همگانی { تاپیک جامع فی‌البداهه کاربران }

[دلارام]

من نمی دانستم
معنیِ «هرگز» را
تو چرا بازنگشتی دیگر؟

وامامنی که چشیدم ودیدم معنای بود وحالانیست ونخواهد بود
شب بود وصدای خنده هاش بود...
صبح نبود و صدای گریه هام بود...

 

[دلارام]

ای ستاره ی سهیل آسمان زندگیم بگو کجا در دل آسمان جا داری؟
الان، امشب، آری همین امشب میخواهمت بگو کجا سیر در آسمان داری؟
ای کسی که وفا صفا و مرامت چون کهکشان راه شیری اوج گرفته
ستاره های آسمان وجودت در دل این یار دلتنگ چون سلول جا گرفته
ای نسیم سحری کجایی که عطرشبنم گل وجودت در اتاقم جا گرفته
بیا که عقربه های ساعت دیواری در فراق تو غم و ماتم گرفته...

 

[دلارام]

خوشنودی من، رنگین کمان چشمان توست
که با هر بارانی از آسمان دلت نقش میبندد بر صورتت
"فقط لبخند بزن"
من قاب میگیرم با انگشتهایم ومی آویزم ب*و*سه هایم را بر دیوار دلت

 

[دلارام]

چهارفصل طبیعت زیباست خیلی نکته و حرف داره واسه دیدن وشنیدن...
ولی چهارفصل بودن خلق وخوی اطرافیان نزدیک خیلی رنج آواره...
خصوصا اگه مخاطب خاص یا پارتنر یا دوست نزدیکت باشه...
هر روز رو بایک حالوهوا سپری کردن و درک کردنش واقعا طاقت فرساس
وگاهی ممکنه حکم انسان سمی در زندگیت داشته باشه
پس برای گرفتن خودت از او عجله کن.
اینجا اصلا عجله کار شیطان نیست.
یقین داشته باش اولش سخته ولی بزودی ازخودت قدردان هم خواهی شد.

 

[دلارام]

گاهی کلمات و واژه ها در آغوش هم فرو می روند و زیباترین عشق بازیهای افلاطونی و اساطیری را رقم می زنند که شاید دوباره در واقعیت چشیده شود...
و این واقعیت دارد که هنوزم هم عشق واقعی وجود دارد
و جولان می دهد با طنازی ودلبری وگاهی یاغی گری وسرکشی
چون ماهی در دستان لیز است و فراری
وگاهی افسار گسیخته چون اسبهای وحشی ورام نشدنی...
خوشا بحال کسانی که ماهی را نه در تنگ بلکه در دریای وجودشان رها کردند.
خوشا بحال کسانی که افسار عشق لجام گسیخته را رام کردند و فقط درمالکیت خودشان هست وتمام.

 

[دلارام]

عشق، چه واژه پرمعنا و پرمحتوایی
چون گلی ناشکفته چندین لایه درلایه دارد تا شکوفا شود.
چون کتابی قطور چندین صفحه دارد که خوانده شود.
چون میوه ای ناب و زیبا ی انار هزاران یاقوت دارد در دلش که گاهی ترک برمیدارد برای نشون دادن وچشیدن طعمش و چرخ گردان طبیعت که گاهی آرام و گاهی نا آرام می چرخد چه بازیهایی دارد پنهان در آستین روزگار.
افسوس که چه ناجوانمردانه طراوت این اکسیر جاودانی به تاراج رفته به فرمانروایی و تاجگزاری اهریمن بد کردار، در قلمروی یک امپراطوری در
نقطه ای از بی سرزمین ترین افکار ها و اذهان...
که نامش را با لجاجت مدرنیته نام نهاده اند.
غافل از اینکه حتی روشنفکری مدرن هم هنوز باعشق می نوازد برای دلهایی که حیات دارد.

 

[دلارام]

طبیعت فعل وانفعالات زمین وآسمان به من فهماند:

همانگونه که زیباترین کانی ها از دل عظیم ترین آتشفشانها بوجود می آیدو

زیباترین سنگهای قیمتی مانند الماس دردل زمین وفشرده شدن لایه ها

وگسلهای طبیعت می درخشندواستخراج میشوند.

و درخت ها، گل ها، خوش طعم ترین میوه ها...

ابتدا دانه ای بودند در دل تاریکی زمین که به سمت نور، حرکت و رشد کردند.

وزیباترین باران هابعداز گرفتگی وبه هم فشردن ابرها، خوش رنگین ترین

رنگین کمان ها بعدازشدیدترین باران ها وانتظار طلوع آفتاب به نمایش درمی آیند.

و محکم ترین عشق ها

بعداز فرازونشیب های زیادی رقم می خورند...

بنابراین آموختم هر مکانی، لحظه ای، روزی...

دلی فشرده و زخمی و شکسته شد رشدی درپیش است وتجربه ای در راه...