مهم [ درخواست تایید رمان ]

naserazami

کاربر انجمن
کاربر انجمن
Apr 12, 2024
2
اوایل فصل بهار بود. باد ملایم بهاری مزرعه های گندم روستا را به رقص وا داشته بود.چند تکه ابر که آسمان بود جلوی نور خورشید را گرفته بودند .
بادخنک از لای پنجره ی نیمه باز اتاقم وارد خانه شد. من مشغول خواندن کتابی از داستایفسکی بودم ، هوای تازه عاملی بود که از کتاب خواندن سرم را بیرون آورم .آرامش عجیبی فضای خانه حکم فرا بود.
ناگهان صدای از دور دست سکوت اتاق را شکست.
صدا ی جیق وشیون بریده بریده از بالا ی پل قطار می آمد.
سراسیمه با دم پای از خانه بیرون زدم و یادم رفت عینکم را بزنم همین امر باعث شدنتوانم درست وحسابی اتفاقاتی که آن بالا درحال رخ دادن بود به طور دقیق مشاهده کنم -
باچند نفر از اهالی نزدیک بلواشدیم .
دو مرد به زور یک زن را به زوراز ماشین پیاده کردند. -بعد از ضرب وشتم شدید می‌خواستند اورااز ارتفاع بلند پل به پایین پرت کنند.
-دختر مانند یک حیوان نذری تقدیر خود را پذیرفته بود-گلویش از بس فریاد بیهوده کشیده بود به خز خزکردن افتاده وبعد به کل قطع شد.
جانش از بس کتک خورده بود دیگر رمقی نداشت ، بدون تقلای فقط منتظر پایان تقدیرش بود .
چند نفر از اهالی که سریعتر ازما به آنجا رسیده بودند .
خواستن پادر میانی کنند ودختر را از دست آن دو مرد نجات دهند -
اما یکی از آنها که فردی بلند قد وقوی هیکل بود. بالحنی آمیخته به خشم به آنها هشدار داد که این جریان ناموسی بین خودشان است وهیچ کس حق دخالت ندارد.
اهالی هم باشنیدن این حرفها عزمشان برای عملیات نجات سست شد.
مرد قد بلند برگشت تابا همدستِ از خودش کوتاه تر واستخوانی تر کار نیمه تمامشان را تمام کنند.
دختر بیست چند سالی داشت .یک مانتو طوسی به تن، با موهای سیاه بلند وصورتی گندم گون بود.

آن دو مرد به طور وحشیانه موی های دختر را کشیدن واوراکشان کشان از لبه ی پل به پایین پرتاب شد.بعداز چند صدم ثانیه مغزش روی زمین پخش شد.
جریان خون تا دور دست ها رفت .
دو مرد با حالتی پیروز مندانه درحالی که چشمانشان برق میزد سوار برماشین از مهلکه دور شدند.
من هم مثل یک چوب خشک ایستاده بودم ،فقط به چشمانم این اجازه را دادم تا این صحنه ی دردناک را مو به مو ببیند.
دیروز بعداظهر که برای پیاده روی از کنار آن پل رد میشدم.
هنوز بوی تند خون و جیغ های آشفته ی دخترمانتو طوسی با موهای سیاه به گوشم چنگ می انداخت.
قطار آمد و رد شد و من هنوز داشتم مثل یک چوب خشک صحنه ی جرم آن روزرا از ذهن بیمارم عبور می دادم.

نویسنده: ناصراعظمی
 

مهدیه شهیدی

کاربر انجمن
کاربر انجمن
May 6, 2024
2
سلام وقت بخیر
درخواست تایید رمان
نام رمان:عروس شهر
ژانر:اجتماعی
رده:بزرگسال
نویسنده:مهدیه شهیدی
خلاصه :دختری روستایی که ارزوی شهر نشینی دارد و در این راه با چالشهای زیادی روبرو میشود.
مقدمه:
گاهی رویاها از دور قشنگن
رویاهایی که درون تنگی شیشه ای خودنمایی میکنن اما نزدیک که بشوی ممکن است بشکند و خرده شیشه هایش تا عمق جانت فرو رود
رویاهایی که گرمایشان پاهایت را گرم میکند برای جلورفتن اما نزدیک که میشوی ناگهان زبانه میکشد و تا ته وجودت را میسوزاند
رویاهایی که سرابی بیش نبودن و فقط خسته راه مان کردند.
 

مستر کیان

مدیر تالار نقد + معاونت بازنشسته
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
منتقد
کاربر VIP
Apr 9, 2023
1,493
سلام وقت بخیر
درخواست تایید رمان
نام رمان:عروس شهر
ژانر:اجتماعی
رده:بزرگسال
نویسنده:مهدیه شهیدی
خلاصه :دختری روستایی که ارزوی شهر نشینی دارد و در این راه با چالشهای زیادی روبرو میشود.
مقدمه:
گاهی رویاها از دور قشنگن
رویاهایی که درون تنگی شیشه ای خودنمایی میکنن اما نزدیک که بشوی ممکن است بشکند و خرده شیشه هایش تا عمق جانت فرو رود
رویاهایی که گرمایشان پاهایت را گرم میکند برای جلورفتن اما نزدیک که میشوی ناگهان زبانه میکشد و تا ته وجودت را میسوزاند
رویاهایی که سرابی بیش نبودن و فقط خسته راه مان کردند.
گپی جهت بررسی با شما زده شد
 

khakestar

مدیر بازنشسته + نویسنده فعال
نویسنده فعال
مقامدار بازنشسته
May 4, 2024
41
سلام درخواست تایید رمان
نام اثر گیانم
ژانر: عاشقانه |معمایی|جنایی
خلاصه:
خلاصه: دختر جوانی که وکیل حرفه‌ای است، پرونده قتلی مشکوک را به دست می‌گیرد؛ اما در راه حل این پرونده با خطراتی مواجه می‌شود که... .
 

رجینا

سرپرست نگارش کتاب + مدیر تالار آوا
پرسنل مدیریت
سرپرست بخش
مدیر تالار
ناظر
طراح
ویراستار
مدرس
آوا پرداز
مترجم
کتابخوان
کاربر VIP
کاربر فعال تالار
Jul 1, 2023
2,209
سلام درخواست تایید رمان
نام اثر گیانم
ژانر: عاشقانه |معمایی|جنایی
خلاصه:
خلاصه: دختر جوانی که وکیل حرفه‌ای است، پرونده قتلی مشکوک را به دست می‌گیرد؛ اما در راه حل این پرونده با خطراتی مواجه می‌شود که... .
گپی جهت بررسی با شما زده شد
 

Vida

کاربر انجمن
کاربر انجمن
May 26, 2024
1
درخواست تایید رمان🗣️
 

رجینا

سرپرست نگارش کتاب + مدیر تالار آوا
پرسنل مدیریت
سرپرست بخش
مدیر تالار
ناظر
طراح
ویراستار
مدرس
آوا پرداز
مترجم
کتابخوان
کاربر VIP
کاربر فعال تالار
Jul 1, 2023
2,209
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: GOLDEN

Who is viewing this thread (Total: 0, Members: 0, Guests: 0)

بالا