گنجینه اشعار منوچهری

رجینا

سرپرست نگارش کتاب + مدیر تالار آوا
پرسنل مدیریت
سرپرست بخش
مدیر تالار
ناظر
طراح
ویراستار
مدرس
آوا پرداز
مترجم
کتابخوان
کاربر VIP
کاربر فعال تالار
Jul 1, 2023
2,209
نوبهار آمد و آورد گل و یاسمنا

باغ همچون تبت و راغ بسان عدنا

آسمان خیمه زد از بیرم و دیبای کبود

میخ آن خیمه ستاک سمن و نسترنا

بوستان گویی بتخانهٔ فرخار شده‌ست

مرغکان چون شمن و گلبنکان چون وثنا

بر کف پای شمن ب*و*سه بداده وثنش

کی وثن ب*و*سه دهد بر کف پای شمنا

کبک ناقوس‌زن و شارک سنتورزنست

فاخته نای‌زن و بط شده طنبورزنا

پردهٔ راست زند نارو بر شاخ چنار

پردهٔ باده زند قمری بر نارونا

کبک پوشیده به تن پیرهن خز کبود

کرده با قیر مسلسل دو بر پیرهنا

پوپوک پیکی، نامه زده اندر سر خویش

نامه گه باز کند، گه شکند بر شکنا

فاخته راست بکردار یکی لعبگرست

در فکنده به گلو حلقهٔ مشکین رسنا

از فروغ گل اگر اهرمن آید بر تو

از پری بازندانی دو رخ اهرمنا

نرگس تازه چو چاه ذقنی شد به مثل

گر بود چاه ز دینار و ز نقره ذقنا

چونکه زرین قدحی بر کف سیمین صنمی

یا درخشنده چراغی به میان پرنا

وان گل نار بکردار کفی شبرم سرخ

بسته اندر بن او لختی مشک ختنا

سمن سرخ بسان دو لب طوطی نر

که زبانش بود از زر زده در دهنا

وان گل سوسن مانندهٔ جامی ز لبن

ریخته معصفر سوده میان لبنا

ارغوان بر طرف شاخ تو پنداری راست

مرغکانند عقیقین زده بر بابزنا

لاله چون مریخ اندر شده لختی به کسوف

گل دوروی چو بر ماه سهیل یمنا

چون دواتی بسدینست خراسانی‌وار

باز کرده سر او، لاله به طرف چمنا

ثوب عتابی گشته سلب قوس قزح

سندس رومی گشته سلب یاسمنا

سال امسالین نوروز طربنا کترست

پار وپیرار همی‌دیدم، اندوهگنا

این طربناکی و چالاکی او هست کنون

از موافق شدن دولت با بوالحسنا
 

رجینا

سرپرست نگارش کتاب + مدیر تالار آوا
پرسنل مدیریت
سرپرست بخش
مدیر تالار
ناظر
طراح
ویراستار
مدرس
آوا پرداز
مترجم
کتابخوان
کاربر VIP
کاربر فعال تالار
Jul 1, 2023
2,209
همی‌ریزد میان باغ، لؤلؤها به زنبرها

همی‌سوزد میان راغ، عنبرها به مجمرها

ز قرقویی به صحراها، فروافکنده بالشها

ز بوقلمون به وادیها، فروگسترده بسترها

زده یاقوت رمانی به صحراها به خرمنها

فشانده مشک خرخیزی، به بستانها به زنبرها

به زیر پر قوش‌اندر، همه چون چرخ دیباها

به پر کبک بر، خطی سیه چون خط محبرها

چو چنبرهای یاقوتین به روز باد گلبنها

جهنده بلبل و صلصل، چو بازیگر به چنبرها

همه کهسار پر زلفین معشوقان و پر دیده

همه زلفین ز سنبلها، همه دیده ز عبهرها

شکفته لالهٔ نعمان، بسان خوب‌رخساران

به مشک اندر زده دلها، به خون اندر زده سرها

چو حورانند نرگسها، همه سیمین طبق بر سر

نهاده بر طبقها بر ز زر ساو ساغرها

شقایقهای عشق‌انگیز، پیشاپیش طاووسان

بسان قطره‌های قیر باریده بر اخگرها

رخ گلنار، چونانچون شکن بر روی بترویان

گل دورویه چونانچون قمرها دور پیکرها

دبیرانند پنداری به باغ اندر، درختان را

ورقها پر ز صورتها، قلمها پر ز زیورها

بسان فالگویانند مرغان بر درختان بر

نهاده پیش خویش اندر، پر از تصویر دفترها

عروسانند پنداری به گرد مرز، پوشیده

همه کفها به ساغرها، همه سرها به افسرها

فروغ برقها گویی ز ابرتیره و تاری

که بگشادند اکحلهای جمازان به نشترها

زمین محراب داوودست، از بس سبزه، پنداری

گشاده مرغکان بر شاخ چون داوود حنجرها

بهاری بس بدیعست این، گرش با ما بقابودی

ولیکن مندرس گردد به آبانها و آذرها

جمال خواجه را بینم بهار خرم شادی

که بفزاید، به آبانها و نگزایدش صرصرها

خجسته خواجهٔ والا، در آن زیبا نگارستان

گراز آن روی سنبلها و یا زان زیر عرعرها

خداوندی که نام اوست، چون خورشید گسترده

ز مشرقها به مغربها، ز خاورها به خاورها

به پیش خشم او، همواره دوزخها چوکانونها

به پیش دست او جاوید دریاها چو فرغرها

خرد را اتفاق آنست با توفیق یزدانی

که فرمان می‌دهند او را برین هر هفت کشورها

مه و خورشید، سالاران گردون، اندرین بیعت

نشستستند یکجا و نبشتستند محضرها

چه دانی از بلاغتها، چه خوانی از سخاوتها

که یزدانش بداده‌ست آن و صد چندان و دیگرها

فریش آن منظر میمون و آن فرخنده ترمخبر

که منظرها ازو خوارند و در عارند مخبرها

الا یا سایهٔ یزدان و قطب دین پیغمبر

به جود اندر چو بارانها، به خشم اندر چوتندرها

بهار نصرت و مجدی و اخلاقت ریاحینها

بهشت حکمت و جودی و انگشتانت کوثرها

ستمکاران و جباران بپوشیدند از سهمت

همه سرها به چادرها، همه رخها به معجرها

بود آهنگ نعمتها، همه ساله به سوی تو

بود آهنگ کشتیها، همه ساله به معبرها

کف راد تو بازست و فرازست اینهمه کفها

دربارت گشاده‌ست و ببسته‌ست اینهمه درها

مکارمها به حلم تو گرفته‌ست استقامتها

که باشد استقامتهای کشتیها به لنگرها

همی تا بر زند آواز بلبلها به بستانها

همی تا بر زند قالوس خنیاگر به مزمرها

به پیروزی و بهروزی، همی‌زی با دل‌افروزی

به دولتهای ملک انگیز و بخت آویز اخترها
 

رجینا

سرپرست نگارش کتاب + مدیر تالار آوا
پرسنل مدیریت
سرپرست بخش
مدیر تالار
ناظر
طراح
ویراستار
مدرس
آوا پرداز
مترجم
کتابخوان
کاربر VIP
کاربر فعال تالار
Jul 1, 2023
2,209
چو از زلف شب بازشد تابها

فرو مرد قندیل محرابها

سپیده‌دم، از بیم سرمای سخت

بپوشید بر کوه سنجابها

به میخوارگان ساقی آواز داد

فکنده به زلف اندرون تابها

به بانگ نخستین از آن خواب خوش

بجستیم چون گو ز طبطابها

عصیر جوانه هنوز از قدح

همی‌زد بتعجیل پرتابها

از آواز ما خفته همسایگان

بی‌آرام گشتند در خوابها
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: amirreza

رجینا

سرپرست نگارش کتاب + مدیر تالار آوا
پرسنل مدیریت
سرپرست بخش
مدیر تالار
ناظر
طراح
ویراستار
مدرس
آوا پرداز
مترجم
کتابخوان
کاربر VIP
کاربر فعال تالار
Jul 1, 2023
2,209
غرابا مزن بیشتر زین نعیقا

که مهجور کردی مرا ازعشیقا

نعیق تو بسیار و ما را عشیقی

نباید به یک دوست چندین نعیقا

ایا رسم و اطلال معشوق وافی

شدی زیر سنگ زمانه سحیقا

عنیزه برفت از تو و کرد منزل

به مقراط و سقط اللوی و عقیقا

خوشا منزلا، خرما جایگاها

که آنجاست آن سرو بالا رفیقا

بود سرو در باغ و دارد بت من

همی بر سر سرو باغی انیقا

ایا لهف نفسی که این عشق بامن

چنین خانگی گشت و چونین عتیقا

ز خواب هوی گشت بیدار هرکس

نخواهم شدن من ز خوابش مفیقا

بدان شب که معشوق من مرتحل شد

دلی داشتم ناصبور و قلیقا

فلک چون بیابان و مه چون مسافر

منازل: منازل، مجره: طریقا

بریدم بدان کشتی کوه‌لنگر

مکانی بعید و فلاتی سحیقا
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: amirreza

GOLDEN

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر VIP
Mar 15, 2024
298
آمد نوروز هم از بامداد
آمدنش فرخ و فرخنده باد

باز جهان خرم و خوب ایستاد
مُرد زمستان و بهاران بزاد
 

GOLDEN

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر VIP
Mar 15, 2024
298
ای تو دل‌آزار و من آزرده‌دل
دل شده ز آزار دل آزار، زار

گر دل من باز ببخشی به من
جور مکن لشکر تیمار مار
 

GOLDEN

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر VIP
Mar 15, 2024
298
حاسدت را گو: گریز و ساقی‌ات را گو: بریز
ناصحت را گو: نشین و مطربت را گو: سرای
چون بیابی مهر و کین: آن را ببین، این را ستر
چون ببینی بخل و جود : این را گزین، آن را گزای
 

GOLDEN

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر VIP
Mar 15, 2024
298
عاشقا، رو دیده از سنگ و دل از فولاد ساز
کز سوی دیگر برآمد عشقباز آن یار باز

عشق بازیدن، چنان شطرنج بازیدن بود
عاشقی کردن نیاری، دست سوی او میاز
 

GOLDEN

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر VIP
Mar 15, 2024
298
ابربینی فوج فوج اندر هوا در تاختن
آب بینی موج موج اندر میان رودبار

این، چو روز بار لشکر پیش میر میرزاد
وان، چو روز عرض پیلان پیش شاه شهریار
 

GOLDEN

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر VIP
Mar 15, 2024
298
گر دوستدار مایی، ای ترک خوبچهره
زین بیش کرد باید مارات خواستاری

بنمای دوستداری، بفزای خواستاری
زیرا که خواستاری باشد ز دوستداری
 

چه کسانی از این موضوع بازدید کرده‌اند (در مجموع: 5) در 1000000 ساعت گذشته. «جزئیات دقیق بازدیدها»

Who is viewing this thread (Total: 0, Members: 0, Guests: 0)

Who has watch this thread (Total: 0) «جزئیات دقیق بازدیدها»

موضوعات مشابه

بالا