گالری شخصی [ گالری شخصی آفرودیت | باوَرَم کُن ]

آفرودیت؛

مدیر بازنشسته ویرایش
کاربر VIP
نویسنده رسمی
Aug 1, 2023
393
IMG_20230721_122220_988.jpg
گفتم:
- نرو!
گفت:
- نه برمی‌گردم.
باورش کردم او رفت ولی من هنوز چشم انتظار برگشت اویی هستم دلم را خوش به برگشتنش کرد، من هنوز بعد از ماه‌ها منتظرم! منتظر برگشتشم!
-می‌شود برگردی و بمانی؟!
گر برگردم به آن زمان می‌گویم:
- می‌شود نروی و بمانی؟! نرو جان جانان جانا!
 

آفرودیت؛

مدیر بازنشسته ویرایش
کاربر VIP
نویسنده رسمی
Aug 1, 2023
393
من تنها رد می‌شم!
@بریوان رد می‌شه!
من میام بیرون!
@بریوان میاد بیرون!
باهم میرم دم در:
-شما باهم بودین؟! من فک کردم یه نفره می‌خواد کرم بریزه دوباره برگشت رد بشه که!
من نگاه!
اِما نگاه!
دوستانی که هنوز نفهمیدن چیشده!
همکار بابام:
- نه بابا این دوقلو هستن!
-ولی من دومی رو دعوا کردم فک کردم دوباره برگشت که!
من آدرس افق رو میخوام!
با اما میخوام محو شوم!///
 
آخرین ویرایش:

آفرودیت؛

مدیر بازنشسته ویرایش
کاربر VIP
نویسنده رسمی
Aug 1, 2023
393
همه درحال آماده شدن برای ژوژمان هیاهو در کارگاه!
و اونایی که هیچ علاقه‌ای که به ژوژمان ندارن:
-نه جدی این پارچه هر چی ازش در بیاریم ضرره!
-زحمت‌هامون به باد میره
اِما نگاهی به استاد و نگاهی به دخترا:
-من بودم یه چیز خفن‌تر درمی‌آوردم!
نگاهی به اما و نگاهی به دخترا و استاد:
-مثلا؟!
اِما خیره شدن به مانکن و نیمچه لباس زشتی که دوخته شده و تو تن مانکن زار می‌زند:
- یه آستین پفی با زیر سازی با بالاتنه‌ی کوتاه!
من نگاهی به اِما و خنده‌ی عصبی!
دخترا که پروژه‌ی دوخت این پارچه رو داشتن:
- تصور کن ... تومان پول تاکسی بدی بیایی ژوژمان که چی بشه؟! که این لباس رو ببینی!
یهو جمعیت میره رو هوا!
استاد نگاه عصبی به دخترا! و باز دخترا درحال غر زدن... .
این داستان ادامه دارد تا... .
 

آفرودیت؛

مدیر بازنشسته ویرایش
کاربر VIP
نویسنده رسمی
Aug 1, 2023
393
همیشه دوران ابتدایی به دلیل شباهت اسمی من با یکی تمام جوایز من مفقودالاثر و یا واگذار شده‌اند.
همان موقع فهمیدم واقعا به خاطر شباهت اسمی حتی جوایز به دست صاحب نخواهد رسید.
 

آفرودیت؛

مدیر بازنشسته ویرایش
کاربر VIP
نویسنده رسمی
Aug 1, 2023
393
مشاهده فایل‌پیوست 3034
شاید تو زندگی قبلیم روباه بودم، وگرنه این همه عشق و علاقه‌ی من به تنها حیوان طبیعی نیست!
یه‌روزی یه
روباهی به سرپرستی قبول خواهم کرد.
ما با هنرجو‌ها در حال بحث کردن و پرسیدن اینکه چه کسی چه حیوانی رو به سرپرستی قبول می‌کنه، مریوانی:
- من که گربه.
محمدی خندیدن و گفتن:
- خصوصاََ اگه اون گربه شبیه به اون گیفی باشه که تو گپ تلگرام ارسال میکنی، اون گربه مشکی.
من خندیدن و خاکپور:
- چقدر هم خودش شبیه به اون گربه‌ست.
احمدتوزه از رو صندلی بلند شدن و آمدن به سمت خانم مریوانی و انداختن دست رو شونه‌ش:
- مریوانی تو زندگی قبلیش اون گربه مشکی بود.
محمدی چرخاندن سر به سمت من و همان سوال را پرسید:
- تو چه حیوانی به سرپرستی قبول میکنی؟!

من انداختن قلم موی آبرنگی شده در لیوان، پا رو پا انداختن و تکیه دادن به صندلي لبخند زدن:
- صدرصد روباه.
منفجر شدن خانم محمدی:
- البته تا وقتی که گشنه‌اش نشه و نخواد تو رو بخوره قضیه‌ی جالبیه.
من لبخند ریز زدن:
- البته نه که روباه عادی، شاید روباه آموزش دیده.
- متاسفم خانم فام ولی بازم اون یه حیوان گوشت‌خوار و وحشی‌هست.
بالا انداختن شانه و دوباره مشغول شدن به کارم.
 
آخرین ویرایش:
بالا