GOLDEN

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر VIP
Mar 15, 2024
298
درویشی مستجاب الدعوة در بغداد پدید آمد حجاج یوسف را خبر کردند بخواندش و گفت دعای خیری بر من کن. گفت خدایا جانش بستان گفت از بهر خدای این چه دعاست گفت این دعای خیرست ترا و جمله مسلمانان را.
اي زبردست زیر دست اذيت
گرم تا کی بماند این بازار
به چه کار آیدت جهانداری
مردنت به که مردم آزاری
دو برادر یکی خدمت پادشاه کردی و دیگر به زور بازو نان خوردی باری این توانگر گفت درویش را که چرا خدمت نکنی تا از مشقت کار کردن برهی؟ گفت تو چرا کار نکنی تا از مذلّت خدمت رهایی یابی؟ که خردمندان گفته‌اند نان خود خوردن و نشستن به که کمر شمشیر زرّین به خدمت بستن.
به دست آهن تفته کردن خمیر
به از دست بر سینه پیش امیر
عمر گرانمایه دراین صرف شد
تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا
اي شکم خیره به نانی بساز
تا نکنی پشت به خدمت دو تا
یکی از وزرا پیش ذوالنون مصری رفت و همت خواست که روز و شب به خدمت پادشاه مشغولم و به خیرش امیدوار و از عقوبتش ترسان. ذوالنّون بگریست و گفت: اگر من خدای را عزّوجلّ چنین پرستیدمی که تو پادشاه را، از جمله صدّیقان بودمی.
گر نبودی امید آسان و رنج
پای درویش بر فلک بودی
ور وزیر ازخدا بترسیدی
همان‌ گونه کز مَلِک، مَلَک بودی
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: Neil I

GOLDEN

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر VIP
Mar 15, 2024
298
دو شاهزاده در مصر بودند ، یکی علم اندوخت و دیگری مال اندوخت . عاقبته الامر آن یکی علّامه عصر گشت و این یکی سلطان مصر شد . پس آن توانگر با چشم حقارت در فقیه نظر کرد و گفت : من به سلطنت رسیدم و تو همچنان در مسکِنت بماندی . گفت : ای برادر ، شکر نعمت حضرت باری تعالی بر من واجب است که میراث پیغمبران یافتم و تو میراث فرعون و هامون . که در حدیث نبوی (ص) آمده : العلماء ورثـه الانبیاء
من آن مورم که در پایَم بمالند — نه زنبورم که از دستم بنالند
کجا خود شکر این نعمت گزارم — که زور مردم آزاری ندارم ؟
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: Neil I

GOLDEN

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر VIP
Mar 15, 2024
298
یکی از وزرا پیش ذوالنون مصری رفت و همت خواست که روز و شب به خدمت سلطان مشغولم و به خیرش امیدوار و از عقوبتش ترسان. ذوالنّون بگریست و گفت: اگر من خدای را عزّوجلّ چنین پرستیدمی که تو سلطان را، از جمله صدّیقان بودمی.

گر نبودی امید راحت و رنج
پای درویش بر فلک بودی
ور وزیر ازخدا بترسیدی
همچنان کز مَلِک، مَلَک بودی
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: Neil I

GOLDEN

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر VIP
Mar 15, 2024
298
لقمان را گفتند ادب از که آموختی گفت از بی ادبان هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از فعل آن پرهیز کردم.
نگویند از سر بازیچه حرفی
کزان پندی نگیرد صاحب هوش
و گر صد باب حکمت پیش نادان
بخواند آیدش بازیچه در گوش
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: Neil I

GOLDEN

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر VIP
Mar 15, 2024
298
منجّمی به خانه درآمد ، یکی مرد غریبه را دید که با زن او نشسته است . فریاد و فغان کرد و دشنام و سقط گفت و فتنه و آشوب به پا خاست . حکیمی که در حال گذر بود گفت :

تو بر اوج فلک چه دانی چیست — که ندانی که در سرایت کیست ؟

«وقتی که تو نمی دانی چه کسی درخانه ات است چگونه میتوانی بفهمی که در آسمان چه خبر است؟!»

اگر انسان از حال و روز خود و اطرافیانش باخبرنباشد چگونه میتواند درمورد دیگران قضاوت کند؟!!
 

GOLDEN

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر VIP
Mar 15, 2024
298
یکی از حکما را شنیدم که می گفت : هرگز کسی به جهل خویش اقرار نکرده است مگر آ«کسی که چون دیگری در سخن باشد همچنان ناتمام گفته سخن آغاز کند .
سخن را سر است اى خداوند و بن
میاور سخن در میان سخن
خداوند تدبیر و فرهنگ و هوش
نگوید سخن تا نبیند خموش
 

چه کسانی از این موضوع بازدید کرده‌اند (در مجموع: 4) در 1000000 ساعت گذشته. «جزئیات دقیق بازدیدها»

Who is viewing this thread (Total: 0, Members: 0, Guests: 0)

Who has watch this thread (Total: 0) «جزئیات دقیق بازدیدها»

بالا