همگانی ' مشاعره با اشعار شاعران '

[Adrian]

یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند

این بار میبرند که زندانی ات کنند

ای گل گمان مکن به شبِ جشن میروی

شاید به خاکِ مرده ای ارزانی ات کنند

 

[Adrian]

دیر آمدی که دست ز دامن ندارمت

جان مژده داده‌ام که چو جان در بر آرمت

 

[Adrian]

تا کی چو باد سربدوانی به وادیم

ای کعبه مراد ببین نامرادیم

 

[Adrian]

من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق

چارتکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست

 

[Adrian]

تا دل نشودعاشق دیوانه نمی گردد

تانگذرد از تن جان جانانه نمی گردد

 

[Adrian]

دیگر گذشته از سر و سامان من مپرس

من بی‌تو دست از این سر و سامان کشیده‌ام

 

[Adrian]

مرا به رندی و عشق، آن فضول عیب کُنَد

که اعتراض بر اسرارِ علمِ غیب کُنَد

 

[Adrian]

دامن مکش به ناز که هجران کشیده‌ام

نازم بکش که ناز رقیبان کشیده‌ام

 

[Adrian]

می‌وزد از چمن نسیمِ بهشت

هان، بنوشید دَم به دَم مِیِ ناب

 

[Adrian]

به ملازمان سلطان که رساند این دعا را؟

که به شُکرِ پادشاهی ز نظر مران گدا را