Mahoor

کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep 12, 2024
13
نه در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم
نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم

گر تو شیرین زمانی نظری نیز به من کن
که به دیوانگی از عشق تو فرهاد زمانم

نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت
دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم

من همان روز بگفتم که طریق تو گرفتم
که به جانان نرسم تا نرسد کار به جانم
مِی مخور با همه کَس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم

زلف را حلقه مکن تا نکنی دربندم
طُرّه را تاب مده تا ندهی بر بادم
 

دلارام

هنرمند
هنرمند
Aug 2, 2024
1,303
مِی مخور با همه کَس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم

زلف را حلقه مکن تا نکنی دربندم
طُرّه را تاب مده تا ندهی بر بادم
من در حضور باغ برهنه
در لحظه‌ های عبور شبانگاه
پلک جوانه‌ ها را
آهسته می‌ گشایم و می‌ گویم
آیا، اینان رویای زندگی را
در آفتاب و باران
بر آستان فردا احساس می‌ کنند؟

شفیعی کدکنی
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: Amir65

مژگان چکنه

سرپرست اجرایی کتاب + مدیر تالار رمان
پرسنل مدیریت
سرپرست بخش
مدیر تالار
ناظر
طراح
منتقد
مترجم
کتابخوان
کاربر VIP
نویسنده فعال
Mar 9, 2023
1,145
من در حضور باغ برهنه
در لحظه‌ های عبور شبانگاه
پلک جوانه‌ ها را
آهسته می‌ گشایم و می‌ گویم
آیا، اینان رویای زندگی را
در آفتاب و باران
بر آستان فردا احساس می‌ کنند؟

شفیعی کدکنی
دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگ است

ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است
 

مژگان چکنه

سرپرست اجرایی کتاب + مدیر تالار رمان
پرسنل مدیریت
سرپرست بخش
مدیر تالار
ناظر
طراح
منتقد
مترجم
کتابخوان
کاربر VIP
نویسنده فعال
Mar 9, 2023
1,145
تو را که هر چه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض

پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت

در نمی‌گیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست

خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت
 

دلارام

هنرمند
هنرمند
Aug 2, 2024
1,303
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض

پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت

در نمی‌گیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست

خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت
تو که لیلی به مجنونش ندادی...
چرا عشقش به قلب او نهادی؟!
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: Amir65

Amir65

کاربر فعال تالار ادبیات
کاربر فعال تالار
Sep 28, 2024
301
تو که لیلی به مجنونش ندادی...
چرا عشقش به قلب او نهادی؟!
یار می‌آید و در دیده چنان می‌آید
که پری پیکری از عالم جان می‌آید

سر سودای تو گنجی است نهان در دل من
به زیان می‌رود آن چون به زبان می‌آید

مولانا
 

دلارام

هنرمند
هنرمند
Aug 2, 2024
1,303
یار می‌آید و در دیده چنان می‌آید
که پری پیکری از عالم جان می‌آید

سر سودای تو گنجی است نهان در دل من
به زیان می‌رود آن چون به زبان می‌آید

مولانا
دی بنواخت یار من بنده غم رسیده را
داد ز خویش چاشنی جان ستم چشیده را
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: Amir65

Amir65

کاربر فعال تالار ادبیات
کاربر فعال تالار
Sep 28, 2024
301
دی بنواخت یار من بنده غم رسیده را
داد ز خویش چاشنی جان ستم چشیده را
از کرم بنواخت ما را یار ما
لاجرم بالا گرفته کار ما

جان فروشانیم در بازار عشق
تن چه باشد در سر بازار ما

شاه نعمت الله
 

دلارام

هنرمند
هنرمند
Aug 2, 2024
1,303
از کرم بنواخت ما را یار ما
لاجرم بالا گرفته کار ما

جان فروشانیم در بازار عشق
تن چه باشد در سر بازار ما

شاه نعمت الله
آخر گشوده شد ز هم آن پرده های راز
آخر مرا شناختی ای چشم آشنا
چون سایه دیگر از چه گریزان شوم ز تو
من هستم آن عروس خیالات دیرپا
چشم منست اینکه در او خیره مانده ای
لیلی که بود؟ قصه چشم سیاه چیست؟
در فکر این مباش که چشمان من چرا
چون چشم های وحشی لیلی سیاه نیست
در چشم های لیلی اگر شب شکفته بود
در چشم من شکفته گل آتشین عشق
لغزیده بر شکوفه لب های خامشم
بس قصه ها ز پیچ و خم دلنشین عشق
در بند نقش های سرابی و غافلی
برگرد … این لبان من، این جام ب*و*سه ها
از دام ب*و*سه راه گریزی اگر که بود
ما خود نمی شدیم چنین رام ب*و*سه ها!

« فروغ فرخزاد»
 

چه کسانی از این موضوع بازدید کرده‌اند (در مجموع: 38) در 1000000 ساعت گذشته. «جزئیات دقیق بازدیدها»

Who is viewing this thread (Total: 4, Members: 0, Guests: 4)

Who has watch this thread (Total: 0) «جزئیات دقیق بازدیدها»

بالا