گنجینه اشعار حسین منزوی

دلارام

هنرمند
هنرمند
Aug 2, 2024
1,303
مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من
که جز ملال نصیبی نمیبرید از من

زمین سوخته ام نا امید و بی برکت
که جز مراتع نفرت نمی چرید از من

عجب که راه نفس بسته اید بر من و باز
در انتظار نفس های دیگرید از من

خزان به قیمت جان جار می زنید اما
بهار را به پشیزی نمی خرید از من

شما هر آینه ، آیینه اید و من همه آه
عجیب نیست کز اینسان مکدرید از من
 
  • قلب
واکنش‌ها[ی پسندها]: پناه

دلارام

هنرمند
هنرمند
Aug 2, 2024
1,303
بشناس مرا حکایتی غمگینم
افسانه ی تیره ی شبی سنگینم
تلخم، کدرم، شکسته ام مسمومم
ای دوست! شناختی مرا؟ من اینم

۲
من اینم و غرق خستگی آمده ام
ویرانم و از شکستگی آمده ام
از شهر یگانگی؟ فراموشش کن!
از شهر هزار دستگی آمده ام
 
  • قلب
واکنش‌ها[ی پسندها]: پناه

پناه

مدیر تیم کتابخوان
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر
منتقد
ویراستار
کتابخوان
Dec 28, 2024
1,187
مژگان به هم بزن که بپاشی جهان من
کوبی زمین من به سر آسمان من
درمان نخواستم ز تو من درد خواستم
یک درد ماندگار! بلایت به جان من
می سوزم از تبی که دماسنج عشق را
از هرم خود گداخته زیر زبان من
تشخیص درد من به دل خود حواله کن
آه ای طبیب درد فروش جوان من
نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را
تا خون بدل به باده شود در رگان من
گفتی : غریب شهر منی این چه غربت است
کاین شهر از تو می شنود داستان من
خاکستری است شهر من آری و من در آن
آن مجمری که آتش زرتشت از آن من
زین پیش اگر که نصف جهان بود بعد از این
با تو شود تمام جهان اصفهان من
 

پناه

مدیر تیم کتابخوان
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر
منتقد
ویراستار
کتابخوان
Dec 28, 2024
1,187
مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من
که جز ملال نصیبی نمیبرید از من
زمین سوخته ام نا امید و بی برکت
که جز مراتع نفرت نمی چرید از من
عجب که راه نفس بسته اید بر من و باز
در انتظار نفس های دیگرید از من
خزان به قیمت جان جار می زنید اما
بهار را به پشیزی نمی خرید از من
شما هر آینه ، آیینه اید و من همه آه
عجیب نیست کز اینسان مکدرید از من
نه در تبری من نیز بیم رسوایی است
به لب مباد که نامی بیاورید از من
اگر فرو بنشیند ز خون من عطشی
چه جای واهمه تیغ از شما ورید از من
چه پیک لایق پیغمبری به سوی شماست ؟
شما که قاصد صد شانه بر سرید از من
برایتان چه بگویم زیاده بانوی من
شما که با غم من آشناترید از من
 

پناه

مدیر تیم کتابخوان
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر
منتقد
ویراستار
کتابخوان
Dec 28, 2024
1,187
نام من عشق است آیا می‌‏شناسیدم؟
زخمی‌ام زخمی سراپا می‌‏شناسیدم؟
با شما طی‌‏کرده‌‏ام راه درازی را
خسته هستم خسته آیا می‌‏شناسیدم؟
راه ششصدساله‌‏ای از دفتر حافظ
تا غزل‌‏های شما، ها، می‌‏شناسیدم؟
این زمانم گرچه ابر تیره پوشیده‌است
من همان خورشیدم اما، می‌‏شناسیدم
پای رهوارش شکسته سنگلاخ دهر
اینک این افتاده از پا، می‌‏شناسیدم؟
می‌‏شناسد چشم‌‏هایم چهره‌‏هاتان را
همچنانی که شماها می‌‏شناسیدم
اینچنین بیگانه از من رو مگردانید
در مبندیدم به حاشا، می‌‏شناسیدم!
من همان دریایتان ای رهروان عشق
رودهای رو به دریا! می‌شناسیدم
اصل من بودم, بهانه بود و فرعی بود
عشق قیس و حسن لیلا می‌‏شناسیدم؟
در کف فرهاد تیشه من نهادم، من!
من بریدم بیستون را می‌شناسیدم
مسخ کرده چهره‌‏ام را گرچه این ایام
با همین دیوار حتی می‌‏شناسیدم
من همانم, مهربان سال‌‏های دور
رفته‌‏ام از یادتان؟ یا می‌‏شناسیدم؟
 

چه کسانی از این موضوع بازدید کرده‌اند (در مجموع: 2) در 1000000 ساعت گذشته. «جزئیات دقیق بازدیدها»

Who is viewing this thread (Total: 0, Members: 0, Guests: 0)

Who has watch this thread (Total: 0) «جزئیات دقیق بازدیدها»

موضوعات مشابه

بالا