پشت هر خاطره بلوای کسی هست که نیست
جُرم صد جور و جفا پای کسی هست که نیست
گرچه جان برلب و جانان به جوارم نرسید
گوشه ی خلوت دل جای کسی هست که نیست
حاضران در بَر ما غرق سکوت اند ولی
گوش جان مملو نجوای کسی هست که نیست
حیرتم کُشت مرا زانکه دو چشمان تَرم
هم چنان در پی سیمای کسی هست که نیست
خواب اگر می طلبد دیده ی دلتنگ بدان
یک نفر طالب رویای کسی هست که نیست
قلبم آموخت دگر از غم تنهایی و هجر
عشق گاهی تب سودای کسی هست که نیست