آفرودیت؛

مدیر بازنشسته ویرایش
کاربر VIP
نویسنده رسمی
Aug 1, 2023
393
همان‌طور که حوله را دور خود پیچانده بود به سمت کمدش رفت و حوله‌ی دیگری بیرون کشید و دور موهای بلوندش پیچاند، با وسواسی زیادش دمپایی‌های انگشتی‌اش را پوشید، به سمت عسلی کنار تختش رفت و لباس‌هایش را بیرون کشید و روی تخت گذاشت، دقایقی همان‌طور با حوله روی تخت ماند و بعد لباس‌هایش را پوشید هودی‌ای مشکی با شلواری دمپاکش مشکی.
حوله را با دقت از موهای نه تقریبا بلندش جدا کرد و سشوار را کنار میز توالتش به برق زد و با مو پیچ مشغول شانه کردن موهایش و خشک کردنشان شد، بعد از سپری شدن دقایقی با خاموش کردنش از این همه خش‌خش سشوار آرامش به بدنش تزریق شد و برای پیشگیری از سردردهای به آشپزخانه رفت و قرص‌هایش را بیرون کشید و از هر کدام که پزشکش گفته بود قرصی بیرون کشید و با آب پایین فرستاد، طعم تلخی یکسری از قرص‌هایش زیادی در ذوق بود و این اعصاب دخترک را به بازی گرفت تا با اعصابی خراب قرص‌ها را به داخل یخچال پرت کند و لیوان آبش را همان‌جا روی کانتر جا بگذارد، این دختر که با یک تلخش اعصابش ریش‌ریش می‌شد قرار بود چگونه زندگی یک سلبریتی بودن را تحمل کند؟! این دختر آسیایی تحملش لبریز شده بود.
***

همانطور که پالتوی مشکی‌اش را می‌پوشید مثل روز‌های قبل با کلید در را قفل کرد و کلید را در گلدان دم در گذاشت و با پله‌ها بدو‌بدو پایین رفت امروز قرار شد عکس‌های که در این مدت گرفته بودن را در سوشیال‌مدیا آپلود کنند و جاستین تاکید کرد که این موقع بیرون از کمپانی نباشد تا دردسر نتراشد و برای همین گفت که به کمپانی برود و آنجا کنار سایرین استف‌ها و بقیه باشد
 

آفرودیت؛

مدیر بازنشسته ویرایش
کاربر VIP
نویسنده رسمی
Aug 1, 2023
393
مثل همیشه امنیتی‌های کمپانی رو رد کرد هربار برای ورود به هر بخشی باید کارت می‌زد بعد از شناسایی چهره، اثر انگشت و اطلاعات وارد می‌شد، زمان‌بر بود ولی تنها کاری که خیلی دوستش داشت همین بود، گاهی آن‌قدر تنها می‌شد که روزی دوبار این‌کار را تکرار می‌کرد، تنها دلخوشی‌اش فعلا همین بود، با ارسال پیامک گوشی را روشن کرد:
- عکس‌ها آپلود شد به اتاقم بیا، جاستین!
آه کشید و به طرف انتهای راهرو سمت چپ پیچید و وارد دفترکار جاستین شد، جاستین از جا برخاست و گفت:
- آفرودیت یه سلفی و امضا رو لایق منیجر می‌دونید؟!
دخترک لبخندی زد و گفت:
- این‌قدر شکر می‌ریزی قند خونت پایین نیاد یه وقت؟
با قهقهه خندید صدای قهقهه‌های جاستین زیادی دلخراش بود، حداقل برای این دخترک:
- گوشیت رو بده!
به طرف میزش رفت و از دور گوشی را روی میز جاستین پرتاب کرد، جاستین با ابروهای در هم رفته گفت:
- چرا رم کردی یهو؟! اکانت رو برات می‌زنم!
دخترک لبخندی زد و گوشی‌اش را برداشت این‌بار گوشی را نرم روی میز پرتاب کرد و گفت:
- این‌طوری بهتره؟
جاستین گوشی دخترک را برداشت و گفت:
- فکر کنم دلت می‌خواد این ماه هم از مسکن خوب محروم باشی؟!
دخترک پوزخندی زد:
- نکه رعایتت رو کردم خوب استفاده کردم؟!
جاستین بلند شد.
 

آفرودیت؛

مدیر بازنشسته ویرایش
کاربر VIP
نویسنده رسمی
Aug 1, 2023
393
و به آفرودیت نگاه کرد با آن چشمان زیبایش که حالا زیبا نبودن و نگاهش فرق می‌کرد خیره شده به آن دخترک، آفرودیت احساس خطر کرد. گوشی را همان‌جا ول کرد تا جاستین خودش اکانتش را وارد کند.
به سمت در رفت، که جاستین گفت:
-دفعه‌ی بعد یادت باشه موقع حرف زدن کلمه‌هات رو قشنگ بجو، بعد تف کن رو زمین!
آن دختر فکر نمی‌کرد که جاستین بخواهد این‌طور رفتار کند، به او قول داده‌ بود که از پر نازک‌تر نگویید، اما الان او‌ را تهدید می‌کرد.

در را باز کرد و از آن اتاق لعنتی بیرون آمد در آن اتاق حتی نفس کم آورده بود، اکسیژن کم آورده بود دلش می‌خواست الان پدرش پیشش باشد، هوایش را داشته، با آن پول‌هایش جایگاه او را تضمین کند، دلش می‌خواست پدرش باشد، مهم نیست که جایگاهش را تضمین کند یا نه، پدرش فقط باشد او دلش می‌خواست پدرش باشد، فقط باشد.
چقدر از آن روز کذایی متنفر بود، پدرش گفت بود با اون اتمام حجت کرد، قرار بر این شد که اگر تک دخترش راه سلبریتی شدن را در پیش بگیرد، باید برود، باید می‌رفت گفت او به پدرش گفت که می‌روم راه مشهور شدن را در پیش می‌گیرد پدرش گفت دگر آن آرامش را نخواهد داشت، دگر زندگیش آرام نمی‌شود، ولی آفرودیت تحت تاثیر سلبریتی‌های اروپا و غربی قرار گرفت اون می‌خواست آن آرامش را نداشته باشد اون می‌خواست دوستش بدارند، او خواستار عشق زیادی بود، فکر می‌کرد که با زیبایی‌اش او زبان‌زد خواهد شد او حماقت کرد و جواب آن حماقت خود را دید، پدرش با اون اتمام حجت کرد، خوب آن دیالوگ پدرش را به یاد دارد که گفت:
 
آخرین ویرایش:

چه کسانی از این موضوع بازدید کرده‌اند (در مجموع: 26) در 1000000 ساعت گذشته. «جزئیات دقیق بازدیدها»

Who is viewing this thread (Total: 0, Members: 0, Guests: 0)

Who has watch this thread (Total: 0) «جزئیات دقیق بازدیدها»

بالا