گنجینه اشعار سیمین بهبهانی

!Herman

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر انجمن
Jul 7, 2024
518
دلم گرفته ، ای دوست!
هوای گریه با من
گر از قفس گریزم کجا روم ، کجا من؟
کجا روم که راهی به گلشنی ندارم
که دیده بر گشودم به کنج تنگنا من
چرا رفتی ، چرا؟ من بی قرارم
به سر، سودای آغوش تو دارم
 

!Herman

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر انجمن
Jul 7, 2024
518
نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست؟
ندیدی جانم از غم ناشکیباست؟
نه هنگام گل و فصل بهارست؟
نه عاشق در بهاران بی‌قرارست؟
نگفتم با لبان بسته‌ی خویش
به تو راز درون خسته‌ی خویش؟
 

!Herman

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر انجمن
Jul 7, 2024
518
مرا هزار امید است و هر هزار تویی!
شروع شادی و پایان انتظار تویی
بهارها که ز عمرم گذشت و بی‌تو گذشت
چه بود غیر خزان ها اگر بهار تویی
دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند
در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی
شهاب زودگذر لحظه‌های بوالهوسی است
ستاره‌ای که بخندد به شام تار تویی
جهانیان همه گر تشنگان خون من‌اند
 

!Herman

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر انجمن
Jul 7, 2024
518
چه باک زان همه دشمن چو دوست دار تویی
دلم صراحی لبریز آرزومندی‌ است
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
نه باهوشم ،
نه بیهوشم ،
نه گریانم نه خاموشم
همین دانم که می سوزم ،
همین دانم که می جوشم
 

!Herman

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر انجمن
Jul 7, 2024
518
پریشانم ، پریشانم ،
چه می گویم؟
نمی دانم
ز سودای تو حیرانم ،
چرا کردی فراموشم؟
بر من گذشتی ، سر بر نکرد
از عشق گفتم ، باور نکردی
 

!Herman

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر انجمن
Jul 7, 2024
518
دل را فکندم ارزان به پایت
سودای مهرش در سر نکردی
 

!Herman

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر انجمن
Jul 7, 2024
518
به عرصۀ امتحان خویش
اگر چه پیرم ولی هنوز
مجال تعلیم اگر بُوَد
جوانی آغاز می‌کنم
کنار نوباوگان خویش
حدیث «حبّ‌الوطن» ز شوق
بدان رَوش ساز می‌کنم
که جان شود هر کلام دل
چو برگشایم دهان خویش
هنوز در سینه آتشی
به‌جاست کز تاب شعله‌اش
گمان ندارم به کاهشی
ز گرمی دودمان خویش
 

!Herman

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر انجمن
Jul 7, 2024
518
شوریده ی آزرده دل ِ بی سر و پا من
در شهر شما عاشق انگشت نما من
 

!Herman

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر انجمن
Jul 7, 2024
518
دیوانه تر از مردم دیوانه اگر هست
جانا، به خدا من… به خدا من… به خدا من
شاه ِ‌همه خوبان سخنگوی غزل ساز
اما به در خانه ی عشق تو گدا من
یک دم، نه به یاد من و رنجوری ی ِ من تو
یک عمر، گرفتار به زنجیر وفا من
ای شیر شکاران سیه موی سیه چشم!
آهوی گرفتار به زندان شما من
آن روح پریشان سفرجوی جهانگرد
 

!Herman

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر انجمن
Jul 7, 2024
518
همراه به هر قافله چون بانگ درا، من
تا بیشتر از غم، دل دیوانه بسوزد
برداشته شب تا به سحر دست دعا من
سیمین! طلب یاریم از دوست خطا بود:
ای بی دل آشفته! کجا دوست؟ کجا من؟
 

چه کسانی از این موضوع بازدید کرده‌اند (در مجموع: 3) در 1000000 ساعت گذشته. «جزئیات دقیق بازدیدها»

Who is viewing this thread (Total: 0, Members: 0, Guests: 0)

Who has watch this thread (Total: 0) «جزئیات دقیق بازدیدها»

موضوعات مشابه

بالا