کارگاه آموزش داستان نویسی | تاپیک بحث و گفتگو

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ahura.

نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی
Dec 28, 2023
444
ببخشید استاد. این پیرنگ که گفتین. من ایده رو که گفتم محض این‌که اگه بخوام کاری شروع کنم از خان و خان‌زاده بنویسم ولی فعلا هیچ ایده‌ای فعلا ندارم
هدف از این تمرین فقط نوشتن پیرنگ و یادگیری شماست
 

ahura.

نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی
Dec 28, 2023
444
ببخشید من دخالت میکنم و جلوی استاد اظهار نظر میکنم ولی صرفا میخوام یه پیشنهاد بدم بهت که چند وقته خودم دارم تمرین میکنم و نتیجه‌اش خوب بوده
میتونی از یه نفر بخوای که بهت تمرین دیالوگ نویسی بده و تو ادامه اش بدی یا خودت شروع کنی به دیالوگ نوشتن. دو تا نکته داره یک اینکه به هیچ وجه از مونولوگ استفاده نکن و دومی اینه که حتما برای خودت تایم بزار و بگو مثلا تا یه ربع دیگه باید تمومش کنم و سر یه ربع تموم کن.
خیلیم عالیه
 

رجینا

سرپرست نگارش کتاب + مدیر تالار آوا
پرسنل مدیریت
سرپرست بخش
مدیر تالار
ناظر
طراح
ویراستار
مدرس
آوا پرداز
مترجم
کتابخوان
کاربر VIP
کاربر فعال تالار
Jul 1, 2023
2,214
ببخشید من دخالت میکنم و جلوی استاد اظهار نظر میکنم ولی صرفا میخوام یه پیشنهاد بدم بهت که چند وقته خودم دارم تمرین میکنم و نتیجه‌اش خوب بوده
میتونی از یه نفر بخوای که بهت تمرین دیالوگ نویسی بده و تو ادامه اش بدی یا خودت شروع کنی به دیالوگ نوشتن. دو تا نکته داره یک اینکه به هیچ وجه از مونولوگ استفاده نکن و دومی اینه که حتما برای خودت تایم بزار و بگو مثلا تا یه ربع دیگه باید تمومش کنم و سر یه ربع تموم کن.
اهان!!
چچقدر خوب مرسي عزيزم حتما انجامش ميدم
 

dark night

نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
Jul 2, 2024
25
حالا که اینطور شد اسمش باید بگین برم بخونمش
عمرا!
من ابرو دارم بیخیال
۱۵
منکه از اولین تکلیفتون خیلی لذت بدم

خوشبختم
اره اره
۱۲ ساعت طول کشید نوشتنش...
مثلا چطوری هستید که میگین افتضاح؟
@dark night
@Rigina
وقتی دیالوگ مینویسم همش حس میکنم دیالوگا زیادی مصنوعی هستن
که اکه واقعا چنین موقعیتی بود همچین مکالمه‌ای صورت نمیگرفت
نمیدونم چطور بگم، حس خوبی از دیالوگام نمیگیرم
یه دلیل دیگه برا اینکه نمره ۱۵ دادم به خودم اینه که من زیادی توصیف میکنم، شاید بگین این خوبه ولی انقدر توصیفاتم زیادی خودمم حوصله‌م‌نمیکشه برا بار دوم بخونمش...
 

طنین

مدیر بازنشسته طراحی
مقامدار بازنشسته
Jun 14, 2024
111
یه تکلیف جالب بهتون میدم
اخرین کتابی که خوندید چی بود و چه موضوعی بود
چه حسی ازش گرفتید؟

و سوال بعدی به قلم خودتون از ۲۰ چند نمره میدید؟



@طنین
@امیراحمد
@ئافڕودیت؛
@Faraz
@Fatemeh
@dark night
@EMMA-
@Rigina
@سراب🦋
سنگ کاغذ قیچی
خب موضوع دو زوج‌جوان که زندگیشون دچار تغییرات عاطفی میشه و...
دریک کلام عاشقش شدم😂❤️

اینو استاد باید بهم نمره بده چون خودم درحد ۱۵ یا۱۶
 

رجینا

سرپرست نگارش کتاب + مدیر تالار آوا
پرسنل مدیریت
سرپرست بخش
مدیر تالار
ناظر
طراح
ویراستار
مدرس
آوا پرداز
مترجم
کتابخوان
کاربر VIP
کاربر فعال تالار
Jul 1, 2023
2,214
سنگ کاغذ قیچی
خب موضوع دو زوج‌جوان که زندگیشون دچار تغییرات عاطفی میشه و...
دریک کلام عاشقش شدم😂❤️

اینو استاد باید بهم نمره بده چون خودم درحد ۱۵ یا۱۶
واي سنگ كاغد خيليي رمان قشنگيه
 
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: طنین

امیراحمد

نویسنده رسمی انجمن
کتابخوان
نویسنده رسمی
نویسنده فعال
Dec 8, 2023
371
یه تکلیف جالب بهتون میدم
اخرین کتابی که خوندید چی بود و چه موضوعی بود
چه حسی ازش گرفتید؟

و سوال بعدی به قلم خودتون از ۲۰ چند نمره میدید؟



@طنین
@امیراحمد
@ئافڕودیت؛
@Faraz
@Fatemeh
@dark night
@EMMA-
@Rigina
@سراب🦋
خب بابت تاخیر شرمنده.
کتاب‌هایی که خوندم:
۱) جوینده
۲) جوینده۲ جانور
۳) مجموعه سقوط مرگبار( یه اثر پسارستاخیزی)
۴) عصیانگر قرن
۵) کابوس افعی
۶)فضانوردان سال ۲۴۱۱
۷) رستاخیز دیمون
۸) راکت وحشت
۹) کمینگاه
۱۰) کهنه سرباز( داستان کوتاه)
۱۱)برهوت هرماس
۱۲) مجموعه همه آنان از خدایان بودند
۱۳) پیانیست بی‌قلب
۱۴) میدگراد
۱۵) یک سیاه میان صد سفید( البته کامل نیست، در حال تایپه)
و...
به قلمم نمره ۱۶ می‌دم، هرچند هنوز به تمرین و تلاش زیادی برای بهتر شدن قلمم نیاز دارم‌.

در مورد آموزشاتتون و تاثیرش برای من تاثیر زیادی داشته به خصوص تو نحوه و چگونگی نوشتن دیالوگ، شخصیت‌پردازی و پیرنگ یک داستان.
 
آخرین ویرایش:

امیراحمد

نویسنده رسمی انجمن
کتابخوان
نویسنده رسمی
نویسنده فعال
Dec 8, 2023
371
تکلیف سوم: نوشتن دیالوگ در مورد دو دوست در حد یک صفحه.
**********************************************
- خوش‌حالم که هنوز زنده‌ای، فکر کردم مردی!
ادوارد کاسه سوپ را در نزدیکی‌ام روی گوشه‌ای از تخت چوبی که روی آن نشسته‌ام قرار می‌دهد، سپس در حالی که چراغ‌دان را روشن و نور آن را به دور و اطرافم پخش می‌کند، دستی به مو‌های کوتاه، سفید و پژمرده‌اش می‌کشد و با آه و ناله در نزدیکی‌ام بر روی صندلی چوبی می‌نشیند.
چراغ‌دان را به نزدیکی پایش می‌گذارد، دستان چروکیده و خط‌خورده‌اش را به آتش نزدیک می‌کند، با آه و ناله از شدت سرما دندان‌های زرد و خراب‌شده‌اش را روی هم محکم فشار می‌دهد و با مالش دادن کف دستانش با صدایی که از ته چاه می‌آید می‌گوید:
- نگاش کن! درست مثل یه تنبل مرده! با این که سه سال از نابودی می‌گذره اما بر خلاف بقیه بازمانده‌ها تو هنوز همونی هستی که همیشه بودی!
اخم‌هایم را به چشمانم نزدیک می‌کنم، پالتوی برفی، خیس و سردم را با ضربات دست می‌تکانم و با چشمانی گرد شده‌ در پاسخ به سخنش با لحن تمسخر‌آمیزی می‌گویم:
- آره، بر خلاف تو اندازه شکمم را هنوز حفظ کردم ادوارد!
شخصی که او را ادوارد خطاب کردم کمی از پاسخم رنجیده می‌شود، اخم می‌کند، با لبخندی تلخ دستی به شکم بزرگ و چاقش می‌کشد و در پاسخ به سخنم می‌گوید:
- هنوزم مثل قدیما شوخ‌طبعی کاراگاه، رو مخ و بی‌شعور هیچ فرقی با چند سال پیشت نداری!
بی‌توجه به حرفش خنده کوتاهی می‌کنم، خودم را روی تخت چوبی و خشک کمی جا‌به‌جا می‌کنم و با لحن سوالی می‌گویم:
- بگذریم... راستی تو خبر داری سارا کجاست؟
ادوارد کمی به پوست دست راستش ور می‌رود، سرفه‌های کوتاهی می‌کند و می‌گوید:
- چی ساز‌ها کجاست؟! شرمنده خب نشنیدم. میشه بلند‌تر بگی؟!
سوالم را با صدای بلند‌تری تکرار می‌کنم، چند‌بار این کار را تکرار می‌کنم تا متوجه منظورم شود، ادوارد نگاهی به پنجره سمت چپ کلبه می‌اندازد، به آتش نزدیک‌تر می‌شود و می‌گوید:
- راستش نمی‌دونم! بعضی از همکار‌هام که زنده موندن ادعا داشتن که اون مرده بعضی‌ها هم می‌گفتن که زندست و با گروه مرموزی داره همکاری می‌کنه!
گروه مرموز؟ آیا منظورش جک و اعضای گروهش هستند؟
دستی به صورت و دماغ سوخته و زخمی‌ام که در زیر پانسبام سفید‌رنگ پنهان شده است می‌کشم، سیب گلویم را صاف می‌کنم و می‌گویم:
- گروه مرموز؟ چه کسایی منظورته؟
ادوارد نفس عمیقی می‌کشد و همزمان با بیرون دادن نفسش می‌گوید:
- چند ماه پیش سر و کلشون پیدا شد! مثل یه موش وحشی به جون اهالی پناهگاه‌ها یا بازمانده‌های داخل شهر می‌افتادن! کسایی که از حملشون جون سالم به در بردن ادعا داشتن که اون‌ها با شیاطین در ارتباط هستن و نا‌میران!
ادوارد کاسه سوپ را از روی میز چوبی که در کنارش قرار دارد بر می‌دارد، با قاشق کمی به آن ور می‌رود و می‌گوید:
- حالا چرا این سوال رو پرسیدی؟ ببینم نکنه تو هم دنبال شکار ارواحی؟!
خنده تمسخر‌آمیز و کوتاهی می‌کند، قاشق پر از سوپ را به داخل دهانش می‌‌ریزد و به محض خارج کردن آن با صدایی که به نصیحت کردن شباهت بالایی دارد می‌گوید:
- اگه دنبال شکار ارواحی از من نصیحت بهتره بی‌خیال این کار بشی! من همه‌جای اون روستای متروکه را گشتم کاراگاه! تقریباً تمومش رو، چیزی جز چند‌تا جسد و پاره استخون گیر نیاوردم!
بی‌‌توجه به سخنش می‌گویم:
- یه چیزی داخل اون روستا پنهون شده! به حتم هر چیزی که هست روح نیست! این رو مطمئنم!
ادوارد در مخالفت با ادعایم سرش را به چپ و راست تکان می‌دهد و می‌گوید:
- بر چه اساس مطمئنی؟
شانه‌ام را بالا می‌اندازم و می‌گویم:
- نمی‌دونم... چون... چون خودم دیدم! وقتی از کنار روستا رد شدم یه نفر برخوردم که به محض دیدنم توی خونه متروکه‌ای غیبش زد! قبل از نا‌پدید شدنش از داخل اون خونه صدایی شبیه به باز شدن در مخفی رو شنیدم!
 

امیراحمد

نویسنده رسمی انجمن
کتابخوان
نویسنده رسمی
نویسنده فعال
Dec 8, 2023
371
یه سوال.
در مورد تکلیف دیگم( مشخص کردن پیرنگ) پیرنگ تموم ایده‌هایی که نوشتم را بنویسم یا از بینشون یکی رو انتخاب کنم و همون رو به وجود بیارم؟
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا