Arghavan

نویسنده فعال
نویسنده فعال
Jan 3, 2025
40
این را برای «طُ» می‌نویسم.
در سحرگاه مشوش ذهنم؛ قلبم جسارت به خرج می‌دهد و تشعشع های احساساتم را به کاغذ دردمند، تقدیم می‌کند. و کاغذ بدین سان مقدس می‌پندارد «طُ» قلبم را!
غم نیست اگر کشیده صیصه‌ای خطیر؛
غم نیست اگر کشیده سوط وجع!
عاقبت خواهی گشود؛ دو بال خودرا
رها خواهی ساخت پنجره را!
دامن از آن وطن بر خواهی چید.
رفت.
آری، رها خواهی ساخت؛ خود را در میان خشم و هیاهو!
تقدیم به میم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Arghavan

نویسنده فعال
نویسنده فعال
Jan 3, 2025
40
گوئی در واپسین تپش های خاکستری دوست دارم؛
ثانیه های مشوش، طرح او را بر پشت بام های مه آلود چشمانم ترسیم می‌کنند.
و عشق را؛ این گرگ درنده‌ی وحشی، در تراکم تاریکی چشمانت رها کردم.
و زین پس جرئت کرده‌ام تا در آيینه به نجات دهنده‌ام نگاه کنم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Arghavan

نویسنده فعال
نویسنده فعال
Jan 3, 2025
40
وصله‌ی جانم از کعبه‌ی دلفریب جادویی‌ات
بر روی مرداب افکار حشرات فاسد
در غربت شمعدانی های انتظار
بر روی قلب باد کرده سردخانه احساساتم
در سپیده ترین روزهای شوم زیستنم
در سکوت سیمگون ثانیه های کبود
بر قلب و جانم عطش رفاقت باریدی.
وصله‌ی جانم من تو را برای یک گرمی ملایم ابدی در قلبم می‌خواهم.
تقدیم به میم قلبم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Arghavan

نویسنده فعال
نویسنده فعال
Jan 3, 2025
40
پدر ای ریشه‌ی درخت زندگانی‌ام
پناهگاه امن خانه‌ی دلم
پدر ای چو خون در بسـ*ـتر جانم روان
ساز آوای صدایت به گوشم مهر و موم شده.
پدر ای پناهگاه امن دلم
نامت تارهای اندوه را از هم می‌دراند؛ و آرامش را در کوچه رگ هایم جاری می‌کند.
گذرگاهی که نامش زمان است؛ سپید کرده موی و صورتت چین!
گرچه تیغ روزگار سیاه فامت نموده.
پیکرت همچو کمان خم نموده.
ولیکن شانه هایت ستون محکمی است برای تاول های زندگی ام.
 

Arghavan

نویسنده فعال
نویسنده فعال
Jan 3, 2025
40
پدر انگار با سوختن تفاهم داشت.
به صداقت پنجره ها ایمان داشت.
آجرهای محکم خانه، نشان از پینه های دست هایش داشت.
پدر انگار با خورشید پیمان دوستی داشت.
به بدرقه ستاره ها باور داشت.
شعله های خواب آلود آتش شومینه، نشان از صلابت گرمای خسته‌ی وجود او داشت.
پدر ای خورشید عشق، اي همنشین با درد،
پدر ای باران زحمت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Arghavan

نویسنده فعال
نویسنده فعال
Jan 3, 2025
40
پشت دریا شهری است، که یک دوست در آن جا دارد.
که در این پریشانی همچو فانوس به راه دارم.
دل من خیس تر از دریا؛ بی‌تاب موج صدایش؛ که گه گاهی اندوه سکوتش به اخگر می‌کشد قبله گاه نیازم را!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Arghavan

نویسنده فعال
نویسنده فعال
Jan 3, 2025
40
پریشان احوالم بر احوال این عمر همایونی در عصر صدا های دیجیتالی و زنده های پوسیده به خواب رفته و مرده های هوشیار!
پریشان احوالم بر احوال نبض مضطرب گورستان و قبر های دانشمند.
پریشانم، پریشانم نمی‌دانم.
کجا روم؟ کجا روم، نمی‌دانم.
کجا روم، که آفتاب دگر بر من نخواهد تابید.
که نغمه آوای بهاران را نخواهم شنید.
کجا روم که گل‌های پژمرده امید؛ دگر رقص نخواهند کرد.
کجا روم من، بی من؟
 

Arghavan

نویسنده فعال
نویسنده فعال
Jan 3, 2025
40
روز و شب در شرار آتش درد نهانم
در رگ و ریشه‌ی من این همه همهمه گرمی ز چیست؟
آنچه بر من رفت از جفا
من ندانم.
در بدل من نخواهم عدل معاد را
ننگم آید.
من ندانم.
اشک جان سوزم، جرعه آب است؛ ولیکن به چشم خلق اخگر می‌بارد.
شعله می‌خیزد از شمع متلاطم بختم
لیک من ندانم که مرده‌ام یا زنده‌ام!
چیست این عالم که هر دم نوبهاری آرزوست؟
 

Arghavan

نویسنده فعال
نویسنده فعال
Jan 3, 2025
40
بگذر زمن و مرا ندید بگیر
بگریز ز من
از خیال خام من بگریز؛ که خیال خام من در حواشی آخرین تلاش ‌های قاصدک جوانی است؛ که در امتداد خطوط قرمز باور‌های طلسم شده‌ی شیشه‌های دودی جان‌ باخت.
جان باخت، و باور به پرواز تا به ابد در حکم اغماء ماند.
بگریز ز من و ره به سوی خوشبختی بر که از اقبال نگون بخت من بهره‌ای نخواهی برد‌.
مرا ندید بگیر که در سرابم، سرابم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Arghavan

نویسنده فعال
نویسنده فعال
Jan 3, 2025
40
چشمه‌ای خشکیده خونین جگر
این نم نم باران کار کیست؟
رشته‌های بی‌تاب مورب آوایش
پیوسته در کمین گوش شنوایی
در قعر چاهی پلید، با پاره های درمانده
در معبد زلال نگاهش
دنبال می‌کند او، مجنون نا نجیب را
مالامال از عنف و عریانی
لیک او، با خلوص مرور می‌کند خاطرات پیوند درمانگی‌اش را!
 

چه کسانی از این موضوع بازدید کرده‌اند (در مجموع: 15) در 1000000 ساعت گذشته. «جزئیات دقیق بازدیدها»

Who is viewing this thread (Total: 1, Members: 0, Guests: 1)

Who has watch this thread (Total: 1) «جزئیات دقیق بازدیدها»

بالا