" رمان سالسا " نویسنده: حدیثه شهبازی ( @HADIS ) ژانر: جنایی، عاشقانه منتقد: @ISO'
خلاصه: دومینیکا، که در کودکی شاهد قتل عام خانوادهاش توسط حزب کمونیست بوده، به سرویس جاسوسی روسیه ملحق میشود و ماموریتهایی را برای اهداف گوناگون آغاز میکند اما...
به نام خدا
نویسنده عزیز این نقد صرفا جهت بهبود قلم شما انجام شده است
- عنوان رمان :
نام رمان در بیشتر موارد اولین مورد ارتباطی خواننده با رمان است ؛ بنابراین باید دارای ویژگیهایی باشد که خواننده را به سمت خواندن هل دهد.
" سالسا " نام انتخابی نویسنده میباشد
عنوان رمان باید به طوری باشد که خواننده در نگاه اول علاوه بر ژانر کم و ناچیز به موضوع اصلی ان پی ببرد درواقع اولین شرط سوق دادن خواننده به سمت رمان است.
سالسا ترکیب جدیدی که با وجود کوتاه بودن به اسانی در خاطر میماند و جذابیت خودش را دارد بنابراین اندازه مطلوب و خوبی دارد
اما به عنوان یک خواننده در نگاه اول شاید فقط خیلی کم احتمالاتی در رابطه با ژانر در ذهن خطور کند در غیر این صورت هیج موضوعی در ذهن خواننده ایجاد نمیشود شاید افرادی که با سالسا یا معنی ان اشنایی داشته باشند متوجه موضوع رمان شوند اما در هر صورت نام باید ساده و قابل درک باشد
نویسنده رمان نباید از نامهایی استفاده کند که برای فهمیدن معنی ان باید چندین لغتنامه را زیر و رو کرد!
در نهایت باید بگویم نام فعلی، نام مطلوبی است که با توجه به ایده و کلیات رمان جای بهتر شدن دارد، عنوان با محتوا هماهنگی حدودی و لازمیت را دارد
- ژانر رمان :
ژانر رمان نشان دهنده این موضوع است که نویسنده در چه نوعی اثر خود را نگارش کرده است و استفاده صحیح از ژانر از اهمیت بالایی برخوردار است
جنایی ، عاشقانه
ژانرهای انتخابی نویسنده برای رمان سالسا هستند
ژانرهای انتخابی رمان به خوبی با هم ارتباط برقرار میکنند؛ فضایی که برای هر ژانر نیاز است، به ژانر دیگر نیز غنا میبخشد. پرداخت آنها در رمان نیز مشهود و تقریباً مطلوب است اما این مورد صرفا برای ژانر جنایی صدق میکند چرا که جز اوایل رمان ما دیگر شاهد ژانر عاشقانه نبودیم
از سویی، ژانر جنایی را به حد مطلوبی نمایش میدهد.
همانطور که در بالا گفتم پردازش این ژانر( عاشقانه ) به خاطر ضعف قسمتی از توصیفات با مشکل روبهرو شده که در بخش شروع رمان بیشتر به آن می پرداخته شده. به یاد داشته باشید گر چه ژانر جنایی بر اتفاقات تکیه زده است اما ژانر عاشقانه پیوند عمیقی با توصیفات، به خصوص حالات، احساسات و فضاسازی دارد؛ بنابراین پردازش سختتری خواهد داشت.
بعد از 25 پارت از رمان از نویسنده انتظار میرود ژانر عاشقانه را هم وارد داستان کند
متاسفانه تا الان چینش ژانرها صحیح نبوده است.
- خلاصه رمان :
خلاصه رمان همانطور که از اسم ان مشخص است باید چکیدهای از کل داستان باشد
نویسنده باید سعی کند خلاصهای تحویل دهد که در عین نامهفوم و گنگ بودن اطلاعات ناچیزی به خواننده از رمان بدهد، در غیر این صورت خواننده موضوع کل رمان را فهمیده و هیچ علاقهای نسبت به شروع یا ادامه دادن ان انشان نخواهد داد
" دومینیکا، که در کودکی شاهد قتل عام خانوادهاش توسط حزب کمونیست بوده، به سرویس جاسوسی روسیه ملحق میشود و ماموریتهایی را برای اهداف گوناگون آغاز میکند اما... "
خلاصه نگارش شده حقیقتا موضوع اصلی رمان یعنی موضوعی که ژانر جنایی را در بر میگیرد خیلی راحت بیان کرده و تمامی اطلاعات را در اختیار خواننده قرار داده است
خلاصه از جذابیت خیلی محدودی برخوردار است و تمامی ژانرها را در بر نمیگیرد
خلاصه نوشته شده صرفا یک جمله خیلی ساده و غیرحرفهای و بدون دارا بودن شرایط یک خلاصه ایدهال است
خلاصه را طوری نگارش کنید که در ذهن خواننده چراهای زیادی به وجود بیاید همچنین اندازه خلاصه خیلی کوتاه است
پیشنهاد میشود خلاصه را باز نویسی کنید.
- مقدمه رمان :
مقدمه سراغاز رمان و داستان است. درواقع دربرگیرنده تمامی احساسات و عواطف برده شده در میباشد پس با ژانر ارتباط مستقیمی دارد
مقدمه در رسیدن به هدف خود، نشان دادن فضای کلی رمان و آمادگی خواننده برای شروع رمان، به خوبی عمل کرده باشد
همچنین نویسنده باید در نشان دادن ژانرهای جنایی و عاشقانه دریغ نکند.
مقدمه اگر بدون ایرادات نگارشی نوشته شود تاثیر خوبی در انتقال مفهوم و احساسات به خواننده خواهد داشت.
مقدمه نوشته شده توسط نویسنده متاسفانه تمامی شرایط بالا را دارا نیست، مقدمه حال و هوای تراژدیک و غمگین دارد که در ان سرنخهایی از عاشقانه ببینیم و نویسنده هیچ نشانه ای از ژانر جنایی نشان نداده است و به ژانر عاشقانه هم خیلی کم پرداخته است
درواقع مقدمه شما داردی به نوعی احساسات و عواطف پایان ماجرا و داستان را به صورت نتیجه گیری بیان میکند همانطور که گفته شد مقدمه سراغاز رمان است
اندازه مقدمه مطلوب و خوب است، درست است که اندازه استاندارد برای مقدمه بین 5-10 خط میباشد اما خواننده از خواندن مقدمه خسته نمیشود
پس نویسنده این فرصت را دارد تا مقدمهای جذاب ارائه دهد
- جلد رمان :
جلد رمان از دیگر ارکان های ظاهری رمان است که در مراحل ابتدایی خواننده با ان مواجه میشود و میتواند روی تصمیمش بر خواندن یا نخواندن تاثیر بگذارد . متاسفانه هیچ جلدی مشاهده نشد
- شروع رمان :
تمام رمان از دیالوگ و منولوگ تشکیل شده است و طبیعتاً شروع هم استثنای این جریان نیست؛ در منولوگ، حد خوبی دارید اما دیالوگها گاها اوج و گاه هک یک شکل و بدون تفاوت هستند. اما در شاهد دیالوگ تأثیر گذاری هستیم. با توجه به دیالوگها، حتی میتوانیم حس و حالات گوینده را گاهی احساس کنیم توجه داشته باشید که دیالوگها باید مختص هر شخصیت باشند، چرا که هر کسی نحوه و گزینش کلمات خودش را دارد؛ مانند تکیه کلام.
دیالوگ محاوره و منولوگ ادبی بود که به همریختگیای مشاهده نشد.
شروع رمان با قسمتی عاشقانه و جنایی و سپس قتل خانواده یک دختر جوان و سپس فرار کردن او به همراه خواهر کوچکترش گفته شد
و همین موضوع باعث خاص شدن این رمان شده است
شروع رمان بصورت پله پله اوج میگرفت و بعد یک اوج عالی برای ورود به دنیایی جنایی
اما نویسنده برای توصیفات کمی ضعف نشان داده است در حد مطلوب خوب است
سیر و توصیفات مطلوب باعث تعادل شده بود. زاویه دید در شروع رمان سوم شخص مفرد بود هیچ اشکالی ندارد از این مورد جدا شوید و از دیدگاه اول شخص مفرد داستان را بیان کیند
ترس و درد را در شروع بهتر توصیف کنید، برای هر موضوعی واکنشی هم بگذارید
توصیفات مکان در شروع کمی ضعف نشان داده بود، این توصیفات به ژانر جنایی و عاشقانه هم قوت میبخشند
خوشبختانه ویژگیهای شخصیت تعادل و هماهنگی داشند. همچنین، نسبت به توصیف حالات و ظاهر هم کمتوجهی شده است. درمورد توصیفات حالات، هر چند کم، اما غیر مستقیم بودنشان را رعایت کردهاید و فقط نیاز به افزایش و جزئیات دارد.
تمامی توصیفات باید خرد خرد به خواننده داده شوند.
- زاویه دید:
اولین مرز ارتباط بین مخاطب و کارکتر زاویه نگرش است که میتواند از جوانب مختلفی داستان را به روایت برساند.
منظره دید اصلی از دیدگاه شخصیت اول داستان و کارکتر اصلی برگرفته شده است
لازم به ذکر است که نبود زوایایدید فرعی و منظرهدید با ثبات به قوتهای داستان افزوده و این رکن را به نقاط قوی داستان تبدیل کرده است.
جدا از مسئله زاویه دید یکنواخت، بنظر انتخاب زاویه نگرش اول شخص از دید کارکتر شاهد توانسته بهترین انتخاب را برای روایتی جنایی ایفا کند
همچنین واضح است که زاویه دید اول شخص کاملا زاویه دیدی محدود است اما با توجه به استفاده درست موجب انتقال احساسات و شرایط شاهد نیز شده است.
- سیر داستان :
سیر پیشروی روایت دربرگیرنده سرعت اصلی و بخش عظیمی از اوج و فرودهای اصلی بوده است و باید روند متعادلی داشته باشد
یعنی نه خیلی سریع که خواننده از داستان چیزی متوجه نشود و نه خیلی کند و ملایم
شروع تقریبا ملایم اما پردردسر و اتفاق، با روایت قتل خانواده دومینیکا توسط حزب کمونیست
در واقع شروع داستان با اوج سخت اما ملایم و متعائل که رو به بالا پیشروی میکرد؛ استارت خورد.
هرچند که اوجگیری در این صحنه با اوجگیریهای شدیدی که در رمان هیجانی با آنها روبهرو میشویم، قابل مقایسه نیست اما
در ادامه نیز شاهد اوج و سقوط مناسب و ملایم بسیاری از صحنههای اصلی و فرعی بودیم که در پیشروی کند سیر نقش داشتند.
- بافت متن : بافت رمان در حالت عادی به صورت ادبی نگارش شده بود.
نویسنده میتوانست با ضمیمه کردن حد مطلوبی از توصیفات و پرداخت فضا در لابهلای مونولوگها حالت بیروح نثر را به حداقل برساند و پیچیده و حرفه ای بودن جملات در کنار تمام این نکات اصلا همخوانی ندارد
از سمت دیگر انتخاب دیالوگها به صورت معیار رمان را به حالت امروزی در آورده بود که جاهی هیچ ایرادی به آن وارد نبود.
- دیالوگ و مونلوگ :
بدلیل ادبی بودن بافت مونلوگ نویسنده این فرصت را دارد تا از ارایههای ادبی بهره گیرد هرچند که بخش عظیمی از فضاسازی . توصیفات بر دوش مونولوگها بود، اما ساختمانبندی حرفهای جملات جای ورود هیچ ایرادی را به مونولوگها نداشت.
در ادامه با توجه به تناسب اندازه دیالوگها نسبت به مونولوگ؛ دیالوگ محور نیز در ساختار پاراگرافبندی مشاهده نشد و دیالوگها به حالت قابل قبول و دلنشینی برای مخاطبان نگاشته شده بودند.
- توصیفات : در مرحله اول حسهای منفی اعم ترس، عصبانیت و خشم، تعجب، کینه و احساساتی از این قبیل پرداخت بیشتری در رمان شده بود
چرا که قرارگیری کارکتر اصلی در شرایط دشوار چنین فضای را ساخته بود اما در ادامه داستان با پررنگ شدن اهداف کارکتر بیشتر به این احساسات پرداخته بود
توصیفات احساسات، اکثرا به دوش مونولوگ های پیش از دیالوگها بود و اما بخش کوتاهی از ان با پرداخت به موقع نویسنده مابین کشمکشهای درونی جا گرفته بود.
از سوی دیگر حالات کارکتر نیز ضمیمه کنشها و مونولوگها بود.
گرچه ما در گوشه برخی از دیالوگها نیز توصیف حالات را مشاهده کردیم اما توجه کنید که کمرنگ بودن این عنصر درون دیالوگ هرچند با وجود اینکه به بافت پرداختی صدمهای نزده؛ خیلی کم انجام شده بود
واکنش و رفتارهای کارکتر به مثال حالات چهره، بدن و شرایط قرارگیری کارکتر در سیر روایت همگی برگرفته از حالات انسانهای واقعی بوده استفاده به اندازه آن موجع به ایجاد باورپذیری در مخاطب شده است.
همچنین نسبت اندازه استفاده احساسات در مقابل با حالات بیشتر بوده که مشخص است که بدلیل استفاده قوی احساسات بوده است
- شخصیتسازی: بخش مهمی از ساختار شکل ترسیم رمان!
و بخش اصلی سیر ان برعهده کارکترهاست و کارکتر در رمان باید به طور استاندارد استفاده کند
که البته می بایست بعد از بررسی شخصیت باید دسته بندی شخصیت پردازی انجام شود
البته که پیش از بررسی بعد و جوانب کارکتر، لازمه امر دسته بندی شخصتهاست.
با توجه به این کارکتر اصلی گذشته تلخ و مسیری که در پیش رو دارد را، هدف قرار داده؛ میتوان به نمادین بودن شخصیت اصلی پی برد .
کارکترهای این داستان تنها دارای تغیر پذیری هستند
و متاسفانه داستان فقط در مسیر پیشبرد و جلو رفتن است و ما متاسفانه اکثرا از شخصیت سازی به اندازه لازم بهره نبردیم
بعد از 26 پارت ما فقط توانسته ای اطلاعات خیلی محدودی از کاکتر بدست بیاریم که ان هم از طریق رفتار، کنش ها و عکس العمل دیگر شخصیت ها مشخص شد
نکته منفی در این بین مقدار استفاده از این ویژگی که افت لازم را داشته اما جنبه مثبت وجود چندین شخصیت اصلی و قرغی
- فضاسازی فضایی که نویسنده برای رخدادها در رمان ایجاد کرده فضاسازی کل را شامل میشود که ما در کنار توصیفات مکان، زمان و... میبایست شاهد فضایی حسی مرتبط با حال و هوای رمان و کارکتر را محسوس باشیم.
که البته این مورد با توجه به شرایط کارکتر اصلی با انتقال حس های منفی ملزمه رعایت شده بود. به طور ساده تر یعنی با توجه به حال و هوای کارکتر اصلی ما به عنوان مخاطب نیز متقابلا همچین حس های را دریافت کردیم.
امادر مرحله بعد بدلیل عملکرد خوب در اطلاعات مرتبط با لوکیشن، زمان وقوع جریانات و اطلاعاتی از این قبیل نیز ساختار فضاسازی را قوی و همین باعث شده تا فضای کلی شامل استفاده بهتری باشد!
- کشمکشها:
بخشی از تقابل شخصیت با موانع و جریانات مجموعه از کشمکشهای فرعی و اصلی داستان را ساخته تا داستان دارای هیجانات و اوجفرودهای باشد.
به لفظ سادهتری واضح است که کشمکش کارکتر با خود و ذهنیت خود تاثیر بسزای در سرعت رمان و محتوابخشی مونولوگها و دیالوگها داشته است.
البته که ناگفته نماند پرداخت مستقیم و قرارگیری درست کشمکشهای درونی در جای خود بدون هیچ ایرادیست.
در ادامه نیز ما شاهد ضعف نویسنده در دستههای مختلفی از کشمکشهای بیرونی نیز بودهایم؛ اعم کشمکش کارکتر با سرنوشت، کشمکش کارکتر با دیگر کارکترها و ...
که البته این موارد به نسبت کشمکشهای درونی بنظر پرداخت بهتری داشتند.
- پیرنگ :
پیرنگ داستان اسکلتبندی کلی را به همراه بدنه و عناصر میسازد. و داستان به صورت مرحله به مرحله پیش میرود.
به زبان سادهتر فضای کلی داستان، پیرنگ طرحریزی شده و بدون پیچیدگی را ساخته و کارکتر در مسیر مستقیم و از پیش تعیین شدهای جلو میرود.
و اما جزئیات پیرنگ که به کمک مجموعهای از عناصر مهم مانند سرعت، کفضاسازی، کشمکشها و الباقی عناصر مهم ساخته شده؛
نویسنده از انتقال تیکهتیکه اطلاعات با هدف ایجاد ابهام استفاده کرده است و پرداخت مناسبی عناصر مقدمه چینی، نقطه اوج و.... داشته است
که باعث تشخیص درست مراحل پیرنگ شده