Roxana

هنرمند + کاربر برگزیده
نویسنده فعال
هنرمند
کاربر فعال تالار
Apr 29, 2024
341
می گفت با غرور

اين چشم ھا که ريخته در چشم ھای تو

گرد نگاه را

اين چشم ھا که سوخته در اين شکيب تلخ

رنج سياه را

اين چشم ھا که روزنه آفتاب را

بگشوده در برابر شام سياه تو

خون ثواب را

کرده روانه در رگ روح تباه تو

اين چشم ھا که رنگ نھاده به قعر رنگ

اين چشم ھا که شور نشانده به ژرف شوق

اين چشم ھا که نغمه نھاده بنای چنگ

از برگ ھای سبز که در آب ھا دوند

از قطره های آب که از صخره ها چکند

از ب*و*سه ها که در ته ل بھا فرو روند

از رنگ

از سرود

از بود از نبود

از هر چه بود و هست

از هر چه هست و نيست

زيباترند ، نيست ؟

من در جواب او

بستم به پای خسته ی لب ، دست خنده را

برداشتم نگاه ز چشم پر آتشش

گفتم:دريغ و درد

کو داوری که شعله زند بر طلسم سرد؟

کوبم به روی بی بی چشم سياه تو

تک خال شعر مرا

گويم ، کدام يک ؟

اين چشم ھای تو

اين شعرهای من
 

Roxana

هنرمند + کاربر برگزیده
نویسنده فعال
هنرمند
کاربر فعال تالار
Apr 29, 2024
341
با اینکه تا پگاه پاسی نمانده بود

ماسیده بود روی پنجره لرد سیاه شب

آب نرم نرمک می بافت گیسوان

آرام می چمید و زمزمه می کرد

در زیر بیدهای پریشان

ساز قلم به دست گرفتم

آرام زخمه کشیدم

بر پرده ی نژند ، پریشیده روان

بر تارهای گم شده احساس

من می زدم و آب زمزمه می کرد ، های … های

در گرمگاه کار

حس کردم آه … چیزی مرا به سوی درون پیش می کشد

بی حوصله چو جیوه فرار ، مرگ وار

بهتر بگویم : چیزی بسان خواب

من را فسون نموده و با خویش می برد

چیزی چنان زمان

دیری نرفت و رفت

ساز قلم رها شد از دستم

و پلک های خسته روی دیده بال کشیدند

صوت و کلام و شکل

تبخیر گشته پریدند

بیدار و خواب دیدم

دیدم نشسته است زیر حباب مه

سرکش تر از غرور

غمگین تر از غبار

دلکش تر از بهار

در روبروی من ، گویی به انتظار

من مرد کارم

از پیش دام و دانه ریخته بودم

از خویش خویشتن گریخته

احساس و اندوهان را در سینه بیخته

و غربال را به میخ آویخته بودم

دستم فصیح گشت

شورم بلیغ

بر خشک کشتگاه لبانم ترنمی بارید

تا خواستم بخوانمش ، آنگه بگیریمش

چیزی چو فش فش ماری

از بند بند مهره ی پشتم

بالا خزید ، در هم دوید

چنان ترک یاس بر ساغر امید

و ریخت در تار و پود وجودم

در هم شکست جام شکرخواب بامداد

پلکان خسته را چو گشودم

پرنده الهام شعر من

قهقه زنان پرید

تا دور ، دور دید

در آبی بلند

افعی زرد چنبره ای بست

و نیش آفتابی او

چون نیزه ای طلایی

در گود نی نی چشمان من شکست
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: Atlas

Roxana

هنرمند + کاربر برگزیده
نویسنده فعال
هنرمند
کاربر فعال تالار
Apr 29, 2024
341
دمی درنگ دلم زين شتاب می ‌لرزد

چنان حباب كه بر موج آب می لرزد

به انزوای من آهسته ‌تر بيا ی شعر

ز زخمه‌های نسيمت رباب می ‌لرزد

غزال من چه شنيدی ز باد ای صياد

درون مردمكت اضطراب می لرزد

بريز جام لبالب ز شعر تر ساقی

به پلک زنده‌ی بيدار خواب می لرزد

كدام مرد به ميدان حريف ميی طلبد

كه زير پای سواران ركاب می لرزد

كمر به چنگ تهمتن سپرد و تن برهاند

چه پهنه ‌ای است كه افراسياب می لرزد

چه فتنه خاست كه بر باد داده است ورق

كه دل ز گفتن حرف حساب می لرزد

بهانه بشكن و بنشين ز شب دمی باقی است

به زير خرقه سبوی شراب می لرزد

چه غنچه ‌ای است لبانت ‌، چو زنبق وحشی

به چشمه ‌سار نگه كن سراب می لرزد

به آفتاب نگویی چه رفت با ما دوش

به كلک خسته‌ ی من شعر ناب می لرزد
 

Roxana

هنرمند + کاربر برگزیده
نویسنده فعال
هنرمند
کاربر فعال تالار
Apr 29, 2024
341
نصرت،چه می کنی سر این پرتگاه ژرف؟

با پای خویش،تن به دل خاک می کشی

گم گشته ای به پهنه تاریک زندگی

نصرت، شنیده ام که تو تریاک می کشی

نصرت،تو شمع روشن یک خانواده ای

این دست کیست در ره بادت نشانده است؟

پرهیز کن ز قافله سالار راه مرگ

چون چشم بسته بر سر چاهت کشانده است

بیش از سه ماه رفته که شعری نگفته ای

ای مرغ خوش نوا،ز چه خاموش گشته ای؟

روزی به خویش آیی و بینی که ای دریغ

با این همه هنر،تو فراموش گشته ای

هر شب که مست،دست به دیوار می کِشی

از خواب می جهد پدرت،آه می کِشد

نجوا کنان به ناله سراید که:” این جوان

گردونه ی امید به بیراه می کشد”
 

Roxana

هنرمند + کاربر برگزیده
نویسنده فعال
هنرمند
کاربر فعال تالار
Apr 29, 2024
341
ای دوست

اين روزها اينگونه ام،
ببین دستم چه كُند پيش می رود
انگار هر شعر باكره ای را سروده ام.
پايم چه خسته می كِشَدم
گویی كت بسته
ز خَم هر راه رفته ام تا زير هركجا
حتی شنوده ام هر بار شیون تیر خلاص را .
ای دوست
اين روزها
با هركه دوست می شوم احساس می كنم
آنقدر دوست بوده ايم كه ديگر وقت خیانت است
انبوه غم،حريم و حرمت خود را از دست داده است
ديريست هيچ كار ندارم
مانند يک وزير
وقتی كه هيچ كار نداری
تو هيچ كاره ای
من هيچ كاره ام،يعنی كه شاعرم !
گيرم از اين كنايه هيچ نفهمی!!!
اين روزها اینگونه ام
فرهاد واره ای كه تيشه ی خود را گم کرده است
آغاز انهدام چنين است
اينگونه بود آغاز انقراض سلسله ی مردان !
ياران ! وقتی صدای حادثه خوابید
برسنگ گور من بنويسيد:
یک جنگجو كه نجنگيد

!اما شكست خورد
 

Roxana

هنرمند + کاربر برگزیده
نویسنده فعال
هنرمند
کاربر فعال تالار
Apr 29, 2024
341
مادر منشين چشم به ره،بر گذر امشب
بر خانه پر مهر تو زين بعد نيايم
آسوده بيارام و مكن فكر پسر را
بر حلقه ی اين خانه دگر پنجه نسايم

با خواهر من نيز مگو : او به كجا رفت
چون تازه جوان است و تحمل نتواند
با دايه بگو : نصرت ، مهمان رفيقی است
تا بستر من را سر ايوان نكشاند

فانوس به درگاه مياویز عزيزم
تا دختر همسايه سر بام نخوابد
چون عهد در اين باره نهاديم من و او
فانوس چو روشن شود آنجا بشتابد

پيراهن من را به در خانه بياويز
تا مردم اين شهر بدانند كه بودم
جز راه شهيدان وطن ره نسپردم
جز نغمه آزادی شعری نسرودم

اشعار مرا جمله به آن شاعره بسپار
هر چند كه كولی صفت از من برميده است
او پاک چو درياست،تو ناپاک ندانش
گرگ دهن آلوده و يوسف ندريده است

بر گونه ی او ب*و*سه بزن،عشق من او بود
یک لاله ی وحشی بنشان بر سر مويش
باری،گله ای گر به دلت مانده ز دستش
او عشق من است ، آه ! مياور تو به رويش
 

Roxana

هنرمند + کاربر برگزیده
نویسنده فعال
هنرمند
کاربر فعال تالار
Apr 29, 2024
341
در غريب شب اين سوخته دشت

من و غم ، آه چه بر من بگذشت

كاروان گم شد و خاكستر ماند

كركس پير دل من می خواند

ای عطش ! در رگ من جاری باش

شعله زن دودم كن كاری باش

رگ غم سوخته ، ای ريشه ی من

بمک از طاول انديشه ی من

دشت شب تاخته ام خاموشم

موج خود باخته ام ، مدهوشم

طفل آواره ی شهر خوابم

تشنه ی خويشتنم ، گردابم

برگ پاييز به دست بادم

ريخته ، سوخته ی بی بنیادم

كاروان سوخته ای چاووشم

در بدر زمزمه ای خاموشم

گره كور غمم بازم كن

قصه پايان ده و آغازم كن

ای تو گم نامعلوم ای ناياب

گنگ نامعلومی را درياب

دست پيش آر كه رفتم از دست

دامنم گير كه هيچم در هست

من و تو چيست ؟ چه بيشی چه كمی ؟

چو كويری و تمنای نمی

من و تو چيست ؟ من و من باشيم

روح تنگ آمده از تن باشيم

بگريزيم و به هم آويزيم

عطشی در عطش هم ريزيم

نفسی در نفس من بفشان

بكشانم ، بچشانم ، بنشان

بكشان بر سر بازار مرا

جان فدای تو بيازار مرا

سنگ بدنامی بر جامم زن

كوس بدنامی بر بامم زن

زندگي چيست ؟ سراب است ، سراب

نقش پاشيده بر آب است ، بر آب

عشق ، خونابه ی دل نوشيدن

كفن ماتم خود پوشيدن

آرزو ، گوركن دشت جنون

نانش از عشق و شرابش از خون

جغد پيري است سعادت در قاف

نغمه اش لاف و همه لاف گزاف

مرهم سوختن ، از ساختن است

چه قماری كه همه باختن است

زندگی چيست ؟ مرا ياد بده

آنچه می دانم بر باد بده

توتيايی تو به چشمانم كش

تشنه ام ، تشنه ی آتش ، آتش

تيشه بر ريشه جان دوخته ام

دل به هر شعله ی غم سوخته ام

باد آواره به گورستانم

بذر پاشيده به سنگستانم

برق منشور يخين رازم

پر سيمرغ غمم بگدازم

پيش از آن لحظه كه نابود شوم

شب شوم ، شعله شوم ، دود شوم

در غريب شب اين سوخته دشت

كركسی پر زد و ناليد و گذشت
 

Roxana

هنرمند + کاربر برگزیده
نویسنده فعال
هنرمند
کاربر فعال تالار
Apr 29, 2024
341
ای عفیف !
عشق در چنبر زنجیر گناه است، گناه
دل به افسانه ی فرهاد سپردن دردی است
کوه از کوه کنان بیزار است
تک گل وحشی وحشت زده ی کوهستان تیشه ی فرهاد است
تیشه های خونین پاسداران حریم عشقند
ای عفیف ! به چه می اندیشی؟
چه کسی گفت ترحم؟ چه کسی؟
شرم را دیدی شلاق فروخت
رحم شلاق خرید و خیانت به جنایت خندید .
زندگی را دیدی گفت: من دلالم
در به در در پی بدبختی ها می گردید
تا اسارت بخرد .
راستی را دیدی که گدایی می کرد؟
و فریب، پادشاهی می کرد
آه دیدی، دیدی؟
ای عفیف، به چه می اندیشی؟
قفل ها؟
دستهای آزاد
برترین هدیه به دیوار و غل و زنجیرند
بهترین هدیه ی زنجیر به دست آزاد، قفل می باشد، قفل
ای عفیف، قفل ها واسطه اند
قفل ها، فاسق شرعی در و زنجیرند
راستی واسطه ها هم گاهی حق دارند
رمز آزادی در چنبر هر زنجیری است
قفل هم امیدی است
قفل یعنی که کلیدی هم هست
قفل یعنی که کلید .
 

Roxana

هنرمند + کاربر برگزیده
نویسنده فعال
هنرمند
کاربر فعال تالار
Apr 29, 2024
341
هشدار
هرگز مبند نوک پرنده را
. با بالهایش آواز خواهد خواند
پر و بالش را در هم مشکن
با آوازش خواهد پرید تا اوج کهکشان
لبان شاعر را مبند
 

Roxana

هنرمند + کاربر برگزیده
نویسنده فعال
هنرمند
کاربر فعال تالار
Apr 29, 2024
341
ای خاطرات کهنه ی پرپر
من خسته نیستم
دیریست خستگی ام
تعویض گشته است به درهم شکستکی .
من خسته نیستم
در هم شکسته ام
این خود امید بزرگی نیست ؟
 

چه کسانی از این موضوع بازدید کرده‌اند (در مجموع: 3) در 1000000 ساعت گذشته. «جزئیات دقیق بازدیدها»

Who is viewing this thread (Total: 0, Members: 0, Guests: 0)

Who has watch this thread (Total: 0) «جزئیات دقیق بازدیدها»

بالا