میگفت چشم مستش با طرّه سیاهش:
《من دم دهم فلان را تو در ربا کلاهش》
یعقوب را بگویم یوسف درون چاهست
چون بر سرِ چَه آید تو در فکن به چاهش
"مولانا"
.....
پناه عزیزم روز و روزگار به کامت نفسم
لبخند مهمون همیشگی لبهات
《من دم دهم فلان را تو در ربا کلاهش》
یعقوب را بگویم یوسف درون چاهست
چون بر سرِ چَه آید تو در فکن به چاهش
"مولانا"
.....
پناه عزیزم روز و روزگار به کامت نفسم
لبخند مهمون همیشگی لبهات