در تاریخ ادبیات هم با وجود اشعار عاشقانه و حكایت های شیرین رمانتیك می توان مخالفت با عشق را در خیلی از نمایشنامه ها و رمان ها دید. سرنوشت تلخ رومئو و ژولیت، سرنوشت مصیبت بار آناكارنینا شخصیت اصلی رمان سترگ تولستوی به همین نام. جنون و خودكشی افلیا به دلیل عشق بی حدش به هملت مردد. آغشته شدن دست اتللو به خون دزدمونا همسرش به دلیل عشق كورش به او كه با كوچك ترین وسوسه ای به شك تبدیل شد و حسادتی مرگبار را آفرید و... نمونه هایی از این بیانیه های هنرمندانه ضدعشق اند. این بدبینی در نمایشنامه های ایبسن، استریندبرگ، چخوف و هارولد پینتر هم حضوری پررنگ داشته است. گویی عشق در اغلب آثار ادبی بخصوص از نوع معاصرش شكلی تلخ و خانمان سوز داشته و دارد.