HERA-

مدیر تالار میز گرد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
منتقد
ویراستار
کاربر VIP
نویسنده رسمی
نویسنده فعال
Aug 4, 2023
624
چشم‌هایش بسته است که زیرلب می‌گوید:
- کتاب‌خونه مرتب شد؟
- آره... .
چشم‌هایش را باز نمی‌کند که خوابش نپرد:
- زیادی دیر شده واسه برگشتن به خونه؟
- آره؛ ولی نه زیاد... .
- پنج دقیقه دیگه کافه رو تمیز می‌کنم... .
هرمان روی صندلی روبه‌رویی می‌نشیند و می‌گوید:
- تمیزش کردم... .
زیرلب نق می‌زند:
- ولی تمیز کردن کافه مال من بود!
- خب خیلی زورت می‌رسه می‌تونی نخوابی!
جوابش را نمی‌دهد، در خواب و بیداری است زیر لب می‌گوید:
- چرا صندلی کناریم نمی‌شنی؟
هرمان از جایش بلند می‌شود و به صندلی کناری لِی‌لیا می‌رود و رویش می‌نشیند. لِی‌لیا سرش را از میز برمی‌دارد و روی شانه‌های هرمام می‌گذارد و می‌گوید:
- قول بده پیشم می‌مونی... .
لِی‌لیا را در آغوش می‌کشد و آرام می‌گوید:
- پیشت می‌مونم!
خنده‌داره، چه کسی می‌دانست یک سال بعد در همین تاریخ قرار است بهم بزنند؟ آن هم با یک لجبازی بی‌جهت؟
 

چه کسانی از این موضوع بازدید کرده‌اند (در مجموع: 23) در 1000000 ساعت گذشته. «جزئیات دقیق بازدیدها»

Who is viewing this thread (Total: 1, Members: 0, Guests: 1)

Who has watch this thread (Total: 0) «جزئیات دقیق بازدیدها»

بالا