- Aug 4, 2023
- 624
رونا حرفش را زیر لب زمزمهوار تکرار کرد:
- اومدیم چیزی کوفت کنیم، میکنیم... .
پیک را برداشت و تا ته نوشید، صورتش از گسی نوشیدنی درهم رفت؛ انگار طعم ترشیای در گلویش باعث شد که حالش بهم بخورد همچنان که صورتش درهم بود کشدار گفت:
- اَه... .
بعد دستمال کاغذی از رو میز برداشت و صورتش را با آن پوشاند و زیر دستمال کاغذی که صدایش خفه بود گفت:
- هر شب این رو چهجوری کوفت میکنی لونا؟
صدای گذاشتن لیوان روی میز آمد، روکو با حالتی رسمی گفت:
- بفرمایید آب جوش!!
سرش را بلند کرد و دستمال کاغذی را مچاله کرد و در دستش پنهان ساخت. از روکو تشکّر کرد و روکو رفت، لیوان آب را برداشت و کمی از آن را نوشید که داغی آب رد قرمزی روی گلویش به جا گذاشت.
رو به لونا گفت:
- چند دقیقه دیگه برمیگردم!
زیر لب باشهای گفت و رونا به سمت اپن میزی رفت آنجا روی صندلی نشست که به همان پسری که داشت بطریها را مرتب میکرد گفت:
- ببخشید؛ چند لحظه... .
- اومدیم چیزی کوفت کنیم، میکنیم... .
پیک را برداشت و تا ته نوشید، صورتش از گسی نوشیدنی درهم رفت؛ انگار طعم ترشیای در گلویش باعث شد که حالش بهم بخورد همچنان که صورتش درهم بود کشدار گفت:
- اَه... .
بعد دستمال کاغذی از رو میز برداشت و صورتش را با آن پوشاند و زیر دستمال کاغذی که صدایش خفه بود گفت:
- هر شب این رو چهجوری کوفت میکنی لونا؟
صدای گذاشتن لیوان روی میز آمد، روکو با حالتی رسمی گفت:
- بفرمایید آب جوش!!
سرش را بلند کرد و دستمال کاغذی را مچاله کرد و در دستش پنهان ساخت. از روکو تشکّر کرد و روکو رفت، لیوان آب را برداشت و کمی از آن را نوشید که داغی آب رد قرمزی روی گلویش به جا گذاشت.
رو به لونا گفت:
- چند دقیقه دیگه برمیگردم!
زیر لب باشهای گفت و رونا به سمت اپن میزی رفت آنجا روی صندلی نشست که به همان پسری که داشت بطریها را مرتب میکرد گفت:
- ببخشید؛ چند لحظه... .