Roxana

هنرمند + کاربر برگزیده
نویسنده فعال
هنرمند
کاربر فعال تالار
Apr 29, 2024
341
درجیب من

چاقو تنها دسته ی خود را می برد .
در انزوای بسترش،آرام

در گور جیب من

خود را به دست خدا سپرده است

چاقو .
 

Roxana

هنرمند + کاربر برگزیده
نویسنده فعال
هنرمند
کاربر فعال تالار
Apr 29, 2024
341
رقصید،پر زد،رمید
از لب انگشت او پرید

” سکه ”
گفتم: خط

پروانه ی مسین پرواز کرد
چرخید ، چرخید
پر پر زنان چکید؛ کف جوی پر لجن.

تابید ، سوخت فضا را نگاه ها
بر هم رسید،در هم خزید
در سینه ی عشق های سوخته فریاد می کشید:
ای یاس ، ای امید !

آسیمه سر به سوی ” سکه ” تاختیم
از مرز هست و نیست
تا جوی پر لجن با هم شتافتیم
آنگه نگاه را به تن سکه بافتیم .

پروانه ی مسین
آیینه وار بر پا نشسته بود در پهنه ی لجن
وهر دو روی آن خط بود
خطی به سوی پوچ ، خطی به مرز هیچ

اندوه لرد بست در قلبواره اش
و خنده را شیار لبانش مکید و گفت :
پس نقش شیر ؟
رویید اشک
خاموش گشت، خاموش

گفتم : کنام شیر،لجن زار نیست ، نیست
خط است و خال گذرگاه کرم ها
اینجا نه کشتگاه عشق و غرور است
میعادگاه زشتی و پستی است .

از هم گریختیم
بر خط سرنوشت خونابه ریختیم .
 

Roxana

هنرمند + کاربر برگزیده
نویسنده فعال
هنرمند
کاربر فعال تالار
Apr 29, 2024
341
پاییز چه زیباست

مهتاب زده تاج سر کاج

پاشویه پر از برگ خزان دیده ی زرد است

آن دختر همسایه لب نرده ی ایوان

می خواند با ناله ی جانسوز:

((خیزید و خز آرید که هنگام خزان است ))

هر برگ که از شاخه جدا گشته به فکر است

تا روی زمین ب*و*سه زند بر لب برگی

هر برگ که در روی زمین است ، به فکر است

تا باز کند ناز و دود گوشه ی دنجی

آنگاه بپیچند، لب را به لب هم

آنگاه بسایند تن را به تن هم

آنگاه بمیرند

تا باز پس از مرگ، آرام نگیرند

جاوید بمانند

سر باز برون از بغل باغچه آرند

آواز بخوانند

پاییز چه زیيباست

من نیز بخوانم

پاییز دو چشم تو چه زیباست

چه زیباست
 

Roxana

هنرمند + کاربر برگزیده
نویسنده فعال
هنرمند
کاربر فعال تالار
Apr 29, 2024
341
لیلی !

چشمت خراج سلطنت شب را

از شاعران شرق طلب می‌کند

من آبروی حرمت عشقم

هشدار تا به خاک نریزی

من آبروی عشقم .

لیلی !

پر کن پیاله را

آرام‌ تر بخوان آواز فاصله‌های نگاه را

در کوچه‌های فرصت و میعاد .

بگشای بند،موی بیفشان

شب را میان شب با من بدار حوصله

اما نه با عتاب!

گفتی گل در میان دستت می‌پژمرد

گفتم که خواب در چشم‌هایمان به شهادت رسیده است

گفتی که خوب ترینی

آری، خوبم

شعرترم،تاج سه ترک عرفانم

درویشم،خاکم .

آیینه‌ دار رابطه‌ ام بنشین

بنشین کنار حادثه بنشین

یاد مرا به حافظه بسپار

اما نام مرا بر لب مبند

که مسموم می‌شوی

من داغ دیده‌ام !

لیلی !

از جای پای تو

بر آستانه‌ی درگاه

بوی فرار می‌آید

آتش مزن به سینه‌ ی بستر

با عطر پیکر برهنه‌ی سبزت

بنشین بانوی بانوان شب و شعر خانم

!لیلی

کلید صبح در پلک‌های توست

دست مرا بگیر

از چهار راه خواب گذر کن

بگذار و بگذریم زین خیل خفتگان!

دست مرا بگیر تا بسرایم

در دست‌های من بال کبوتری ا‌ست .

لیلی !

من آبروی عاشقان جهانم

هشدار تا به خاک نریزی

من پاسدار حرمت دردم

چشمت خراج می‌طلبد

آنک خراج

لیلی !

وقتی که پاک می‌کنی خط چشمت را

دیوارهای این شب سنگین را در هم شکسته

وای که بیداد می‌کنی .

وقتی که پاک می‌کنی خط چشمت را

در باغ‌های سبز تنت،شب را آزاد می کنی .

لیلی !

بی مرز باش

دیوار را ویران کن

خط را به حال خویش رها کن

بی خط و خال باش

با من بیا همیشه ترین باش

بارید شب

بارش سیل اشک‌ها شکست

خط سیاه دایره‌ی شب را

خط پاک شد

گل در میان دستم پر پر زد و فسرد

در هم دوید خط ویران شد!

لیلی !

بی مرز عشق‌بازی کن

بی خط و خال باش

با من بیا که خوب ترینم

با من که آبروی عشقم

با من که شعرم،شعرم،شعرم .

وای ! در من وضو بگیر

سجاده‌ام‌ ! بایست کنارم

رو کن به من که قبله‌ی عشاقم

آنگه نماز را

با ب*و*سه‌ای بلند قامت ببند .

لیلی !

با من بودن خوب است

من می‌سرایمت .
 

Roxana

هنرمند + کاربر برگزیده
نویسنده فعال
هنرمند
کاربر فعال تالار
Apr 29, 2024
341
منبع: ادبستان شعر پارسی
 

چه کسانی از این موضوع بازدید کرده‌اند (در مجموع: 3) در 1000000 ساعت گذشته. «جزئیات دقیق بازدیدها»

Who is viewing this thread (Total: 0, Members: 0, Guests: 0)

Who has watch this thread (Total: 0) «جزئیات دقیق بازدیدها»

بالا