همگانی عاشقانه‌های جیمز جویس

رجینا

سرپرست نگارش کتاب + مدیر تالار آوا
پرسنل مدیریت
سرپرست بخش
مدیر تالار
ناظر
طراح
ویراستار
مدرس
آوا پرداز
مترجم
کتابخوان
کاربر VIP
کاربر فعال تالار
Jul 1, 2023
2,208
“گویی که من همیشه در هر وضعیت محتمل و متغیری همراه توأم، با تو حرف می زنم، با تو راه می روم، با تو ناگهان درجاهای گوناگون روبه رومی شوم تا اینکه رفته رفته به فکر فرو می روم که اگر روحم، جسمم را در خواب وانهد و به جست وجوی تو برآید، چه چیز بیشتری از تو می یابد
 

رجینا

سرپرست نگارش کتاب + مدیر تالار آوا
پرسنل مدیریت
سرپرست بخش
مدیر تالار
ناظر
طراح
ویراستار
مدرس
آوا پرداز
مترجم
کتابخوان
کاربر VIP
کاربر فعال تالار
Jul 1, 2023
2,208
«جای جای این عشق روحانی که به تو دارم، نوعی تنهایی وحشی و حیوانی هم هست
 

رجینا

سرپرست نگارش کتاب + مدیر تالار آوا
پرسنل مدیریت
سرپرست بخش
مدیر تالار
ناظر
طراح
ویراستار
مدرس
آوا پرداز
مترجم
کتابخوان
کاربر VIP
کاربر فعال تالار
Jul 1, 2023
2,208
کند «من در او، عاشق تصویر زیبایی این جهان بوده ام، رمزوراز و زیبایی خود زندگی، زیبایی و زوال تباری را که من کودکیش هستم، تصویرهای زلال و دریغی معنوی که درکودکی به آنها ایمان داشتم
 

رجینا

سرپرست نگارش کتاب + مدیر تالار آوا
پرسنل مدیریت
سرپرست بخش
مدیر تالار
ناظر
طراح
ویراستار
مدرس
آوا پرداز
مترجم
کتابخوان
کاربر VIP
کاربر فعال تالار
Jul 1, 2023
2,208
می دانی مروارید چیست و عقیق به چی می گویند؟ وقتی تو نخستین بار سلانه سلانه از آن عصرهای تابستانی دلپذیر پیشم آمدی، زیبا بودی، اما زیبایی بی حالت و بی رنگ مروارید. عشقت در من نشسته بود و حالا احساس می کنم روحم شبیه چیزی مثل عقیق است. به عبارت دیگر، سرشاراز ته رنگ ها و رنگ های عجیب ومبهم است، سرشار از انوارگرم وسایه های تند و موسیقی گنگ
 

رجینا

سرپرست نگارش کتاب + مدیر تالار آوا
پرسنل مدیریت
سرپرست بخش
مدیر تالار
ناظر
طراح
ویراستار
مدرس
آوا پرداز
مترجم
کتابخوان
کاربر VIP
کاربر فعال تالار
Jul 1, 2023
2,208
صرف یاد آوردن تو مرا با یک جور خواب سنگین از پا در می آورد؛ انگار انرژی که برای ادامه اختلاط نیاز است دیری است که در من باقی مانده و خودم را پیوسته در حال لغزیدن در سکوت می یابم.
 

دلارام

هنرمند
هنرمند
Aug 2, 2024
1,303
عزیز دلم، تنهایی ام، که این قدر عمیق احساسش کرده بودم، گویی دیشب هنگام جدایی مان، رفته رفته با جادویی زایل گشت، اما دریغا که فقط برای مدت کوتاهی بود و بعد من بدتر از همیشه شدم. وقتی نامه‌ات را می‌خوانم، از لحظه‌ای است که چشمانم را می‌بندم تا وقتی که دوباره صبح آن‌ها را می‌گشایم؛ گویی که من همیشه در هر وضعیت محتمل و متغیری همراه توام، با تو حرف می‌زنم، با تو راه می‌روم، با تو ناگهان در جاهای گوناگون رو به رو می‌شوم تا این که رفته رفته به فکر فرو می‌روم که اگر روحم جسمم را در خواب وانهد و به جست و جوی تو برآید، چه چیز بیشتری از تو می‌یابد یا شاید این چیزی جز توهم نیست.
 

دلارام

هنرمند
هنرمند
Aug 2, 2024
1,303
با تو ناگهان در جاهای گوناگون رو به رو می‌شوم تا این که رفته رفته به فکر فرو می‌روم که اگر روحم جسمم را در خواب وانهد و به جست و جوی تو برآید، چه چیز بیشتری از تو می‌یابد یا شاید این چیزی جز توهم نیست. گاه گاهی هم دچار یک جور مالیخولیایی می‌شوم که یک روز طول می‌کشد و الان تقریباً برایم ناممکن است که آن را از خودم برانم. فکر می‌کنم که باید این نامه را تمام کنم؛ چون هر چه بیشتر بنویسم، تنهاتر می‌شوم و در نتیجه احساس می‌کنم تو از من خیلی دوری و فکر باید نوشتن نوشتن {کذا} آنچه آرزو داشتم به تو بگویم که کنارم بودی، در من احساس درماندگی کامل ایجاد می‌کند؛ پس با بهترین آرزوها و عشقی که ایمان دارم به تو جاودانه است.»
 

دلارام

هنرمند
هنرمند
Aug 2, 2024
1,303
«نورای لب ورچیده ام، به تو گفتم برایت می‌نویسم. حالا تو برایم می‌نویسی و می‌گویی که دیشب چه بلایی سرت نازل شد. مطمئنم چیز بدی بود؛ جوری به من نگاه می‌کردی که انگار بابت چیزی که اتفاق نیفتاده متأسفی- که می‌توانست می‌توانست {کذا} خیلی مثل خودت باشد. از آن به بعد، تلاش کردم دستم را تسلی دهم، ولی نتوانستم. شنبه شب، یکشنبه شب، دوشنبه شب، کجا خواهی بود که من نمی‌توانم ببینمت؟ اینک بدرود، عزیز دلم.»
 

چه کسانی از این موضوع بازدید کرده‌اند (در مجموع: 4) در 1000000 ساعت گذشته. «جزئیات دقیق بازدیدها»

Who is viewing this thread (Total: 1, Members: 0, Guests: 1)

Who has watch this thread (Total: 0) «جزئیات دقیق بازدیدها»

بالا