نامهی شمارهی یک
تاریخ: چهارم خردادماه ۱۴۰۲
گیرنده: عزیزِ سفر کرده
دیگر نوشتن و بازی با کلمات چه فایده؟!
فاصله آمد و روزهای نبودنت را به رخم کشید.
روزهای با هم بودن مرخصیشان تمام شد.
همهی رفتنها، آمدند و من را به جمعی از شادی های حلق آویز شده، دعوت کردند؛ همانهایی که خودمان طنابِ دارشان را بافتیم!
انقضای وعدههایمان تمام شد؛ خوابها اعلام اعتصابشان را برای چشمها ، به سرخیِ پشتِ پلکها امضا کردند و کابوسها در اولین شبی که برایت مینویسم، ترفیعِ خود را گرفتند!
حقیقت، صیدی از خاطرات را بیرون میکشد و من، عمیقا باور دارم که شمارش روزها، کار طاقتفرساییست که از من بر نمیآید؛ از من و هرچیز که شبیه به من باشد، فقط دلتنگِ تو بودن است که برمیآید.