ریحانا۲۰
پسندها
53

نوشته‌های نمایه آخرین فعالیت فرستادن‌ها ارسالی‌های این کاربر در هر بخش درباره بازدیدکنندگان این حساب کاربری

  • سلام عزیزم وقتتون بخیر.
    درخواست دفترکار نقاشی داشتید درسته؟
    • لایک
    واکنش‌ها[ی پسندها]: ریحانا۲۰
    ریحانا۲۰
    • لایک
    واکنش‌ها[ی پسندها]: پناه
    پناه
    پناه
    توی نمایه مائده جان براتون لینک درخواست فرستادم. فکرکنم متوجه نشدید.
    درخواست بدین تا براتون دفترکار زده بشه
    ریحانا۲۰
    ریحانا۲۰
    بله حتما سر وقت
    • لایک
    واکنش‌ها[ی پسندها]: پناه
    آهنگ‌های مورد علاقتون رو با ما به اشتراک بزارید
    پادشاه خویش را دانسته ام چون روم تنها چو نتوانسته ام
    لیک با من گر شما همره شوید محرم آن شاه و آن درگه شوید

    عشق را اندر دو عالم هیچ پذرفتار نیست

    چون گذشتی از دو عالم هیچکس را بار نیست

    هر دو عالم چیست رو نعلین بیرون کن ز پای

    تا رسی آنجا که آنجا نام و نور و نار نیست

    آنچه می‌جویی تویی و آنچه می‌خواهی تویی

    پس ز تو تا آنچه گم کردی ره بسیار نیست

    جان چو در جانان فرو شد جمله جانان ماند و بس
    خود به جز جانان کسی را هیچ استقرار نیست

    جمله اینجا روی در دیوار جان خواهند داد

    گر علاجی هست دیگر جز سر و دیوار نیست

    گر تو باشی گنج نی و گر نباشی گنج هست

    بشنو این مشنو که این اقرار با انکار نیست

    تا دل عطار بیخود شد درین مستی فتاد

    بیخودی آمد ز خود او نیست شد عطار نیست
    برخاست ز امتحانت یکبارگی دل من
    من خود کیم که با من در امتحان نشستی

    تا من تو را بدیدم، دیگر جهان ندیدم
    گم شد جهان ز چشمم، تا در جهان نشستی

    ما ز خرابات عشق مست الست آمدیم

    نام بلی چون بریم چون همه مست آمدیم

    پیش ز ما جان ما خورد شراب الست

    ما همه زان یک شراب مست الست آمدیم

    خاک بد آدم که دوست جرعه بدان خاک ریخت

    ما همه زان جرعه دوست به دست آمدیم

    ساقی جام الست چون و سقیهم بگفت

    ما ز پی نیستی عاشق هست آمدیم
    خیز و دلا مست شو از می قدسی از آنک

    ما نه بدین تیره جای بهر نشست آمدیم

    دوست چو جبار بود هیچ شکستی نداشت

    گفت شکست آورید ما به شکست آمدیم

    گوهر عطار یافت قدر و بلندی ز عشق

    گرچه ز تأثیر جسم جوهر پست آمدیم
    موج پوشید روی دریا را
    پردهٔ اسم شد مسما را
    نیست بی‌ بال اسم پروازش
    کس ندید آشیان عنقا را
    عصمت حسن یوسفی زد چاک
    پردهٔ طاقت زلیخا را
    می‌ کشد پنبه هر سحر خورشید
    تا دهد جلوه داغ دل ها را
    جاده هر سو گشاده است آغوش
    که دریده‌ ست جیب صحرا را
    شعلهٔ دل ز چشم تر ننشست
    ابر ننشاند جوش دریا را
    آگهی می‌ زند چو آیینه
    مُهر بر لب زبان‌ گویا را
    قفل‌ گنج زر است خاموشی
    از صدف پرس این معما را
    بیدل ار واقفی ز سرّ یقین
    ترک‌ کن قصهٔ من و ما را
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...

بازدیدهای پروفایل

58

بازدیدکنندگان اخیر

  1. 58 بازدیدهای پروفایل
  2. پناه
  3. tina_for.81
  4. Eror404
  5. مژگانمـ
  6. برهانـ
  7. هویار
بالا