گنجینه اشعار حزین لاهیجی

!Herman

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر انجمن
Jul 7, 2024
518
تا عشق تو دلرباست ما را
بیداد تو جانفزاست ما را

چون لاله دل به خون تپیده
با داغ تو، آشناست ما را

گستاخ به سنبلت وزیده
صد عربده با صباست ما را

صد میکده خون به ساغر دل
زان لعل کرشمه زاست ما را

صد شور به جیب داغ ناسور
زان طرّهٔ مشکساست ما را

دل بی تو چو شیشهٔ شکسته
در گریهٔ های هاست ما را

گل گوش نمی دهد به بلبل
تا خامه سخن سراست ما را

جمشید جهان متاع فقریم
دل جام جهان نماست ما را

از کاوش غمزه، شکوه ای نیست
داد از دل بی وفاست ما را

بخروش حزین که ناله تو
با گوش، خوش آشناست ما را
 

!Herman

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر انجمن
Jul 7, 2024
518
و دل و آرزوی یار و دگر هیچ
قاصد برسان مژده دیدار و دگر هیچ
هر مشکلی از دولت عشقت شده آسان
دل مانده ،همین عقدۀ دشوار و دگر هیچ
ما از طمع وصل تو در عشق گذشتیم
بگذر ز هماغوشی اغیار و دگر هیچ
مستی است که درمان دل سوخته ماست
ساقی برسان ساغر سرشار و دگر هیچ
برتاب حزین از دو جهان دیده دل را
عشق است در این دایره در کار و دگر هیچ
 

!Herman

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر انجمن
Jul 7, 2024
518
کوته نظران زلفٍ سیهکار ندانند
این مرده دلان فیضٍ شب تار ندانند

جانسوز دیاری است محبّت، که طبیبان
رسم است که حالِ دلِ بیمار ندانند…

دارند حریفان هوسِ خاطر شادی
دلباختگان غیرِ غمِ یار ندانند
 

!Herman

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر انجمن
Jul 7, 2024
518
ای وای بر اسیــری کز یاد رفته باشــد
در دام مـانده باشـد صیـاد رفتـه باشـد

آه از دمــی که تــنها با داغ او چو لاله
درخون نشسته باشم چون باد رفته باشد

آواز تـیشــه امشــب از بیستـون نــیامـد
شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد

خونش به تیـغ حســرت یارب حلال بادا
صیدی که از کمندت آزاد رفتـه باشــد

از آه درد نــاکـی سـازم خـبـر دلـت را
وقتی که کوه صبرم بر بـاد رفته باشـد

رحــم از بر اسیری کـز گرد دام زلفـت
با صد امـیدواری نـاشـاد رفتــه باشـــد

شـادم که از رقـیبـان دامن کشـان گذشتـی
گو مشت خاک ما هم بر باد رفته باشـد

پرشور از حزین است امروز کوه و صحرا
مجنون گذشتـه باشـد فرهـاد رفتـه باشـد
 

!Herman

مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر انجمن
Jul 7, 2024
518
در عشق به رنگ دگر روزگار ما
تغییر رنگ ماست خزان و بهار ما

از خویش می رویم سبکتر ز بوی گل
بر طرف دامنی ننشیند غبار ما

ابر بهار در عرق شرم غوطه زد
از مایه داری مژهٔ اشکبار ما

مانند گرد گز رم آهو شود بلند
آرام می رود ز دل بی قرار ما

رفتیم و مانده است به جا چون قلم حزین
بر صفحهٔ زمانه سخن یادگار ما
 

چه کسانی از این موضوع بازدید کرده‌اند (در مجموع: 1) در 1000000 ساعت گذشته. «جزئیات دقیق بازدیدها»

Who is viewing this thread (Total: 0, Members: 0, Guests: 0)

Who has watch this thread (Total: 0) «جزئیات دقیق بازدیدها»

موضوعات مشابه

بالا