Tavan

نویسنده فعال
نویسنده فعال
کاربر انجمن
Jan 22, 2025
55
اشک چشمانم نشان از این حکایت دارد
که دلم از زندگی چه قدر شکایت دارد
آن همه لبخند که بر روی لبم ظاهر شد
تلخی زهری‌ست که دل ز درد روایت دارد
بسیار الماس غم به پای من ریختی ولی
مگر یک انسان چه قدر به درد رضایت دارد
آن قدر دادی ای دنیا که دلم صاحب شد
که کنون دردهای من به روز سرایت دارد
از همه غمگینم، از همه حتی خدا
که نپرسید یارم به چه رضایت دارد
شب‌ها در خلوتم گمان می‌کردم پیش از این
که شاید مرگ لااقل به من عنایت دارد
 

Tavan

نویسنده فعال
نویسنده فعال
کاربر انجمن
Jan 22, 2025
55
عذابم میده هر روز این غم انباشته در سینه
تاریخ فوت امروزم، سالگرد فوت دیروزه
چه طور می‌گذره این ماتم، دورم از هر چه می‌خواهم
خ**یا*نت‌های اطرافم، یک روزش بیش ز سی روزه
چه کردم که شدم ساکت، نباشم شادی را لایق
مثل سهرابی در قایق، خسته از مرگ هر روزه
دلم می‌خواد برم جایی، با من نباشه هیچ کاری
واسم نمونده هیچ نایی، هر روز بدتر ز دیروزه
چه طور این اتفاق افتاد، که اشک از چشمانم افتاد
مگر بردم چه کس را یاد، تاوانم اینه امروزه
میان جمع کسی هستم، که دست هر کس رو بستم
با خنده و شوخی‌هایم، امان از نقش هر روزه
دلم چرکینه از ساعت، نمی‌داند چه می‌خواهد
هر روز او می‌میرد آخر، شب‌هایم اینه هر روزه
گلویم پر ز بغضه و روحم پر از محالاته
سکوتم بیشتر از هر بار پر از حرف‌های دیروزه
یک عمره زندگی کردم، هر روز هم صحبته دردم
ندیدم شادی را جایی، حتی باری تا امروزه​
 

Tavan

نویسنده فعال
نویسنده فعال
کاربر انجمن
Jan 22, 2025
55
بیا جانم، بیا راهم، بیا که دل به تو دادم
بیا شیرین که من همچون برایت مثل فرهادم
دلم آتش، تو هم بادی، یاری نمی‌کند آبی
عزیزم من در این شادی سراسر شوق و فریادم
ز رویت می‌کشم طرح‌ها، نهانی من در این شب‌ها
که شاید کم شود دردها، که از عشقت برافتادم
با این که درد هجرانت، مرا می‌کشد هر ساعت
ولی سوگند به چشم‌هایت، از این خرسند و دلشادم
برایت صد هزار نامه، به دست من ویرانه
همانند یک دیوانه، نوشتم و فرستادم
بیا در منِ افتاده، نظر کن که چه رخ داده
که جانش را به باد داده و به تکرارش استادم
 

Tavan

نویسنده فعال
نویسنده فعال
کاربر انجمن
Jan 22, 2025
55
پیش چشمم هر چه جز تو بود در این دنیای لهو
تیره گشته بعد تو و شده به یک باره محو
آن چنان یاد تو در افکار رسوخ کرده که من
نام تو هر دم می‌آید بر لبم جانان به سهو
 

Tavan

نویسنده فعال
نویسنده فعال
کاربر انجمن
Jan 22, 2025
55
هر دم خود را بیش از این شرمنده رویا می‌کنم
برای برگشتنت هر شب دعاها می‌کنم
نقش نمی‌بندد به جز نام تو بر لب‌های من
نام تو وردی‌ست که در کابوس‌ها غوغا می‌کنم
از در و دیوارها می‌جوشد خروش خاطره
خاطراتت را با رویاها هم‌آوا می‌کنم
رفتنت سری‌ست که من از دنیا مخفی کرده‌ام
گر چه خویش در این عذاب کار دو دنیا می‌کنم
بر لب لعلش، چو عکس غنچه‌های سرخ گل
می‌نماید قطره‌ای، در رویا دریا می‌کنم
 

چه کسانی از این موضوع بازدید کرده‌اند (در مجموع: 13) در 1000000 ساعت گذشته. «جزئیات دقیق بازدیدها»

Who is viewing this thread (Total: 1, Members: 0, Guests: 1)

Who has watch this thread (Total: 1) «جزئیات دقیق بازدیدها»

بالا