سلام و درود به نویسنده عزیز.
نام رمان: نام رمان همانند شناسنامهای است ه یک نویسنده اثر خود را معرفی میکند. باید کوتاه، پر مضمون و با ژانر، پیرنگ و مسیر اصلی داستان، هماهنگ و هم جهت باشد. ماچه سگ «سگ ماده»، به عنوان نامی کوتاه، پرمفهوم و به دور از کلیشه است و در وهله اول، مخاطب را به خود جذب میکند و میتواند به خوبی در یادها باقی بماند.
ژانر رمان: (اجتماعی ـ عاشقانه)
ژانر رمان گزینه بعدیست که مخاطب با آن ارتباط میگیرد. باید به گونهای انتخاب شود که تمام حوادث، رویدادها، احساسات و... در کلیت نوشته را در بر بگیرد. ماچه سگ و زبان تند و گزنده عابد و معضلاتی که با آن مواجه میشود به ویژه در سن نوجوانی و حساس یک انسان، ژانر اجتماعی را به خوبی به چالش کشیده است و روابط گاهاً عاشقانه عابد و درسا ژانر عاشقانه را به نمایش گذاشته است، اگرچه هوس زودگذر دوران نوجوانی است.
خلاصه رمان:
خلاصهای جامع،کامل و معترضانه نوشته شده که میتواند تا به آخر و بدون پلک زدن مخاطب خاص خود را مجذوب نگه دارد. طرفداران این سبک نوشته معاصر زیادند گاهی به نقد از آن میپردازند. «ماچهسگ، روایتی است از ژرفای بیپایان جهل و خشکاندیشی؛...». محوریت داستان را در یک جمله به قاب کشیدهاید این میتواند پختگی و تسلط شما را به رخ بکشد و دست و پنجه نرم کردن عابد با رفتارهای افراطی و ریاکار دیگران را. آنهایی که ادعای خداپرستی و دینداری دارند و خود را ملزم به اجرای آنها میبینند حتی به غلط.
مقدمه رمان:
مقدمه داستان با لحنی کوبنده و اعتراضی نوشته شده است. از معضلات اجتماعی و ناهنجاریهای موجود سخن میگوید. شما با استفاده از کلمههای « شکنجههای نادیده»، «اعدامهای پوشالی»، «مغزهای لای منگنه»و «تاریخ بر باد رفته» عمق فاجعه را به تصویر کشیدهاید، فاجعهای که ممکن است هر جوانی در آن گرفتار شود. تصویری قاب گرفتهاید که زن مورد ظلم و زور قرار گرفته و مرد در دوره جهالت، سردمدار است.
جلدی مشاهده نشد.
شروع رمان:
شروع رمان جدا از توجه مخاطب به گزینههای قبلی، باید در اوج باشد و گیرایی داشته باشد که خواننده را جذب خود کند. شروع به صورت اعتراضی و کوبنده با جملهی «بشکند قلمی که ننویسد درد مردم را» آغاز شد این یک جمله به تنهایی بار مسئولیت نویسنده را صد چندان میکند و توقع خواننده را به عنوان مخاطب، هزاران پله از یک نویسنده بالاتر میبرد. به نمایش کشیدن یکی از دورهمیهای نوجوانان همین مرز و بوم و در یک شهر کاملاً مذهبی و قطب گردشگری، اما با عقایدی مخالف با بزرگان و اجتماعی که در آن زندگی میکنند، به عنوان شروع کاملا شوکه کننده و قابل تحسین است. عابد، ممد، مجید، پارسا، علی اکبر. هر کدام با توجه به شخصیتی که دارند و بدون در نظر گرفتن تمام شرایط، در حال میگساری و تفریح هستند و با یک صدای نامفهوم، با پروبال دادن به افکارشان، به وجود جن در آن باغ مطمئن شده با فضاحت متواری میشوند. با کلمات و جملات و توصیفات کاملاً ساده و روان شروعی هیجانی و در اوج و به دور از واقعیت را به معرض نمایش قرار دادید و هنر خود را به رخ کشیدید و به دنبال آن درگیری در فلکه که اراذل و اوباش محله به پا کردهاند قابل تامل است. و میتواند به شخص ذهن خود من را ه سمت و سوی جهالت و عقاید پوسیده و معضلات اجتماعی خاک خوردهای که همچنان افراد زیادی در جامعه با آن روبرو هستند، سوق دهد.
زاویه دید:
داستان از زبان عابد با زبان عامیانه و محاوره بیان میشود که به تنهایی خوب توانسته است فضای داستان و شخصیتها را با توجه به توصیفات، به خواننده معرفی و او را در تک تک رویدادها سهیم و درگیر کند.
سیر داستان:
سیر داستان با توجه به روایتها و شخصیتها، فضای کوبنده و تحمیلی جوانان مخصوصاً عابد را ر معرض دید میگذارد. جریانات باغ، درگیری در فلکه، دستگیری توسط پلیس، آمدن حاج مرتضی و وساطت برای آزادی و... همه و همه دست به دست هم دادند تا داستان در مسیر خود قرار گیرد و بدون لغزش، پله پله جلو برود و خواننده را در جریان اتفاقات قرار دهد.
بافت رمان:
بافت رمان هم در دیالوگ و هم در مونولوگ، عامیانه و محاورهای است. جملات و کلماتی که به کار رفته اکثراً کوچه بازاری هستند و مرز بین مونولوگ و دیالوگ در این لحن به خوبی رعایت شده و تداخلی در آن دیده نشد که این امر جزو نقاط قوت قلم شما محسوب میشود.
دیالوگ و مونولوگ:
دیالوگ باید به گونهای نوشته شود که خواننده بتواند به راحتی و بدون فکر کردن و فضا دادن به افکار خود، موضوعی که میخواند و مورد نظر نویسنده است را دریافت و درک کند. مونولوگها هم باید این بستر را برای آگاهی و فهم مخاطب مهیا کنند. همانطور که قبلاً ذکر شد، مرز بین دیالوگ و مونولوگها با توجه به لحن و بافت رمان کاملاً رعایت و مدیریت شده است و تداخلی در آنها به چشم نخورد. مونولوگها فضای خفقان آور جامعه و زندگی عابد و دوستدارش را به خوبی به تصویر کشیدند. مونولوگها هم افکار و زبان تندش را نشان میدهند. جوانی که به دور از تعصبات و عقاید پوسیده میخواهد در دانشگاه قبول شود شاید هم با درسا تشکیل خانواده دهد. از رفتار خاتون و پسرانش بیزار است و از عطیه متنفر. عاشقانه دایی را دوست دارد و برای آقا جون احترام قائل است. رفتار ریاکارانه عطا را نمیپسندد و گاهاً به دنبال شیطنت با درساست، البته به دور از چشمان برادران غول تشناش. که همه و همه را خوب به تصویر کشیدید و بیان کردید.
توصیفات و فضاسازی:
توصیفات شخصیتی:
عابد: سرکش و آسیبپذیر.
تکتم: زود باور.
ممد: بیخیال.
مجید: غیرتی.
پارسا: دروغگو و رویا پرداز.
علی اکبر: عصبی.
خاتون: متعصب.
عطیه: سخن.چین و ریاکار.
حاج مرتضی و مصطفی: متعصب و جاهل و ریاکار.
تابان: سرکش.
توصیفات شخصیتی و بیان احساسات و رفتار و تعریف کاراکترها خوب و جامع پرداخته شده است. در توصیفات محیطی، عمارت، باغ، مکانیکی و فضای خوابگاه، اتاق درسا و غیره هم خوب عمل کردید، اما زمانی که محوریت داستان روی عابد قرار میگیرد میتوانستید با درگیر کردن بیشتر تابان رنگ و روی بیشتری به فضا بدهید.
فضاسازی شاید در نگاه اول خیلی ساده باشد، اما همین سادگی و ساده بیان کردن و نگارش عادی و پرداختن به جزئیات روزمره جلوی چشمی و دقیق شدن به آن، بهترین گزینه برای فضاسازی ماچهسگ است و باید برای دقت به این جزئیات و لحن از شما تشکر کرد.
شخصیت سازی:
عابد به عنوان شخصیتی آسیب پذیر و سرکش به خوبی پرداخته شده است که به دنبال راهی است که از خانواده متعصب جدا شود و از دایره آنها رهایی یابد.
درسا دختری است که با داشتن ۵ برادر بزرگتر و متعصب باز هم جرات زیربی رفتن به خود را میدهد.
خدیجه که از مطلقه بودن هراس دارد و حاضر است پسرش را عاق کند اما مطلقه نباشد.
خاتون شخصیت کینه توز دارد.
آقا جون دل رحم است اما به روی خود نمیآورد.
پارسا حاضر است به هر طریقی که شده چیزی را که میخواهد به دست آورد حتی اگر به دروغ و خیانت متوسل شود.
مهران، مهربان و دلسوز است با توجه به سابقه زندانی که دارد خود را لایق ازدواج و زندگی مرفه نمیبیند.
به تمام شخصیتها آنطور که باید توجه شده و از کنار هیچ کدام به راحتی و سرسری عبور نکردید. شخصیت سازی قوی و پرداختن به آنها یک داستان را قوی و جذاب و گیرا نشان میدهد.
کشمکش و تعلیق:
از همان ابتدای رمان، داستان با تعلیقها و کشمکشهای بسیاری همراه است و تا به اینجای داستان، تمام تعلیقات و کشمکشها مزایا و کشش زیادی را داشتهاند و کمک وافری به جذابیت و گیرایی داستان کردهاند که مخاطب را پر و پا قرص و تا پایان، پای ثابت نگه میدارد.
ایرادات نگارشی:
بیشتر از جایز ندونستم ❌ بیشتر از این جایز ندونستم ✔️
میشد ❌ میشد✔️ (افعال چهار حرفی به هم میچسبند)
این کجا و آن کجا! ❌ این کجا و اون کجا! ✔️(جمله محاوره است و اون مناسبتره)
اینطور ❌ اینطور✔️
هیچ چی❌ هیچی✔️
تماشا بود. اما خب...❌ تماشا بود، اما خب...✔️
خلاصه دتو این راه❌ خلاصه که تو این راه ✔️
به خصوص❌ بهخصوص✔️
اینجا ❌ اینجا✔️
تک خند❌ تکخند✔️
کیش و مات ❌ کیشومات✔️
شق و رق ❌ شقورق✔️(تمام مرکبهای اطبایی با واو یا بدون واو با نیم فاصله یا بدون فاصله نوشته میشوند)
بوغ خورد❌ بوق خورد ✔️
بین دیالوگها یک خط فاصله انداختید که اشتباه.
نیم فاصلههای تکراری رعایت نشدند.
پیرنگ داستان:
عابد محوریت اصلی و پیرنگ داستان ماچه سگ است. مشکلاتی که او با خانواده همسر مادرش دارد کاملاً ملموس است. جوانی که از تعصبات دست و پاگیر و پوسیده و قدیمی رنج میبرد و دوست دارد آزادی عمل بیشتری برای اهداف و کارهایش داشته باشد، اما به اجبار و بنا به تهمتی که زده میشود مجبور به ازدواج و ترک شهر و دیارش میشود. مسیری پرتنش را پیش رو دارد و پیرنگ به هدف و خواسته خود، قدم به قدم نزدیک میشود.
نقاط ضعف:
شخصیت عابد که میخواهد جوانی مستقل باشد نباید منتظر باز شدن صندوقچه بماند و برای کسب درآمد هیچ تلاش و تقلایی نکند کسی که در شهر خود از هیچکس طلب پول نمیکرد به راحتی زیر دین دوستش میرود، به نظر من این جزو نقاط ضعف شخصیت عابد است.
نقاط قوت:
به تصویر کشیدن فضای خفقان آور برای جوانان در جامعه سنتی و افکاری پوسیده.
نگارش صحیح و به جا از لحن کوچه بازاری.
نشان دادن آسیب پذیری جوانان.
شکافهایی که بین جوانان و خانوادههایشان ممکن است ایجاد شود بدون در نظر گرفتن علایق و سلایق آنها.
استفاده از کلمات و جملاتی که به راحتی میتواند شکاف و معضلات را به تصویر بکشد.
فضاسازی، شخصیت سازی و پرداخته شدن به کاراکترها به طور کامل.
موفق باشید.