گنجینه اشعار منوچهری

GOLDEN

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر VIP
Mar 15, 2024
298
تاریک شد از مهر دل افروزم روز
شد تیره شب، از آه جگر سوزم روز

شد روشنی از روز و سیاهی ز شبم
اکنون نه شبم شبست و نه روزم روز
 

GOLDEN

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر VIP
Mar 15, 2024
298
تاریک شد از مهر دل افروزم روز
شد تیره شب، از آه جگر سوزم روز

شد روشنی از روز و سیاهی ز شبم
اکنون نه شبم شبست و نه روزم روز
 

GOLDEN

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر VIP
Mar 15, 2024
298
در بندم از آن دو زلف بند اندر بند
نالانم از آن عقیق قند اندر قند

ای وعده فردای تو پیچ اندر پیچ
آخر غم هجران تو چند اندر چند
 

GOLDEN

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر VIP
Mar 15, 2024
298
ای کرده سپاه اختران یاری تو
فخرست جهان را به جهانداری تو

مستند مخالفان ز هشیاری تو
بخت همه خفته شد ز بیداری تو
 

GOLDEN

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر VIP
Mar 15, 2024
298
هر کار که هست جز به کام تو مباد
هر خصم که هست جز به دام تو مباد

هر سکه که هست جز به نام تو مباد
هر خطبه که هست جز به بام تو مباد
 

GOLDEN

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر VIP
Mar 15, 2024
298
هست ایام عید و فصل بهار
جشن جمشید و گردش گلزار

ای نگار بدیع وقت صبوح
زود برخیز و راح روح بیار
 

GOLDEN

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر VIP
Mar 15, 2024
298
دولت همه ساله بی‌جلال تو مباد
همت همه ساله بی‌جمال تو مباد

هر بنده که هست بی‌کمال تو مباد
خورشید جهان تویی، زوال تو مباد
 

GOLDEN

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر VIP
Mar 15, 2024
298
خیزید و خز آرید که هنگام خزانست
باد خنک از جانب خوارزم وزانست

آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزانست
گویی به مثل پیرهن رنگ‌رزانست

دهقان به تعجب سر انگشت گزانست
کاندر چمن و باغ ، نه گل ماند و نه گلنار

طاووس بهاری را، دنبال بکندند
پرش ببریدند و به کنجی بفکندند

خسته به میان باغ به زاریش پسندند
با او ننشینند و نگویند و نخندند

وین پر نگارینش بر او باز نبندند
تا بگذرد آذر مه و آید (سپس) آذار

شبگیر نبینی که خجسته به چه دردست
کرده دو رخان زرد و برو پرچین کردست

دل غالیه فامست و رخش چون گل زردست
گوییکه شب دوش می و غالیه خوردست

بویش همه بوی سمن و مشک ببردست
رنگش همه رنگ دو رخ عاشق بیمار

بنگر به ترنج ای عجبی‌دار که چونست
پستانی سختست و درازست و نگونست

زردست و سپیدست و سپیدیش فزونست
زردیش برونست و سپیدیش درونست

چون سیم درونست و چو دینار برونست
آکنده بدان سیم درون لؤلؤ شهوار

نارنج چو دو کفه سیمین ترازو
هردو ز زر سرخ طلی کرده برونسو

آکنده به کافور و گلاب خوش و لؤلؤ
وانگاه یکی زرگر زیرک‌دل جادو

با راز به هم باز نهاده لب هر دو
رویش به سر سوزن بر آژده هموار…
 

چه کسانی از این موضوع بازدید کرده‌اند (در مجموع: 5) در 1000000 ساعت گذشته. «جزئیات دقیق بازدیدها»

Who is viewing this thread (Total: 0, Members: 0, Guests: 0)

Who has watch this thread (Total: 0) «جزئیات دقیق بازدیدها»

موضوعات مشابه

بالا