفظ امنیت شما به اینجا اومدن پس لطفاً باهاشون همکاری کنین تا... ت... تا کسی صدمه نبینه.
صدا کمی قطع و وصل میشود. اخمهایم را در هم میکشم و با چند ضربهی کوتاه به رادیو صدای خشخش و قطع و وصل شدنش را کم میکنم:
- سخنان مبنی بر حمله به پایگاه ات... اتم... می تنها یک شایعه است. رئیس جمهور به صراحت اعلام کردن که... .
ناگهان صدا کاملاً قطع میشود. با عجله و دلشورهی شدیدی به طرف تلوزیون میروم، آن را روشن میکنم و کانال اخبار را میآورم. تصاویر کمی خشخشی میشوند، اما نه در حدی که نتوانم آن را تشخیص دهم.
( سادیا)
صدای پیدرپی بوق خودروها در خیابان اعصابم را به هم ریخته و ماشینها و کامیونها همهجای خیابانهای شهر را تسخیر کردهاند. عدهای وحشتزده با چمدانهای بزرگی سوار بر کامیونها و بالگردهای نظامی میشوند و تعدادی از راهها توسط سربازانی سر تا پا مسلح و اسلحه به دست با لباس و شلوارهای نظامی سبزرنگی که سوار بر جیپها و تانکهای بزرگ و زرهی هستند، مسدود شدهاست. یکی از سربازان با بلندگو از بقیه میخواهد که صف را رعایت کنند. چند سرباز درست روبهروی درب باند فرود پادگان نظامی میایستند، گذرنامهها و مجوز را از مردم عادی میگیرند و مشغول چک کردن آنها میشوند. سپس هر گاه از درست بودن گذرنامه مطمئن شوند آن را به صاحبش میدهند، صاحبان گذرنامهها هم پس از معاینه شدن توسط پزشکان اجازهی عبور برای سوار شدن در داخل کامیون یا بالگرد را دریافت میکنند.
ناگهان صدای شلیک گلوله و داد و فریاد در محیط اطراف پخش میشود. شخصی مضطربانه و نفسزنان به زحمت از لای چند مأمور بازرسی میگذرد، اما پیش از رسیدن به کامیون یا بالگرد نظامی با شلیک گلوله زمین میافتد، سپس توسط سربازها دستگیر و به جای نامعلومی بردهمیشود.
دلشورهی شدیدی چنگزنان دلم را آزار میدهد. حس خوبی ندارم و داخل ذهنم گمان میکنم که حادثهی بدی در کمینِ مردم این شهر نشسته باشد. مردمانی که نه تنها خودشان بلکه کل دنیا آنها را یکی از بزرگترین و مرفهترین مردم جهان میدانستند، اکنون بهخاطر خطر وقوع جنگ در تلاش بودند تا هر چیزی که سالها برای به وجود آوردنش خون و عرق ریخته بودند را رها کنند و برای نجات خودشان به مناطق دیگر پناه ببرند. هیچگاه این چنین آنها را هراسان ندیدهبودم.
خشمگینانه زیر لب ناسزا گفتم، از پنجره آپارتمان خانهام دور شدم، به نزدیکی میز غذاخوری رفتم و رادیویی که روی میز بود را روشن کردم. ناگهان صدای زنانه و نگرانی را از رادیو شنیدم که گفت :
- از هممیهنای عزیزمون تقاضا داریم آرامش و خونسردی خودشون رو حفظ کنن و دست به کار احمقانهای نزنن. نیروهای ارتش فقط برای کمک و حفظ امنیت شما به اینجا اومدن پس لطفاً باهاشون همکاری کنین تا... ت... تا کسی صدمه نبینه.
صدا کمی قطع و وصل میشود. اخمهایم را در هم میکشم و با چند ضربهی کوتاه به رادیو صدای خشخش و قطع و وصل شدنش را کم میکنم:
- سخنان مبنی بر حمله به پایگاه ات... اتم... می تنها یک شایعه است. رئیس جمهور به صراحت اعلام کردن که... .
ناگهان صدا کاملاً قطع میشود. با عجله و دلشورهی شدیدی به طرف تلوزیون میروم، آن را روشن میکنم و کانال اخبار را میآورم. تصاویر کمی خشخشی میشوند، اما نه در حدی که نتوانم آن را تشخیص دهم.
آخرین ویرایش: