آنها چشمانی مثل زمردهای سبز دارند و غرّششان از غرّش آبشار هم بلندتر است. شاهزاده گفت: - پرستو، پرستو، پرستوی کوچک، دور آن طرف شهر، یک جوان را در اتاق زیرشیروانی میبینم. او خم شده روی میزی که پر از کاغذ است، و کنار دستش یک لیوان است که تویش یک دسته بنفشه خشکیده گذاشتهاند. موهایش قهوهای و فر...
cherrybook.ir
تگتون کردم