نقد داستان کوتاه ژرفای بیم.
- عنوان رمان: نام رمان در اصل شناسنامه آن است، اثر را معرفی میکند و مخاطب را به چالش میکشد و باید به دور از کلیشه باشد.
نام رمان از دو کلمهی «ژرفا»، به معنای عمق و قعر و «بیم» به معنای ترس و تشویش تشکیل شده است؛ کاملاً مکمل هم هستند و عمق ترس و وحشت را میشود در کلمات نام رمان حس کرد. نام انتخابی با توجه به ژانر وحشت با هم هماهنگ هستند و در ذهن خواننده به خوبی به یادگار خواهد ماند. ژرفای بیم نامی کلیشهای نیست و از این نام انتظار داستانی دور از کلیشههای رایج میرود.
- ژانر رمان: ژانر رمان نشانگر بعدی معرفی رمان به خواننده است و تلفیق چند ژانر با هم دست نویسنده را برای اتفاقاتی نظیر عشق، نفرت، انتقام، حوادث ماورایی، طنز و تراژدی بازتر میکند. ژانرهای انتخابی - وحشت، فانتزی و تراژدیک-
تا به اینجای داستان همدیگر را به خوبی ساپورت کردند.
ژانر ترس و وحشت از همان ابتدا همراه با ژانر فانتزی و موجودات تخیلی خود را به خوبی نشان دادند و با نام رمان هماهنگی دارند؛ ژانر تراژدی هم در رفتار دو خواهر به خوبی خود را نشان میدهد.
- خلاصه رمان: خلاصه باید به گونهای نوشته شود که خواننده را کمی از اتفاقات داستان آگاه و به مقدار زیادی در سردرگمی رها کند و مرحله به مرحله از سردرگمی نجات یابد؛ نباید در خلاصه تمام اتفاقات بیان شود و راه نتیجهگیری را برای او باز بگذارد. سوالاتی را در ذهن مخاطب ایجاد کند و برای پیدا کردن جواب به ادامهی رمان ترغیب شود.
حقیقتاً ارتباط خوبی با خلاصه برقرار نکردم فقط از یک فاجعه خبر میداد و اشتباه مرتکب شده. میتوانستید از یک اتفاق در خلاصه رونمایی کنید تا خواننده تشنه ادامه داستان شود.
- مقدمه رمان: مقدمه در اصل شروع رمان هست ه احساسات عواطف و چالشهایی را که شخصیت اصلی با آن روبروست را بیان کند و یا شاید نوشته ادبی باشد.
مقدمه به نظرم مکمل خلاصه بود که اشتباهات فرد مورد نظر را بزرگنمایی میکرد. میتوانید بیشتر روی مقدمه کار کنید و جذابیت بیشتری را برای شروع ایجاد کنید.
- جلد رمان: برای جلد باید به ژانر، نام و بدنه داستان توجه داشت تا خواننده بتواند با آن ارتباط برقرار کند. متاسفانه جلدی مشاهده نشد.
- شروع رمان: شروع چری بوک باید به دور از کلیشه باشد خواننده وقتی برای اولین بار شروع به خواندن رمان میکند باید اتفاقی که در حال وقوع است آنقدری جذاب یا معمایی و یا هیجانی باشد که بتواند خواننده را درگیر کند به طوری که نتواند از ادامه داستان منصرف شود.
شروع داستان با هیجان و ترس بالا و در اوج همراه بود که به نظر من جذاب و به دور از کلیشه بود. دیالوگها و مونولوگها خوب همدیگر را پوشش داده بودند ترس و وحشت و یا حتی عصبانیتی که بین لیام و کارلوس رد و بدل میشد با مونولوگها همخوانی داشت. پله پله و ثانیه به ثانیه اتفاقات جدیدی در حال وقوع است و سیر داستان را به سمت تندی میکشاند.
در مورد توصیفات ظاهری شخصیتها تا به اینجای داستان کم کاری کردید؛ میتوانستید با توصیفات بیشتر از شخصیتها و توضیح کوتاهی در مورد هر کدام، سوالاتی که در مورد ظاهر و استایل هر کدام از شخصیتها در ذهن خواننده ایجاد میشد را پاسخ دهید. توصیفات مکانی برای من گیج کننده و گنگ بود میدانستم در جنگل هستند که درختان کاج خشکیدهاش جادهها و تیر برقها را استتار کردند. با توصیفات بیشتر در مورد مکان با توجه به قلم قوی شما، انتظار میرود که جزئیتر از توصیفات مکانی و زمانی صحبت کنید.
- زاویه دید: زاویه دید به طور کل از سه قسمت تشکیل شده است: اول شخص، دوم شخص، راوی.
در این رمان زاویه دید از سمت لیام، شخصیت اصلی داستان روایت میشود و تغییری در بین راوی مشاهده نشد. میشود این مورد را به عنوان نقاط قوت نام برد و لیام به تنهایی خوب توانسته بود حالات و موقعیت را در توصیفات به نگارش درآورد.
- سیر داستان: در بعضی از موقعیتها هیجانات داستان خیلی زیاد بودند سیر داستان فوق العاده تند و سریع اتفاق میافتد که جذابیت دارد؛ ولی گاهی نیاز است که برای درک موقعیت فرصتی به خواننده داده شود تا اتفاقات هضم شوند. اتفاقات در این داستان خیلی سریع و پیچیده اتفاق افتاده است لی مانند اکثر رمانها که باب شده، پرش زمانی نداشتید به چند سال قبل یا چند ماه بعد و این متعادل بودن سیر داستان از جذابیت بالایی برخوردار است.
- بافت رمان: بافت رمان در دیالوگها محاوره و در مونولوگها ادبی نگارش شده بود. جای بسی تشکر داشت که به خوبی توانسته بودید از همدیگر تفکیک کنید و تداخلی در هیچ کدام ایجاد نشده.
نگارش و بیان دیالوگها در من این حس را ایجاد میکرد که یک نویسنده خارجی رمان را نگارش کرده؛ زیرا خوب از پس به کار نبردن خیلی از کلمات و جملات عامیانه در این شرایط برآمدید.
- دیانوگ و مونولوگ: مونولوگها به خواننده این امکان را میدهد که داستان را از دیدگاه شخصیتها ببیند با نحوه تفکر و واکنش آنها در موقعیتهای مختلف آشنا شود. مونولوگها و دیالوگها باید از پس بیان توصیفات و فضاسازی با هم برآیند و همدیگر را پوشش دهند. در رمان، بار این توصیفات بیشتر بر دوش مونولوگها بود و البته به خوبی از پس وظایفش برآمد و هیجانات زیادی را برای مخاطب به همراه داشت.
- توصیفات: توصیفات باید به گونهای باشند که خواننده خود را در مکان، زمان و اتفاقات در حال وقوع حس کند. توصیفات زمانی درست بیان شده بود اما در توصیفات مکانی میتوانستید با پر و بال دادن بیشتر و بیان مناسبتر خواننده را در موقعیت قرار دهید و اما در مورد توصیف ظاهری شخصیتها قوی عمل نکردید. استایل ظاهری هر سه نفر- لیام، هنری، کارلوس- تقریبا گنگ و بدون تشخیص ماند.
در توصیف جانوران خوب و عالی عمل کردید با توجه به گوناگون بودن هر یک از آنها.
- شخصیت سازی: لیام و هنری و کارلوس، جزو شخصیتهای اصلی به شمار میروند. رفتار و بیان دیالوگهای هر کدام با توجه به موقعیتی که در آن هستند باورپذیر است؛ اما شخصیت لیام که مرتکب اشتباه شده - با توجه به متن خلاصه و مقدمه - بعد از این تعداد پارت که نوشته شده، انتظار دارم که از اشتباهاتش پرده برداری شود و مقصر اصلی این اتفاقات به زودی شناخته شود اما این سیر، ژانر معمایی را بیشتر نشان میدهد تا تراژدیک.
- کشمکشها: بعضی از مونولوگها با ایجاد تعلیق و تنش،حس کنجکاوی خواننده را تحریک و او را ترغیب میکند تا بیشتر بخواند. کشمکش میان کاراکتر اصلی، لیام و کارلوس به وضوح مشخص بود ر عصبانیتها و مقصر شناختن کارلوس توسط لیام به خاطر گیر افتادن در کلبه و ارتباط چشمی که با هم برقرار میکردند کاملاً ملموس بود. در کشمکش میان زن و سه مرد هم همینطور خواننده را به ادامه داستان ترغیب میکرد چون خود را با جریان داستان شناور میبیند.
- ایده و پیرنگ: ایده جذاب و نو و بدون کلیشه بود. پیرنگ داستان کاملاً مشخص است که ز قانون خاصی پیروی میکند. تمام اتفاقات را به یکباره در معرض نمایش نمیگذارد و آرام آرام از اتفاقات رونمایی میکند.
ورود دختر ۶ ساله در معرکهای عجیب و غریب و غیر قابل تصور،برای خواننده جذاب و غیرقابل پیشبینی میتوانست باشد و با ورود او همه را شوکه کرد.
- ایرادات نگارشی:
با بیکلافگی ❌ با کلافگی✅
بخشی از بدنه زخمی و آسیب دیده ❌ بخشی از بدن زخمی و آسیب دیده ✅
- نقاط ضعف: با پرداخت بیشتر به توصیفات مکانی و فضاسازی بیشتر و توصیفات کاراکترها، میتوانید خواننده را بهتر با خود همراه کنید.
اتفاقات و هیجانات به سرعت و پشت سر هم رخ میدهند، فرصت نفس کشیدن و هضم اتفاق را به خواننده نمیدهید که اتفاق بعدی به وقوع میپیوندد. کمی تأمل کنید تا مخاطب پا به پای شما و همراه شما اتفاقات را تجربه کند.
-نقاط قوت: قلم شیوایی دارید. از کلمات ادبی خیلی پیچیده استفاده نکردید تا خواننده مجبور شود به دنبال معنی بگردد و سیر داستان عقب بیفتد.
ایدهای ناب و عالی دارید به شما بابت این ایده دور از کلیشه تبریک میگم.
دیالوگها کوتاه و خلاصه اما مفید بودند و مونولوگها بیانگر احساسات.
واقعا از خواندن رمان شما لذت بردم. امیدوارم در ادامه داستان شاهد اتفاقات دور از ذهن و جذابی باشیم؛ البته که میشود حدس زد غافلگیر خواهیم شد.
درود( سلام).
بابت خواندن داستان کوتاهم و نقد اون از شما سپاسگذارم.
طبق نظرتون ایرادات را سعی میکنم اصلاح کنم و به این موارد هم توجه داشته باشم.
در مورد استایل کاراکترها خب به مرور با جلوتر رفتن داستان این موارد هم قرار میدم.
در مورد هضم کردن اتفاقات داستان از اونجا که سعی داشتم بیشتر هیجانی باشه به این صورت درش آوردم اما طبق نظرتون به این مورد هم اهمیت میدم.
چون داستان کوتاه بود بیشتر تصمیم گرفتم سیر حوادث تند باشه و سریع توی صفحات کمی اون رو به اتمام برسونم اما توی داستانهای کوتاه بعدی یا رمانهام روی این بخش بیشتر دقت و تمرکز میکنم.