به قول شاملو،
وقتی می مانی و می بخشی فکر می کنند رفتن را بلد نیستی. باید به آدم ها از دست دادن را متذکر شد. آدم ها همیشه نمی مانند، یک جا در را باز می کنند و برای همیشه می روند.
به قول شاملو،
من به زندگی لبخند زدم، خاک با من دشمن بود، من بر خاک خفتم چرا که زندگی سیاهی نیست، چرا که خاک خوب است. من بد بودم اما بدی نبودم، از بدی گریختم، دنیا مرا نفرین کرد. من ستاره ام را یافتم. من خوبی را یافتم، به خوبی رسیدم و شکوفه کردم.