سلام.
تمرین اول: طرح ایده
ایدهها:
۱) شخصی در یک جهان مرده، جنگزده و پسارستاخیزی که در گذشته شخص مهمی بوده، بنا به دلایل و اتفاقات تلخی توی ماموریت مهمی در اثر ضربه مغزی یا هر چیزی دچار فراموشی میشه و حافظش را از دست میده و سعی داره هویتش را به دست بیاره( این که کی بوده، در گذشته چه اهدافی داشته و...)
کلاً تا یه بخشیش را هم نوشته بودم اما به خاطر بیتجربگی و عدم مشخص کردن پیرنگ، حوادث و اتفاقات و هدف شخصیتها تو ادامه دادنش به مشکل برخوردم و متاسفانه همینطور نیمه کاره رها شد.
۲) شخصی که پولدار و فاسد بوده. بعد طی اتفاقی کشته میشه و سر از برزخ در میاره و مدتی میوفته توی جهنم اما بعدش با کمک شیطان و یا با نقشهای فرار میکنه و جبرئیل برای دستگیر کردنش میوفته دنبالش. ( البته قرار بود طنز باشه اما من تو ژانر طنز مهارتم چندان بالا نیست.)
۳) یک ملکه یا شاهدخت در یک جهان فانتزی، با دسیسه وزیر، خواهر بزرگتر و عدهای از درباریان در اثر تزریق ماده خاصی تبدیل به هیولا بشه، وزیر و خواهرش در جهت رسیدن به قدرت حافظه شخصیت اصلی و احساساتش را نابود و اون را وادار به کشتن همه اعضای خاندانش میکنن( پدر، مادر، پدربزرگ و غیره) و وقتی کارش را به طور کامل انجام داد باقی مانده حافظش را از بین میبرن و وسط جنگل زیر خاک دفنش میکنن یا سرگردون رهاش میکنن به حال خودش. بعد از گذشت چند سال شخصیت اصلی با کمک عدهای کمکم در طول داستان به هویتش پی میبره، اتفاقات گذشته را به خاطر میاره و تصمیم به انتقام میگیره، از اونجا که بدن هیولامانندش یا مایعی که به بدنش تزریق شده تواناییهای خاص و منحصر به فردی مثل کنترل کردن یا هدایت و رهبری کردن موجودات جنگل و غیره را بهش میده لشکری جمع میکنه و خب با مخالفاش درگیر میشه( البته دارم هنوز روش کار میکنم، بیشتر با الهام گرفتن از فیلم مرد تاریکی و بازی خدای جنگ این ایده به ذهنم اومد.)
یه چیزی شبیه به این تصاویر.
۴) یه گانگستر یا آدمکش که دختری داره، زنش را طی حادثه بدی از دست داده، در گذشته آدمکش و جزو مافیا بوده اما بعد از مدتی سعی میکنه راهش را از قتل و این موارد جدا کنه( کلاً برای خودش و دخترش زندگی جدیدی به دور از قتل و جنایت را به وجود بیاره) و به همین دلیل با بیشتر قاتلها، رئیس سابقش، پلیسها و... درگیر میشه. یه همکار هم داره که اون رو تو این راه همراهی میکنه البته گاهی اوقات بهش نارو میزنه یا بر اساس رسم خودشون مدام خیانت میکنه.( کلاً ژانر بیشتر طنزآمیز هست اما من تو این ژانر نیاز به تمرین دارم و مهارتم بالا نیست)
۵) یه سرباز و یه سرخپوست که توی جنگ باهام آشنا میشن و برای رسیدن به هدف مشترکی به ماجراجویی خطرناکی پا میزارن.( در آغاز دشمن هم هستن اما بعدها باهم برای رسیدن به هدفشون متحد میشن)