علی خسروشاهی

آوا پرداز
آوا پرداز
Feb 21, 2025
4
کد: 078


بسم رب القلم
نام اثر: نغمه های خاموش
نویسنده اثر : علی برادر خدام خسروشاهی
ژانر : عاشقانه
ناظر: @پناه
مقدمه:
به شوق لحظه‌ای از چشم‌هایت،
شدم گم در شب رویایی‌ات.

دلم در سینه طوفانی‌تر از پیش،
به ساز عشق می‌رقصد برایت.

شب و ماه و خیابان‌های خاموش،
همه فریاد می‌زنند آوایت.

اگر از من بپرسی حال و روزم،
هنوزم غرق در دنیایِ آهت.

تو رفتی، قصه اما ماند با من،
نوشتم هر غزل با ردّ پایت.

لازم به ذکر است این مجموعه دلنوشته یک مجموعه دلنوشته دکلمه ای است و خواستار این هستم که گویندگان محترم از بنده فایل اصلی مخصوص دکلمه با احساسات و ... را دریافت کنند.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

آبی.م

مدیر بازنشسته تالار ادبیات
مقامدار بازنشسته
Apr 15, 2023
891
تاييد.jpg

مشاهده فایل‌پیوست 8299
بسم تعالی

نویسندگان خوش قلم ضمن تشکر و سپاس از انتخاب چری بوک برای نشر آثارتان، موارد ذکر شده را با دقت مطالعه نمایید؛

|قوانین تالار ادبیات|

سپس پس از گذشت 15 پست از دلنوشته‌ی خود میتوانید در تاپیک زیر درخواست نقد دهید
|درخواست نقد آثار|

پس از نقد اثر شما توسط تیم نقد برای تعیین سطح آثار خود در تاپیک زیر درخواست تگ دهید
|درخواست تگ آثار|

بعد از نقد و تگ اثر خود ميتوانيد درخواست جلد بدهيد
|درخواست جلد آثار|

چنانچه تمایل به ضبط اثارتان دارید، در تاپیک زیر درخواست دهید .
دلنوشته ها بدون درخواست نويسنده هم ضبط خواهد شد

|درخواست ضبط آثار|

چنانچه تمایلی به ادامه دادن دلنوشته خود به هر دلیلی ندارید میتوانید در تاپیک زیر درخواست انتقال به متروکه دهید
|انتقال به متروکه/ بازگردانی|

و پس از اتمام خود باتوجه به قوانین در تاپیک زیر اتمام اثر خود را اعلام کنید

|اعلام اتمام آثار|

باتشکر
مدیر تالار ادبيات
 

علی خسروشاهی

آوا پرداز
آوا پرداز
Feb 21, 2025
4
فصل اول: آغاز دل‌تنگی
دلنوشته اول : نجوای اولین نگاه
همه‌چیز از یک نگاه شروع شد... .
نه سلامی بود، نه کلامی… .
فقط چشمانت،
که میان شلوغی جهان،
مرا به سکوتی بی‌پایان کشاند.
برای لحظه‌ای،
همه‌چیز محو شد… .
نه خیابان را می‌دیدم، نه آدم‌ها را،
فقط تو بودی،
و چشمانی که در آن‌ها دنیایی دیگر پیدا کردم.
چشمانت چیزی داشت… .
نه، جادو نبود،
نه، اتفاق هم نبود… .
چیزی شبیه رویا!
شبیه موسیقیِ آرامش‌بخش یک غروب بارانی،
یا شاید عطری که در جان آدم می‌ماند،
بی‌آنکه بدانی از کجا آمده!
از همان لحظه،
دل من دیگر دل نبود،
تکه‌ای از آسمان شد،
که بی‌پروا در چشمانت پرواز می‌کرد.
نگاهی که آمد
و بی‌هیچ کلامی، همه چیز را گفت
و من، در آن نگاه،
قصه‌ی عشق را دوباره نوشتم.
اگر عشق یک نقطه‌ی آغاز دارد،
برای من،
همان لحظه‌ای بود که چشمانت را دیدم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

علی خسروشاهی

آوا پرداز
آوا پرداز
Feb 21, 2025
4
فصل اول
دلنوشته دوم: سایه‌ای در قلبم
سایه‌ای در قلبم است؛
اما نه از دلتنگی،
سایه‌ای از حضور تو!
همین‌جا کنارم.
در هر لحظه‌ای که با منی،
تو در دلم می‌درخشی،
مثل یک آفتاب مهربان،
که همه‌چیز را روشن می‌کند.
تو که کنارم هستی،
این سایه فقط یادآور توست،
که هر لحظه در قلبم می‌رقصی.
نه یک سایه محو،
که یک پرتو،
یک نوری که همیشه در من تابیده
و دل من را با خود می‌برد.
با هر نگاه،
با هر حرفی که از لبانت بیرون می‌آید،
این سایه پررنگ‌تر می‌شود؛
اما نه از دوری،
بلکه از نزدیکی تو،
که همیشه در دل و جانم جا داری.
وقتی کنارم هستی،
این سایه می‌شود شادی،
می‌شود یک اطمینان،
یک حضور دائم که همه‌چیز را به آرامش می‌رساند.
با تو، این سایه همیشه روشن است،
در هر لحظه‌ای که تو این‌جایی.
سایه‌ای در قلبم است،
که از حضور تو پر شده،
نه از نبودن،
نه از فاصله‌ها،
فقط از عشقی که همین‌جا در کنارم،
در هر لحظه می‌جوشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

چه کسانی از این موضوع بازدید کرده‌اند (در مجموع: 10) در 1000000 ساعت گذشته. «جزئیات دقیق بازدیدها»

Who is viewing this thread (Total: 0, Members: 0, Guests: 0)

Who has watch this thread (Total: 1) «جزئیات دقیق بازدیدها»

بالا