درحال تایپ دلنوشته ساج وحشی | باران خبیری زاده کاربر انجمن چری بوک

BARAN_KH_Z

نویسنده فعال
نویسنده فعال
Apr 12, 2025
20
كد : 082

بسم الله الرحمن الرحیم

عنوان: ساج وحشی
نویسنده: باران خبیری‌زاده
ژانر:تراژدی
@رجینا

مقدمه:
شنیده‌ای که می‌گویند: برخی از خاطرات می‌چسباند‌ت به دیوار و اسلحه‌ای را بر روی شقیقه‌هایت می‌گذارد و به اندازه تمامی قطرات اشک‌هایی که در حال ریختن هستی، تیری توی مغز عصیان‌ات خالی می‌کند. به همین اندازه بی‌رحم و وحشی... .
و آن اشک‌ها، از تیر‌هایی که در مغزت خالی شده‌اند، دردناک‌تر است. همانند ساج وحشی که وقتی زهم در تمامی سلول به سلول تن خشکیده‌اش پخش می‌شود، خون گریه می‌کند.


ساج وحشی: درخت خونین؛ درختی که خون گریه میکند Pterocarpus angolensis که معمولاً به عنوان درخت ساج وحشی یا چوب خون و حتی درخت خونی شناخته می شود
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

رجینا

سرپرست نگارش کتاب + مدیر تالار آوا
پرسنل مدیریت
سرپرست بخش
مدیر تالار
ناظر
طراح
ویراستار
مدرس
آوا پرداز
مترجم
کتابخوان
کاربر VIP
کاربر فعال تالار
Jul 1, 2023
2,209
تاييد.jpg
بسم تعالی

نویسندگان خوش قلم ضمن تشکر و سپاس از انتخاب چری بوک برای نشر آثارتان، موارد ذکر شده را با دقت مطالعه نمایید؛

|قوانین تالار ادبیات|


سپس پس از گذشت 15 پست از دلنوشته‌ی خود میتوانید در تاپیک زیر درخواست نقد دهید
|درخواست نقد آثار|

پس از نقد اثر شما توسط تیم نقد برای تعیین سطح آثار خود در تاپیک زیر درخواست تگ دهید
|درخواست تگ آثار|

بعد از نقد و تگ اثر خود ميتوانيد درخواست جلد بدهيد
|درخواست جلد آثار|


چنانچه تمایل به ضبط اثارتان دارید، در تاپیک زیر درخواست دهید

|درخواست ضبط آثار|

چنانچه تمایلی به ادامه دادن دلنوشته خود به هر دلیلی ندارید میتوانید در تاپیک زیر درخواست انتقال به متروکه دهید
|انتقال به متروکه/ بازگردانی|

و پس از اتمام خود باتوجه به قوانین در تاپیک زیر اتمام اثر خود را اعلام کنید

|اعلام اتمام آثار|

مدیریت تالار ادبیات
 

BARAN_KH_Z

نویسنده فعال
نویسنده فعال
Apr 12, 2025
20
چه زود گذشت!
آن روز‌هایی که با دیدن چشمانت، زمان برایم متوقف شده‌بود و من محو در چشمانت شده‌بودم، اما نمی‌دانم، چگونه؟ کی؟ و کجا؟ عاشق آن دو چشمانی شدم، که بر پشت آن‌ها ظلمت نهفته بود‌. ظلمتی به رنگ اغبری زهم آور.
 

BARAN_KH_Z

نویسنده فعال
نویسنده فعال
Apr 12, 2025
20
آن روزها مثال‌ات آتش‌‌بازی بود و بس!
از عشق و عاشقی تهی زمزمه می‌کردی و می‌گفتی: «دوست داشتن معنایی جز آتش‌بازی ندارد، هم خطرناک، هم لذت‌بخش‌ است.»
گویا که راست بود!
 

BARAN_KH_Z

نویسنده فعال
نویسنده فعال
Apr 12, 2025
20
ای خلقتی که قلب مرا بی‌خانمان کرده‌ای، معشوقه‌ات را بر امان خدا رها کرده‌ای؟
این معشوقه‌ات عاشق و گیج و دلداده تو شده‌ست. اما مرا در این خیابان سوزناک سرد گذاشته‌ای و من لنگ‌لنگان به مقصدی بی‌انتها می‌روم.
 

BARAN_KH_Z

نویسنده فعال
نویسنده فعال
Apr 12, 2025
20
داستان این تبسم از کجا آغاز شد؟
آن شبی که ماه بی‌دلیل روشن‌تر از شب‌های دیگر بود یا آن غروبی که صدای شیونم اتاق مرده را زنده می‌کرد؟!
یا شاید هم همان زمانی که صدایت، برایم سمفونی آرامش شد.
 

BARAN_KH_Z

نویسنده فعال
نویسنده فعال
Apr 12, 2025
20
حرف از آرامش شد، همان آرامشی که با بو*سه‌هایت بر روی پیشانی‌ام می‌نگاشتی و آرامشی وصف نشدنی به حالم تزریق می‌کردی.
***
ای معشوقه من؛ تو همان حرمی بودی که به اندازه کل ثانیه‌های عمرم، زیارتت می‌کردم.
 

BARAN_KH_Z

نویسنده فعال
نویسنده فعال
Apr 12, 2025
20
یادت هست که چگونه نگاهت می‌کردم؟
یادت هست که چگونه با دیدنت لبخند بر روی لب‌های ترک‌خورده‌ام نقش می‌بست؟

اما همه داستان، چشم بهم‌زدن زیر آواری از خاک دفن شد... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

BARAN_KH_Z

نویسنده فعال
نویسنده فعال
Apr 12, 2025
20
با سخنانت تکه‌ای از قلبم را در قبرستان مسکوتی دفن کردم.
رویاهایم را در جعبه‌ای بسته، در انباری خاک خورده خانهٔ بی‌روح مادربزرگم جا گذاشتم.
و داستان ساج وحشی دقیقاً از همین‌جا آغاز شد!
زمانی که کابوس، همنشین اتاقم شد.
 
آخرین ویرایش:

BARAN_KH_Z

نویسنده فعال
نویسنده فعال
Apr 12, 2025
20
ای انسان گاوریش، حالم را دیده‌ای؟!
قصهٔ حال من همانند ساج وحشی‌ست که حالش را به گریستن‌های خونین سوق می‌دهد‌.
قصهٔ حال من به بلندای آن درخت چنار، در گوشه‌ای از حیاط مادربزرگ‌ست.
 

چه کسانی از این موضوع بازدید کرده‌اند (در مجموع: 9) در 1000000 ساعت گذشته. «جزئیات دقیق بازدیدها»

Who is viewing this thread (Total: 1, Members: 0, Guests: 1)

Who has watch this thread (Total: 0) «جزئیات دقیق بازدیدها»

بالا