Arghavan

نویسنده فعال
نویسنده فعال
Jan 3, 2025
40
کد: 073


به نام دادار مهربان
نام اثر: خسوف
نام نویسنده: ارغوان. میم
ژانر: عاشقانه، تراژدی، اجتماعی
ناظر: @Rigina
مقدمه:
از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم
آوار ِ پریشانی ست، رو سوی چه بگریزم ؟
هنگامه ی حیرانی ست، خود را به که بسپاریم ؟
تشویش ِ هزار «آیا»، وسواس ِ هزار «امّا»
کوریم و نمی بینیم، ورنه همه بیماریم
دوران شکوه باغ، از خاطرمان رفته است
امروز که صف در صف، خشکیده و بی باریم.
حسین منزوی​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

آبی.م

مدیر بازنشسته تالار ادبیات
مقامدار بازنشسته
Apr 15, 2023
891
۲۱_۵۴_۱۴_downloadfile.jpg

بسم تعالی

نویسندگان خوش قلم ضمن تشکر و سپاس از انتخاب چری بوک برای نشر آثارتان، موارد ذکر شده را با دقت مطالعه نمایید؛

|قوانین تالار ادبیات|

سپس پس از گذشت 15 پست از دلنوشته‌ی خود میتوانید در تاپیک زیر درخواست نقد دهید
|درخواست نقد آثار|

پس از نقد اثر شما توسط تیم نقد برای تعیین سطح آثار خود در تاپیک زیر درخواست تگ دهید
|درخواست تگ آثار|

بعد از نقد و تگ اثر خود ميتوانيد درخواست جلد بدهيد
|درخواست جلد آثار|

چنانچه تمایل به ضبط اثارتان دارید، در تاپیک زیر درخواست دهید .
دلنوشته ها بدون درخواست نويسنده هم ضبط خواهد شد

|درخواست ضبط آثار|

چنانچه تمایلی به ادامه دادن دلنوشته خود به هر دلیلی ندارید میتوانید در تاپیک زیر درخواست انتقال به متروکه دهید
|انتقال به متروکه/ بازگردانی|

و پس از اتمام خود باتوجه به قوانین در تاپیک زیر اتمام اثر خود را اعلام کنید

|اعلام اتمام آثار|

باتشکر
مدیر بخش ادبيات
 

Arghavan

نویسنده فعال
نویسنده فعال
Jan 3, 2025
40
به نام دادار مهربان
و من همچو تکه ابر کوچکی سرگردان در گردان فرماندهی‌ات
همچو نسیم صبحگاهی مرعوب و بی‌قرار می‌وزم به سوی تو
در عطر محرابت و زوزه سوزناک اسپند
هر دم همراه با هر نفس می‌چکد از مژگان من شبنم سپید
و روح پاکمان رخ می‌بازد به طالع نگون بخت نکاح!​
 

Arghavan

نویسنده فعال
نویسنده فعال
Jan 3, 2025
40
تو نگاهت همه سوزان
من نگاهم همه خشک
زیر رگبار تگرگ
چین یک برزن تنگ
یه تبسم دو سه اخم
گفته‌هایت همه قند و عسل
من همه‌ام پر ز زهر
باز آمد به لـ*ـبم دو سه بیت قشنگ از حضرت مولانا
هر کسی از ظن خود
شد یار من
از درون من
نجست اسرار من
 

Arghavan

نویسنده فعال
نویسنده فعال
Jan 3, 2025
40
نه چراغی است و نه آرزویی
طوفان است و غربت تنهایی
و من تنهای تنها خواهم زیست.
و ما تکیه داده‌ایم به اهرم اقبال و تصویر ما گویی شکسته در انعکاس آينه حقیقت!
خامش مُهر سکونت بر دل‌هامان زده‌ایم.
رویا، و رویا آن پری کوچک متأهل هرگز باز نخواهد گشت.
و من تنهایی خواهم زیست در خانه پدری و عطر یاس حیاط خانه پدری را به جان خواهم فرستاد.
و من تنها خواهم زیست در این مرداب نیلوفری که سوسن‌های وحشی‌اش را به قلب غریبه‌ای هدیه داده است‌. و زندگی گه‌گاهی تن سرد مرا نوازش خواهد کرد. و آرزو، به راستی که چگونه می‌شود آرزوی‌ خود را به سرزمین قاصدک‌های بلند پرواز فرستاد؟
اینک در واپسین لحظه‌های وهم یک رویا در اجتماع پر هیاهو سوسن‌ها
آخرین آرزوی خود را تقدیم قاصدک کوچکی خواهم کرد و بار دیگر پلک خواهم گشود.
 

Arghavan

نویسنده فعال
نویسنده فعال
Jan 3, 2025
40
این انتهای ویرانی است.
این انتهای ویرانی است.
صدای باد نمی‌آید، صدای باد نمی‌آید‌.
در کوچه‌ای که دیگر باد نمی‌وزد، تلاطم پر شور عطر غریبه را چه کسی به تپش‌های دخترک خواهد سپرد؟
این انتهای ویرانی است‌.
برای صدای زنگ زده حروف الفبا در کارخانه مغز سازی.
این انتهای ویرانی است.
صدای باد نمی‌آید‌.
وقتی در آسمان دروغ شروع به وزیدن می‌کند و همهمه بیماری واگیردار دروغگویی در میان تفاله‌های شهر خود نمایی می‌کند. چگونه به خورشید بعد از رسولان مه پناه ببریم؟
فردا دوباره همه چیز را فراموش می‌کنیم. ما مرغان کابوک جامعه‌ای هستیم که؛ آلزایمر دارد.
آه که این انتهای ویرانی است.
صدای باد نمی‌آید، صدای باد نمی‌آید.
 

Arghavan

نویسنده فعال
نویسنده فعال
Jan 3, 2025
40
و رفاقت، سرگذشت دردناک بادی است، که در بادگیرهای وهم نفس‌نفس می‌زند.
و رفاقت خود زخم جانم است و هم تریاق!
که همه زخم‌های من خود تریاق هستند.
من به روی عرشه خواهم رفت و انقلاب اقیانوس رشادت خود را تماشا خواهم کردم.
و تکه‌تکه‌های سرب رفاقت را، با قطره‌های منفجر شده‌ی خون از گیجگاه‌های گچ گرفته رفاقت را، به آفتاب خواهم سپرد. تا وجود سردم را متحد و گرم سازد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Arghavan

نویسنده فعال
نویسنده فعال
Jan 3, 2025
40
ماه هم امشب انگار؛ هـ*ـوس خسوف کرده. میان آفاق من مکسوف کرده. این دل بی‌نوای مرا مهتوک آفاق کرده. که نسیم سرخوش در واپسین لمحه، فرتور او را در ماه پیشکش کرده. سوگند به خسوف و مکسوف نگاه‌اش، که پس از این دل مرا عاقل و فیلسوف کرده.
تقدیم به الف
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Arghavan

نویسنده فعال
نویسنده فعال
Jan 3, 2025
40
می‌نویسمت واژه به واژه ذوب می‌شوم
می‌خوانمت غزل به غزل آتش می‌گیرم
مبهوت جزء به جزء توام دیوان رفاقت
آ*غو*ش می‌شود آن قدر که رفاقتت تمامی ندارد.
سرنوشت تا جایی که خیالم به داشتنت قد بدهد خیر است، باقی‌اش همه پوچ است.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چه مبارک است این روز که زاده شدی در تقویم سرشتم؛
تا نوای خوش آوای تو، جان بخشد به طلیعه‌ی تارم.
تقدیم به میم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Arghavan

نویسنده فعال
نویسنده فعال
Jan 3, 2025
40
می‌نویسم به نام او
می‌نویسم برای او
می‌نویسم نام او را روی خطوط کش دار خمیازه های شامگاهم؛ که در میان طراوت دم و بازدم های دخترانه ام، در بهتی معصوم جوانه زده است.
می‌نویسم نام او را؛ نام اویم را!
می‌نویسم نام او را بر تیره مردمک چشم هایم؛ تا که در هاله‌ی غرق شده‌ی خود، انعکاس طولانی طلب کردنش فراموش نشود.
می‌نویسم نام او را بر تپش های تحلیل رفته‌ی احساساتم که دوباره سایه می‌گستراند در منی چون آلوده به مرگ!
آری، آری می‌نویسم نام اویم را؛ تا مُهیا سازد زمن منی دیگر!
 

چه کسانی از این موضوع بازدید کرده‌اند (در مجموع: 15) در 1000000 ساعت گذشته. «جزئیات دقیق بازدیدها»

Who is viewing this thread (Total: 3, Members: 0, Guests: 3)

Who has watch this thread (Total: 1) «جزئیات دقیق بازدیدها»

بالا