مهم ... مجموعه اشعار شاعران خارجی ...

!Herman

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر انجمن
Jul 7, 2024
518
ای که در بَرَم نیستی

شبت چگونه گذشت ؟

شباهنگام به من اندیشیدی ؟

کمی آه کشیدی ؟

اشک در چشمت حلقه زد

آماده گریه شد آیا ؟

زندگانیِ بی تو چه ذوقی دارد ؟

غذا و سخن و هوا چه معنی دارد ؟

که من در گوشه‌یِ دور از این جهان

گم شده و بر باد رفته‌ام


((غاده السمان))
 

!Herman

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر انجمن
Jul 7, 2024
518
و عشقِ پاکِ من

هم‌چون شکوفه‌ های بهاری‌ ست

که بر سرِ راه‌اش از روی اشتیاق پرپر شده‌اند

اگر عشق به عاشقان یقین پیدا کند

قطعن عشق او را انکار می‌کنم

و به گل‌ها و باغ‌بانان هم کفر می‌ورزم

و اشک‌هایم را

به سلامتی او خواهم نوشید...

-
((عبدالوهاب البیاتی))
 

!Herman

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر انجمن
Jul 7, 2024
518
خاطره اقیانوسی است

که هربار لباس‌هایمان خشک می‌شود

دوباره ما را خیس ِ آب می‌کند.


((عبده خال))
 

!Herman

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر انجمن
Jul 7, 2024
518
شاید رویِ زمین عشقی نباشد

جز آنچه که ما آن‌ را تَخَیُّل می‌کنیم.

که روزیِ خواهیم داشت

آن‌ را

و به آن دست یابیم.

توقف نکن…

به رقصیدن ادامه ده،

ای عشق،

ای شعر

حتی اگر مرگ باشد

برقص


((آدونیس))

-
 

!Herman

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر انجمن
Jul 7, 2024
518
باید بمیرم

هیچ‌ چیز نمی‌میرد

زیرا ایمانِ کافی برای مردن را ندارد

روز نمی‌میرد

می‌گذرد

گُل نیز می‌پژمرد

خورشید غروب می‌کند

نمی‌میرد

تنها من

که خورشید و گل و روز را

لمس کرده‌ام

و اندیشیده‌ام

می‌توانم بمیرم


((خوزه آنخل بالنته))
 

دلارام

هنرمند
هنرمند
Aug 2, 2024
1,303
کنارم بودی،
نزدیک‌تر به من
از همه حس‌هایم.
سخنِ عشق از درون‌ات بود،
نورانی.
کلماتِ نابِ عشق به زبان نمی‌آیند.
سرت به جانبِ من بود
آرام،
آن موهای بلندت
و کمرِ شاداب‌ات.
از قلبِ عشق سخن می‌رانی،
نورانی،
در بعدازظهرِ خاکستری یک روز.
جوانی و کلمات‌ام
چیزی جز خاطره‌ی صدای‌ات
و تن‌ات نیست،
و این تصویر زنده‌ام می‌دارد.

«خوزه آنخل بالنته»
 

دلارام

هنرمند
هنرمند
Aug 2, 2024
1,303
سایه‌ها از درونم سر بر می‌کشند.
شب برافراشته می‌شود،
آرام آرام.
خورشیدی تاریک،
تشعشعش فروکاسته می‌شود.
و دَوَران، ما را به خود می‌خوانَد،
ورای زمان.
با من بگو،
آنگاه که بر کرانه‌ی آب ها نشسته‌ام،
نظاره‌گرِ سایه‌هایی که به سراغم می‌آیند،
با من بگو،
آیا خاطراتِ محو ناشدنی‌ات نیز از بین خواهند رفت؟

خوزه آنخل بالنته
 

پناه

مدیر تیم کتابخوان
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر
منتقد
ویراستار
کتابخوان
Dec 28, 2024
1,187
گفتم کفی بزن
دستهایت را شکسته بودند
گفتم حرفی
زبانت را
چشم گشودی وآنگاه… هزاران گره…
آنان به پنجره سنگ می‌زنند
کورمان می‌کنند
آیینه را می‌شکنند
و در این میان سنگ به نجوای پنجره پاسخ می‌دهد
خدایا چه آسان همه چیز شکسته می‌شود
ما
روزمان را آغاز می‌کنیم
حال آنکه از گذشته نمی‌دانیم
و گاه مرگی فرا می‌رسد
که ما را به فردا نمی‌سپارد
و او
او که خبر می‌فروشد
برای روزنامه
فریاد می‌کشد

«,تد هیوز»
 

پناه

مدیر تیم کتابخوان
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر
منتقد
ویراستار
کتابخوان
Dec 28, 2024
1,187
دوست می‌دارم
تو را به جای همه روزگارانی که نمی‌زیسته‌ام
دوست می‌دارم
برای خاطر عطر گسترده بیکران
و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب می‌شود،
برای خاطر نخستین گل
برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمی‌رماندشان
تو را برای خاطر دوست داشتن
دوست می‌دارم
تو را به جای همه زنانی که دوست نمی‌دارم
دوست می‌دارم…

پل الوار
 

پناه

مدیر تیم کتابخوان
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر
منتقد
ویراستار
کتابخوان
Dec 28, 2024
1,187
چسبیده‌ام به تو
بسانِ انسان
به گناهَش
هرگز
ترکت نمی‌کنم

مرام المصری
 

چه کسانی از این موضوع بازدید کرده‌اند (در مجموع: 7) در 1000000 ساعت گذشته. «جزئیات دقیق بازدیدها»

Who is viewing this thread (Total: 1, Members: 0, Guests: 1)

Who has watch this thread (Total: 0) «جزئیات دقیق بازدیدها»

بالا