رقصید،پر زد،رمید
از لب انگشت او پرید
” سکه ”
گفتم: خط
پروانه ی مسین پرواز کرد
چرخید ، چرخید
پر پر زنان چکید؛ کف جوی پر لجن.
تابید ، سوخت فضا را نگاه ها
بر هم رسید،در هم خزید
در سینه ی عشق های سوخته فریاد می کشید:
ای یاس ، ای امید !
آسیمه سر به سوی ” سکه ” تاختیم
از مرز هست و نیست
تا جوی پر لجن با هم شتافتیم
آنگه نگاه را به تن سکه بافتیم .
پروانه ی مسین
آیینه وار بر پا نشسته بود در پهنه ی لجن
وهر دو روی آن خط بود
خطی به سوی پوچ ، خطی به مرز هیچ
اندوه لرد بست در قلبواره اش
و خنده را شیار لبانش مکید و گفت :
پس نقش شیر ؟
رویید اشک
خاموش گشت، خاموش
گفتم : کنام شیر،لجن زار نیست ، نیست
خط است و خال گذرگاه کرم ها
اینجا نه کشتگاه عشق و غرور است
میعادگاه زشتی و پستی است .
از هم گریختیم
بر خط سرنوشت خونابه ریختیم .