عنوان رمان:
نام رمان در بیشتر موارد اولین مورد ارتباطی خواننده با رمان است ؛ بنابراین باید دارای ویژگیهایی باشد که خواننده را به سمت خواندن هل دهد.
″ال تایلر″ نام انتخابی نویسنده است.
نامی که از شخصیت اصلی داستان شکل گرفته و با وجود کوتاه بودن به آسانی در خاطر میماند؛ اما در نگاه اول و قبل از خواندن داستان به عنوان یک خواننده کلمهای مبهم و گنگ است و معنی مشخصی ندارد.
از دو بعد بخواهیم به عنوان رمان نگاه کنیم.
بعد اول: عنوانی به دور از کلیشه است که جذابیت میبخشد و این برای یک، رمان عالی است زیرا که اولین و مهمترین بخش یک، رمان عنوانش است.
بعد دوم: عنوانی مبهم و گیجکننده که در نگاه اول و با زیر و رو کردن چند لغت نامه هم به معنیاش نمیشود پی برد.
این عنوان هم از مزایای مثبتی برخوردار است و هم منفی؛ اما با وجود ژانر های انتخابی ال تایلر معقول است.
ژانر رمان :
ژانر رمان نشان دهنده این موضوع است که نویسنده در چه نوعی اثر خود را نگارش کرده است و استفاده صحیح از ژانر از اهمیت بالایی برخوردار است.
فانتزی، معمایی
ژانر های انتخابی نویسنده برای داستان هستند.
ژانر های انتخابی به خوبی در عنوان و سیر رمان مشاهده میشود و با ژانر معمایی ذهنیتی برای خواننده ایجاد میشود تا بخواهد با خواندن پی به راز های داستان ببرد و ژانر فانتزی هم از شروع رمان خوب و مطلوب است و ژانر فانتزی ارتباط خوبی با خلاصه دارد، برعکس مقدمه که ژانر معمایی را پوشش میدهد.
ژانر های انتخابی کاملا به محتوای داستان میخورد.
خلاصه رمان :
خلاصه رمان همانطور که از اسم ان مشخص است باید چکیدهای از کل داستان باشد
نویسنده باید سعی کند خلاصهای تحویل دهد که در عین نامهفوم و گنگ بودن اطلاعات ناچیزی به خواننده از رمان بدهد، در غیر این صورت خواننده موضوع کل رمان را فهمیده و هیچ علاقهای نسبت به شروع یا ادامه دادن ان انشان نخواهد داد.
″دو گونه، هر دو اسیرِ طلسمی تاریک!
لایکنتروپهایی که در هیچ یک از شبهای ماهِ کامل تبدیل به گرگِ درونشان نمیشوند و خونآشامهایی که با برخوردِ نور آفتاب و حتی نورِ کمسوی مهتاب، میسوزند!
در این بین، همهچیز بهدست مخلوقی عجیبالخلقه از هم میپاشد.
نفرین نمیشکند هیچ که حتی نفرینی عظیمتر زاده میشود.″
خلاصه تا حدودی داستان را آشکار میکند که در مورد خونآشامها و گرگینههاست، خلاصه نوشته شده تا حدودی به خواننده توضیح میدهد که قرار است چه کسانی در داستان حضور داشته باشند و قرار است به دست موجودی اتفاقاتی بیافتد، ژانر فانتزی کاملا هویدا است و در آخر خلاصه ژانر معمایی کمی دیده میشود.
خلاصه اندازه مطلوبی دارد اما آن جذابیتی که خواننده را قرار است جذب کند تا حدودی کم است.
مقدمه رمان :
مقدمه سراغاز رمان و داستان است. درواقع دربرگیرنده تمامی احساسات و عواطف برده شده در میباشد پس با ژانر ارتباط مستقیمی دارد
مقدمه در رسیدن به هدف خود، نشان دادن فضای کلی رمان و آمادگی خواننده برای شروع رمان، به خوبی عمل کرده باشد
همچنین نویسنده باید در نشان دادن ژانرهای فانتزی معمایی دریغ نکند.
در مقدمه انتخابی نویسنده بیشتر ژانر معمایی دیده میشود و تا حدودی هم ژانر فانتزی را در برگرفته و این نکته مثبت مقدمه نویسنده است که مقدمهای با توجه به ژانر و عنوان و محتوا تحویل دهد.
گنگ بودن مقدمه یکی دیگر از نکات مثبت این متن است که حالت مبهمی را به خواننده القا میکند.
اندازه استاندارد برای مقدمه بین 3 تا 9 خط است و مقدمه نوشته شده از حد استاندار بیشتر است.
جلد رمان :
جلد رمان از دیگر ارکان های ظاهری رمان است که در مراحل ابتدایی خواننده با ان مواجه میشود و میتواند روی تصمیمش بر خواندن یا نخواندن تاثیر بگذارد . متاسفانه هیچ جلدی مشاهده نشد
شروع رمان:
شروع داستان کمی مبهم بود و کلی سوال و ابهام برای خواننده ایجاد میکرد و قبل اینکه خواننده موقعیت رو درک کنه و به موضوع پی ببره فلش بک میخوره به عقب
بعد چند پارت خوندن میشه فهمید که موضوع از کجا شروع شده و از چه قراره.
با این ژانر رمان انتظار میرفت شروع جنجالیتری داشته باشیم؛ اما شروع از کمک خواستن شروع شده بود.
همین اول مشخص میشه اون موجود عجیبالخلقه کیه و چه شخصیتی داره، چطوری از آدمها دوره و تنها کسی که باهاش ارتباط داشته کول هست.
بعد مثبت شروع رمان که به ژانر معمایی خیلی نزدیک است، همین ابهام و سوالهایی هست که برای خواننده به وجود میاد و مصمم میشه ببینه این ال از کجا اومده و چرا قبیلهاش از بین رفته.
سیر و توصیفات تقریبا کاملی داشت و در دیالوگها بعضی از وقایع بازگو شده بود و دیالوگ و مونولوگ مطلوبی داشت.
توصیفات مکانی در شروع ضعف داشت و باعث میشد شروع داستان اصلا متوجه نشی که در چه موقعیتی شخصیتها قرار دارند و بعد از آن کم کم موقعیتها توصیف میشد ولی بازهم از کمی ضعف موقعیت مکانی برخوردار بود.
توصیفات حالات و ظاهری را بهتر به خواننده نشان داده شده بود و این توصیف بعد مثبتی در شروع و سیر وجو داشت.
زاویه دید:
اولین مرز ارتباط بین مخاطب و کارکتر زاویه نگرش است که میتواند از جوانب مختلفی داستان را به روایت برساند.
منظره دید اصلی از دیدگاه شخصیت اول داستان و کارکتر اصلی برگرفته شده است.
نبود زوایای فرعی برای داستان یکی از نکات مثبت بوده و به خوبی از دید اول شخص وقایع توصیف شده و موجب انتقال احساسات و شرایط است.
سیر داستان :
سیر پیشروی روایت دربرگیرنده سرعت اصلی و بخش عظیمی از اوج و فرودهای اصلی بوده است و باید روند متعادلی داشته باشد
یعنی نه خیلی سریع که خواننده از داستان چیزی متوجه نشود و نه خیلی کند و ملایم.
شروع آرومی داشت ولی بعد که به فلش بک میرسید اتفاقات و هیجانات به داستان اضافه میشد. بعد از چند پارت اول، پستی بلندیهایی در سیر داستان دیده میشد که کاملا به موقع بود و نه آنقدر آرام که خواننده از خواندن خسته شود نه آنقدر تند که متوجه هیچ چیز نشود.
در اواسط پارت چهارم اوج گیری داستان شروع میشد و کمی این اوجگیری به موقع نبود و باید زودتر رخ میداد.
بافت متن :
بافت رمان در حالت عادی به صورت ادبی نگارش شده بود و دیالوگ و مونولوگ ها هم به همین صورت نوشته شده بود؛ اما در بعضی از دیالوگها به سمت محاوره نویسی رفته بود که در بافت ادبی تناقص ایجاد میشد.
دیالوگ و مونولوگ :
بدلیل ادبی بودن بافت مونولوگ نویسنده این فرصت را دارد تا از ارایههای ادبی بهره گیرد.
دیالوگها بخش عظیمی از اتفاقات را اول داستان شرح میداد و کاملا مطلوب و قابل قبول نگاشته شده بودند.
توصیفات:
در پارت های اولیه حسهایی همچون ناامیدی، ترس، عصبانیت دیده میشد و بعد از آن حس خشم و عصبانیت در داستان خودش را جای داده بود.
بعد از چهارمین پارت نقش کاراکتر اصلی در شرایط دشوار و جنگهای پی در پی بود.
توصیفات مکانی ضعفی بود که در داستان دیده میشد.
توصیفات احساسی نقطه قوتش بود که حالات را کامل در موقعیت های مناسبش شرح داده بود.
شخصیتسازی:
بخش مهمی از ساختار شکل ترسیم رمان!
و بخش اصلی سیر ان برعهده کارکترهاست و کارکتر در رمان باید به طور استاندارد استفاده کند
که البته می بایست بعد از بررسی شخصیت باید دسته بندی شخصیت پردازی انجام شود
البته که پیش از بررسی بعد و جوانب کارکتر، لازمه امر دسته بندی شخصتهاست.
با توجه به کاراکتر اصلی، گذشتهای سخت و آیندهای سختتر پیش رو داشت.
با خواندن چند پارت اولیه میشه تا حدودی با کاراکتر اصلی آشنا شد ولی بازهم از این کاراکتر مهم و اصلی خواننده در ابهام فرو میرود و این ژانر معمایی داستان را به رخ میکشد.
فضاسازی
فضایی که نویسنده برای رخدادها در رمان ایجاد کرده فضاسازی کل را شامل میشود که ما در کنار توصیفات مکان، زمان و... میبایست شاهد فضایی حسی مرتبط با حال و هوای رمان و کارکتر را محسوس باشیم.
به این مورد کمتر توجه شده بود و در بعضی از جاهای داستان خواننده موقعیت پیش رو را از دست میداد.
لوکیشن و زمان وقوع جریانات کاملا تخیلی با ژانر فانتزی ارتباط مستقیمی دارد.
کشمکشها:
بخشی از تقابل شخصیت با موانع و جریانات مجموعه از کشمکشهای فرعی و اصلی داستان را ساخته تا داستان دارای هیجانات و اوجفرودهای باشد.
کشمکش های کاراکتر با دنیای اطرافش بیشتر از درونی است.
کشمکش های کاراکتر در داستان اعم از جنگیدنها و قبیلهاش به خوبی نوشته شده است و به دردسرهایی که در موقعیتهای مختلف رخ میدهد پی برده میشود.
پیرنگ :
پیرنگ داستان اسکلتبندی کلی را به همراه بدنه و عناصر میسازد. و داستان به صورت مرحله به مرحله پیش میرود.
پیرنگ طرح ریزه شده و پیچیدگیهای زیادی که در داستان مشاهده میشه پیرنگ بی نقص و به دور از کلیشهای دیده میشود.
نویسنده با آروم پیش بردن قسمت م
عمایی این پیرنگ را زیباتر کرده است و مخاطب را مجبور به ادامه و پرداخت به داستان میکند.