دلنوشته دل‌نوشته‌ مرگ | صادق هدایت

[مژگان چکنه]

تنها مرگ است که دروغ نمی‌گوید...

 

[مژگان چکنه]

اگر کسی تمدن می‌خواهد باید وحشی‌گری و بی‌شرفی‌ها را فراموش کند.

 

[مژگان چکنه]

ایرانی هم که متخصص عزاداریست،
به زنده اهمیت نمی‌دهد و پس از مرگ همیشه خود را قدردان و وظیفه‌شناس معرفی می‌کند!

 

[مژگان چکنه]

از زمانی که همه روابط خودم را با دیگران بریده‌ام می‌خواهم خودم را بهتر بشناسم.

 

[مژگان چکنه]

تا ممکن است باید افکار خودم را برای خودم نگه دارم و اگر حالا تصمیم گرفته‌ام که بنویسم، فقط برای اینست که خودم را به سایه‌ام معرفی کنم.

 

[مژگان چکنه]

انسان‌ها زندگانی را پیوسته دشوار نموده، گمان می‌کنند به خوشبختی خواهند رسید.

 

[مژگان چکنه]

یک احساساتی هست یک چیزهایی هست که نمی شود به دیگری فهماند نمی شود گفت ، آدم را مسخره می کنند هر کسی مطابق افکار خودش دیگری را قضاوت می کند

 

[مژگان چکنه]

آدمیزاد یکه و تنها و بی پشت و پناه است و در سرزمین ناسازگار گمنامی زیست می کند که زادبوم او نیست با هیچ کس نمی تواند پیوند و وابستگی داشته باشد خودش هم می داند

 

[مژگان چکنه]

من از بس چیزهای متناقص دیده و حرف های جور به جور شنیده ام و از بسکه دید چشم هایم روی سطح اشیاء مختلف سابیده شده این قشر نازک و سختی که روح پشت آن پنهان است حالا هیچ چیزی را باور نمی کنم به ثقل و ثبوت اشیاء به حقایق آشکار و روشن همین الان هم شک دارم

 

[مژگان چکنه]

ما چقدر به سادگی نیاکان خودمان خندیدیم، روزی می ‌آید که آیندگان به خرافات ما خواھند خندید.