تیکه کتاب .| برشی از کتاب.|

[نفس.]

دیگر بزرگ شده‌اید. بچه وقتی خاطره پیدا کرد و توانست گذشته را به یادآورد، دیگر بچه نیست. هر چند این گذشته فقط چند ساعت پیش باشد.

📚سووشون
👤سیمین دانشور

 

[نفس.]

و نمی‌خواهم لحظهٔ مرگ دریابم هرگز زندگی نکرده‌ام.

📚انجمن شاعران مرده
👤ان. اچ. کلاین بام

 

[نفس.]

گفت: دنبال خودم در گذشته‌ها می‌گردم. ما چیزهایی داشته‌ایم که حالا نداریم.

📚سمفونی مردگان
👤عباس معروفی

 

[نفس.]

_چه طور می‌تونی شاگردهات رو تشویق کنی با ذهن باز تفکر کنن وقتی خودت به سیستم اعتقادی کهنه‌ای باور داری که مثل ماسک آهنی داره سر خودت و له می‌کنه؟

📚جز از کل
👤استیو تولتز

 

[نفس.]

حافظه ی آدم دَر ندارد که آدم ها برای رفت و آمدشان، اجازه بگیرند.
در زندگیِ هر کس، چند نفری هستند که برای رد شدن از مرزِ ذهن، ویزا لازم ندارند و خواسته و ناخواسته، همه جا با او هستند. تا پای گور هم.

✍🏻 #فریبا_وفی
📕 #بعد_از_پایان

 

[رجینا]

تو دنیا، هیچ چیز غیرقابل توضیح تر از این اتفاق نیست که
آنکه من بزرگش کردم، کوچکم کرد!...

#سفر به دیار عشق
#رمان

 

[رجینا]

روح آدم را می جَو‌َند تا حرف خودشان را به کرسی بنشانند!
نه به عشق فکر میکنند نه به گذشته ها،
و یادشان نمی آید که روزی روزگاری گفته اند: “دوستت دارم“

#سال بلوا
#کتاب

 

[رجینا]

حساس می‌کنم مُرده‌ام، اما از بین نرفته‌ام. زندگی را تماشا می‌کنم که خروشان به سمتم می‌آید و من هیچ قدرتی ندارم که در آن دخالت کنم.

زنی پشت پنجره
ای جی فین

 

[رجینا]

هیچ رنجی بزرگتر از تحمل یک داستان ناگفته
در درون شما نیست.

میدانم چرا پرنده در قفس می خواند_مادیا آنجلو

 

[رجینا]

تکه‌ای از کتاب بینوایان اثر ویکتور هوگو: «از لحاظ سیاسی در عالم جز یک اصل وجود ندارد و آن عبارت است از سلطنت آدمی نسبت به خویشتن. این سلطنت که من نسبت به خودم دارم، آزادی نامیده می‌شود.»