Neil I

دلنگار انجمن‌
کاربر VIP
نویسنده ادبی
مقامدار بازنشسته
Feb 3, 2024
569
افکارم می‌ترسید از رویاهایی که هیچ‌کدام به حقیقت نمی‌پیوستند. رویاهایی که در کودکی همچو نباتی برایم لذت بخش بود! اما حالا دیگر آن رویاها چیزی مانند یک سگ آدم‌خور برایم شده بود! اما با این روند باز هم دلم رویاهای کودکی‌ام را می‌طلبید.
 

Neil I

دلنگار انجمن‌
کاربر VIP
نویسنده ادبی
مقامدار بازنشسته
Feb 3, 2024
569
رویای حس کردن نوازش‌های دست‌های محبت انگیز پدر روی موهایم را داشتم، اما خبر نداشتم آن دست‌ها فقط برای ظلم ساخته ‌شده است. در نه سالگی برای آن‌که با ناز دخترانه‌ام گفتم برایم موهایم را شانه کن، اما او مانند چیزی چندش که، جلویش باشد موهایم را مانند یک علف هرز کوتاه کرد و چشمانش را گرد و غباری بی‌رحم گرفته بود و گریه و غرغر‌های مادرم را ندید.
 

Neil I

دلنگار انجمن‌
کاربر VIP
نویسنده ادبی
مقامدار بازنشسته
Feb 3, 2024
569
رویایِ داشتن خنده‌هایی خوش را داشتم در کنار پدر و مادرم در قاب عکس کوچک خانوادگی‌مان، اما رویایم تبدیل شد به یک سیلی محکم و ناگهانی که پدرم بر گونه‌هایم زد و گونه‌هایم از آن پس دیگر آن گونه سابق نشد و یک سیاهی همچو ماه‌گرفتی بر صورتم آشکار شد و از آن پس نشان هنرمندی پدرم را به رخ همه کشیدم.
 

Neil I

دلنگار انجمن‌
کاربر VIP
نویسنده ادبی
مقامدار بازنشسته
Feb 3, 2024
569
رویاهایم کوچک و ریز بودند همانند یک حبه قند، اما برای پدرم آن‌ها یک داروی تلخ بود و آن رویا‌ها را به کامم تلخ و سهم‌گین کرد. همان‌طور که خند‌ه‌‌هایمان و خوشی‌هایمان برای او تلخ بود صدا کردن او به نام پدر دیگر برایم دشوار و ناگزیر شد.
 

Neil I

دلنگار انجمن‌
کاربر VIP
نویسنده ادبی
مقامدار بازنشسته
Feb 3, 2024
569
تباین بین پدر‌ها تلخ بود، چنان تلخ، که تلخی‌اش، رگ‌های قلبِ وابسته‌شده‌ام به همان پدر نامرد را مانند شمشیری برنده، رابط قلب و رگ‌هایش را از هم‌دیگر جدا کرد و به قلبم، تیرِ نااُمیدی را زد. سوزشِ قلبِ عمیق از نااُمیدی‌ام از سوزش دستی که با تکه‌های شیشه خرده‌ی‌آینه‌‌ای که پدرش آن‌هارا شکسته بود و شیشه خرده‌هایش در دست کودکان خرد سالش رفته بود بیشتر بود!
 

Neil I

دلنگار انجمن‌
کاربر VIP
نویسنده ادبی
مقامدار بازنشسته
Feb 3, 2024
569
قلب من، از آن‌ همه تباین که در سرنوشت شوم خود می‌دید به مرور زمان تکه‌ای از تَرک رویش بزرگ‌تر می‌شد و از حکم‌هایی که سبب این ترک بود رنج می‌برد. رنج بردنش هم آخر مغز را به زانو درآورد و مغز هم دیگر گوش به فرمان آن تکه‌ قلب‌ِ جامانده‌ی، در حال مردن شد!
 

Neil I

دلنگار انجمن‌
کاربر VIP
نویسنده ادبی
مقامدار بازنشسته
Feb 3, 2024
569
قلبی که مهر و محبت را نداشته باشد، همانند درختی می‌ماند که ریشه‌هایش کم و نازک است و با یک باد از دل خاک بیرون می‌زند و قلب من همان درختی بود که حتی برگ‌هایش او را نخواستند و همراه باد رهگذر شدند و ریشه درخت با یک فوت مورچه از خستگی، ریشه‌های خود را از دل خاک بیرون کشید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Neil I

دلنگار انجمن‌
کاربر VIP
نویسنده ادبی
مقامدار بازنشسته
Feb 3, 2024
569
با بیرون زدن ریشه‌های قلبم تحملم برای آن‌ حکم‌های، حاکم خیال‌هایم به‌ صبر آمد. شجاعت را در دل و جان خود به عنوان دانه‌ای قوی برای آینده‌ای روشن کاشتم اما، کارسانک‌ِ قلبم فریاد زد... .
 

Neil I

دلنگار انجمن‌
کاربر VIP
نویسنده ادبی
مقامدار بازنشسته
Feb 3, 2024
569
فریادش از مرگ تکه‌‌ی جامانده قبلم بود، قلب که می‌گویم آن قلب برای زنده ماندن و تپیدن نبود. از قلبی حرف‌ می‌زنم که از حکم‌هایی که در زندگی‌ام صادر شده بودن تشکیل شده بود و منبع‌اش همان کارسانک‌ِ تباین‌ها بود.
 

Neil I

دلنگار انجمن‌
کاربر VIP
نویسنده ادبی
مقامدار بازنشسته
Feb 3, 2024
569
حالا دیگر آن کارسانک‌ِ آغشته به درد با تخیله‌ خود در میان امواج صدای خنده‌ها، کمی آرام شده ‌است.
قلب و مغز به حالت عادی خود ادامه می‌دهند و تباین‌ها روز به روز خود را بیشتر به چشمانم جلوه می‌دهند تا که بتوانند واژه‌ای شوند در میان عامه مردم و هرلحظه‌ قلبِ دیگری را به لرزه درآورند... .
 

چه کسانی از این موضوع بازدید کرده‌اند (در مجموع: 18) در 1000000 ساعت گذشته. «جزئیات دقیق بازدیدها»

Who is viewing this thread (Total: 0, Members: 0, Guests: 0)

Who has watch this thread (Total: 0) «جزئیات دقیق بازدیدها»

بالا