گالری شخصی [ گالری شخصی BOR-HAN ]

[برهانـ]

سلام؛

 

[برهانـ]

عطار نیشابوری، اندازه نگهداشتن در روابط رو برای اینکه احترام از دست نره به این زیبایی سروده:

"اگر گِرد کسی بسیار گَردی...
اگر چه بَس عزیزی، خوار گردی"

 

[برهانـ]

به نبودنش فکر کردم و ستون فقراتم لرزید
بوعلی می‌گوید در فواصل ستون فقرات
صدها رشته ظریف‌اند که حامل احساس و آگاهی‌اند
به سرتاسر بدن، لرزیدن ستون فقرات
لرزیدن کل جهان است در یک لحظه خاص.

 

[برهانـ]

Student Union, Teviot row
house,University of Edinburgh,1964
​

زیر پایم بوته های خشک با اندوه می‌نالند
چهره‌ی خورشید شهر ما دریغا سخت تاریک است.
- فروغ فرخزاد

 

[برهانـ]

أشهد بالعصافير التي تطير من عينيك
‏إلي قلبي،
‏أشهد أنني أحببتك مرّة
‏ومازلت...

‏گواهی می‌دهم به گنجشک‌هايی که از چشم‌های تو تا قلبِ من پرواز می‌کنند،
‏گواهی می‌دهم که من یک بار عاشقت شدم
‏و هنوز هم...

 

[برهانـ]

مولانا کل کتابای روانشناسی رو
تو همین چندتا بیت خلاصه کرده و میگه:

"هرلحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرام تر از آهو، بی باک تر از شیرم
هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر.."

 

[برهانـ]

Couple along the ourcq canal Paris,1950
- Sailors ashore,1930​

 

[برهانـ]

هرکسی راهی پیدا می‌کند تا از پس غم و اندوه خود بربیاید گیرم رفتار های لوکاس دیوانه بازی به نظر می آمد اما آن رفتارها راهی بود برای رهایی از غم. مگر چه بود غیر از موسیقی و نور. مگر درست کردن کلوچه دارچینی چه اشکالی داشت. خیلی هم فوق العاده بود.

 

[برهانـ]

آنکه بر همه چیز بدبین است و همیشه بیم بدترین‌ها را دارد و راه حزم در پیش می‌گیرد، به قدر آنکه همیشه بر چیزها رنگی از سرخوشی می‌پاشد، به خطا نمی‌رود.

شوپنهاور، نقل شده در کتاب فابیان
اریش کستنر، ترجمهٔ اژدر انگشتری

 

[برهانـ]

چرا در دنیا اینقدر جنگ هست؟
خیلی‌ها بهت جواب میدن که انسان‌ها می‌جنگند، دقیقا به همون دلیلی که بقیه حیونا می‌جنگند.
این طبیعیه ( بر اساس غریزه )
بر سر قلمرو می‌جنگند ، بر سر غذا می‌جنگند.
همانطور که شامپانزه‌ها، گرگها و شیرها برای آنها می‌جنگند.
و برای من کلی سال طول کشید تا بر اساس تحقیقات تاریخی بفهمم که این فرضیه غلطه.
انسان‌ها بر سر قلمرو و غذا نمی‌جنگند.
اونا بر سر تصورات ذهن خودشون می‌جنگند.
اگر به درگیری‌های وحشتناک امروز نگاه کنیم، واقعاً بر سر قلمرو و مرز نیست.
نه حداقل به صورت عینی.
مثلاً بین موریتانی و دریای اردن به اندازه‌ کافی فضا هست، تا بشه خونه و بیمارستان برای همه ساخت.
هیچ محدودیت عینی در قلمروها و زمین‌ها وجود ندارد.
و مشابها، هیچ محدودیت عینی در مورد غذا هم وجود ندارد.
به اندازه کافی غذا هست تا همه بتونن مصرف کنند.
پس چرا مردم می‌جنگند؟
به خاطر داستان‌هایی که در ذهن‌شان ساختن.
مثلاً داری راه میری، و سنگ، درخت، کبوتر و گربه و آدما رو می‌بینی.
مثل همه جای دنیا
ولی انسان‌ها در تصورات خودشان...
مردم فکر می‌کنند که این یک سنگ عادی نیست، این یک سنگ مقدسه.
یا فلان مکان، مثل مکان‌های دیگه نیست.
این مکان پر از فرشتگان و خدا و قدیس‌هاست.
و انسان‌ها بر سر تصورات می‌جنگند.