همگانی ' مشاعره با اشعار شاعران '

[مژگان چکنه]

یک شفتالو از آن لب عنابی
پر کرد جهان ز بوی سیب و آبی
هم پرده‌ی شب درید و هم پرده‌ی روز
از عشق رخ خویش زهی بی آبی

حضرت عشق

یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
وزلب ساقی شرابم در مذاق افتاده بود

 

[آوین]

یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
وزلب ساقی شرابم در مذاق افتاده بود

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گل های تر دارد

 

[مژگان چکنه]

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گل های تر دارد

در اين سراي بي كسي كسي به در نمي زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمي زند


هوشنگ ابتهاج

 

[آوین]

در اين سراي بي كسي كسي به در نمي زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمي زند


هوشنگ ابتهاج

دست از طلب ندارم
تا کام من بر آید
یا جان رسد به جانان
یا جان ز تن بر آید

 

[مژگان چکنه]

دست از طلب ندارم
تا کام من بر آید
یا جان رسد به جانان
یا جان ز تن بر آید

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد

مولانا

 

[پناه]

درست اول این نــوبهـــــار عاشق شد
دلم میان همین گیر و دار عاشق شد

«عبدالله اسفندیاری»

 

[آوین]

درست اول این نــوبهـــــار عاشق شد
دلم میان همین گیر و دار عاشق شد

«عبدالله اسفندیاری»

دگر دل دل نمی باشد دگر جان می نیارامد
که آن ماه دل و جان ها به گرد بام می‌گردد

مولانا

 

[دلارام]

دگر دل دل نمی باشد دگر جان می نیارامد
که آن ماه دل و جان ها به گرد بام می‌گردد

مولانا

برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر،
همیشه فاصله‌ای هست.
🪷دچار🪷 باید بود
و گرنه زمزمه حیات میان دو حرف
حرام خواهد شد.
و عشق
سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست.
و عشق
صدای فاصله‌هاست.
صدای فاصله‌هایی که
ـ غرق ابهامند
ـ نه،
صدای فاصله‌هایی که مثل نقره تمیزند
و با شنیدن یک هیچ می‌شوند کدر.
همیشه عاشق تنهاست.
و دست عاشق در دست ترد ثانیه‌هاست.
و او و ثانیه‌ها می‌روند آن طرف روز.
و او و ثانیه‌ها روی نور می‌خوابند.
و او و ثانیه‌ها بهترین کتاب جهان را
به آب می‌بخشند.
و خوب می‌دانند
که هیچ ماهی هرگز
هزار و یک گره رودخانه را نگشود.

سهراب سپهری

 

[پناه]

برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر،
همیشه فاصله‌ای هست.
🪷دچار🪷 باید بود
و گرنه زمزمه حیات میان دو حرف
حرام خواهد شد.
و عشق
سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست.
و عشق
صدای فاصله‌هاست.
صدای فاصله‌هایی که
ـ غرق ابهامند
ـ نه،
صدای فاصله‌هایی که مثل نقره تمیزند
و با شنیدن یک هیچ می‌شوند کدر.
همیشه عاشق تنهاست.
و دست عاشق در دست ترد ثانیه‌هاست.
و او و ثانیه‌ها می‌روند آن طرف روز.
و او و ثانیه‌ها روی نور می‌خوابند.
و او و ثانیه‌ها بهترین کتاب جهان را
به آب می‌بخشند.
و خوب می‌دانند
که هیچ ماهی هرگز
هزار و یک گره رودخانه را نگشود.

سهراب سپهری

دارد بـــه جانــــم لـــرز می افتــــد رفیــق؛ انگار پاییزم
دارم شبیه برگ های زرد و خشک از شاخه می ریزم

«سید محمد علی آل مجتبی»

 

[Amir65]

دارد بـــه جانــــم لـــرز می افتــــد رفیــق؛ انگار پاییزم
دارم شبیه برگ های زرد و خشک از شاخه می ریزم

«سید محمد علی آل مجتبی»

میکنم هرچند پنهان میشود این راز فاش
عشق را نتوان نهفتن هست بیجا این تلاش

دل ز من بردی ببر جان نیز اگر خواهی رواست
هر دو عالم باشد ار قربان یکموی تو باش

فیض کاشانی