- Aug 4, 2023
- 624
۱.دسامبر.۲۰۲۳
5:45 pm
بوم کوچک را در کیف ویولنش گذاشت و زیپ کیف را بست و به سمت گوشیاش رفت، انگشتهای باریک بر روی کیبورد صفحه تماس به حرکت درآمدند و شماره آشنایی را گرفت، بعد از سه بوق یا چهار بوق برداشت؛ صدای نفسها بود که به گوش میرسید بعد از گذشت مدت طولانی هرمان به حرف آمد و گفت:
- بفرمایید!
شمارهاش را نداشت یا شما شده بود و غریبه؟
- سلام!
هرمان طوطیوار تکرار کرد:
- سلام بفرمایید!
نه ظاهراً از دوم شخص مفرد به دوم شخص جمع تغییر کرده بود:
- خوبی؟
هرمان نفس عمیقی کشید و آرام گفت:
- خوبمخوبم!
چهقدر هرمان بیزار بود از با لیدیا حرف زدن. جوابهای کوتاه بدون دنباله میداد، لیدیا را دوم شخص جمع خطاب میکرد، عجله داشت برای قطع کردن!
لیدیا دندنهوار گفت:
- کجایی؟
هرمان حرصی گفت:
- لِیلیـ... .
5:45 pm
بوم کوچک را در کیف ویولنش گذاشت و زیپ کیف را بست و به سمت گوشیاش رفت، انگشتهای باریک بر روی کیبورد صفحه تماس به حرکت درآمدند و شماره آشنایی را گرفت، بعد از سه بوق یا چهار بوق برداشت؛ صدای نفسها بود که به گوش میرسید بعد از گذشت مدت طولانی هرمان به حرف آمد و گفت:
- بفرمایید!
شمارهاش را نداشت یا شما شده بود و غریبه؟
- سلام!
هرمان طوطیوار تکرار کرد:
- سلام بفرمایید!
نه ظاهراً از دوم شخص مفرد به دوم شخص جمع تغییر کرده بود:
- خوبی؟
هرمان نفس عمیقی کشید و آرام گفت:
- خوبمخوبم!
چهقدر هرمان بیزار بود از با لیدیا حرف زدن. جوابهای کوتاه بدون دنباله میداد، لیدیا را دوم شخص جمع خطاب میکرد، عجله داشت برای قطع کردن!
لیدیا دندنهوار گفت:
- کجایی؟
هرمان حرصی گفت:
- لِیلیـ... .