دیاناس❀

کاربر انجمن
کاربر انجمن
Feb 25, 2024
47
كد: 036
عنوان: فردای حزین

دل‌نویس: دیاناس
ژانر: عاشقانه، تراژدی
ناظر: كيان. اف | @ISO'

مقدمه:

به فردای سیاه و خاکستری روزهایم نظر می‌کنم که چه ساده از دست خواهم داد. چه ساده قدمی به فنا نزدیک می‌شوم و چه ساده دلم را به خاک می‌سپارم؛ با دست‌های خودم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

رجینا

سرپرست نگارش کتاب + مدیر تالار آوا
پرسنل مدیریت
سرپرست بخش
مدیر تالار
ناظر
طراح
ویراستار
مدرس
آوا پرداز
مترجم
کتابخوان
کاربر VIP
کاربر فعال تالار
Jul 1, 2023
2,209
تاييد.jpg
بسم تعالی
نویسندگان خوش قلم ضمن تشکر و سپاس از انتخاب چری بوک برای نشر آثارتان، موارد ذکر شده را با دقت مطالعه نمایید؛
|قوانین تالار ادبیات|
پس از گذشت 5 پست از دلنوشته‌ی خود میتوانید در تاپیک زیر درخواست جلد دهید
|درخواست جلد آثار|
سپس پس از گذشت 15 پست از دلنوشته‌ی خود میتوانید در تاپیک زیر درخواست نقد دهید
|درخواست نقد آثار|
پس از نقد اثر شما توسط تیم نقد برای تعیین سطح آثار خود در تاپیک زیر درخواست تگ دهید
|درخواست تگ آثار|
چنانچه تمایل به ضبط اثارتان دارید، در تاپیک زیر درخواست دهید
|درخواست ضبط آثار|
چنانچه تمایلی به ادامه دادن دلنوشته خود به هر دلیلی ندارید میتوانید در تاپیک زیر درخواست انتقال به متروکه دهید
|انتقال به متروکه/ بازگردانی|
و پس از اتمام خود باتوجه به قوانین در تاپیک زیر اتمام اثر خود را اعلام کنید
|اعلام اتمام آثار ادبيات |
باتشکر
مدیریت تالار ادبیات​
 

دیاناس❀

کاربر انجمن
کاربر انجمن
Feb 25, 2024
47
حس می‌کنم به اندازه‌ی کافی، برایت کافی نیستم. حسی به تمثیل حس جوجه اردک زشت داستان کودکی‌ام. همان‌قدر درمانده، همان‌قدر غمگین و همان‌قدر مجبور به پذیرش خود ننگینَش!
 

دیاناس❀

کاربر انجمن
کاربر انجمن
Feb 25, 2024
47
فرصتی برای عزاداری برای مَنِ آینده ندارم. فقط می‌توانم به آغوشت پناه ببرم، ببوسَمَت و بوی تنت را در سلول‌های تنم ذخیره کنم. برای تمام روزهایی که برایم نخواهی ماند!
 

دیاناس❀

کاربر انجمن
کاربر انجمن
Feb 25, 2024
47
درمانده بودم، حسی در چشم‌هایت نمی‌دیدم، آغوشت بوی جدایی می‌داد و دست‌هایت لطافت همیشگی را نداشت. می‌خواستم بپرسم، «آیا آن‌قدر مرا دوست داری که از منطق احمقانه‌ات بگذری؟» اما نگفتم. حرف زدن فایده‌ای برای آینده‌ی پیش رویم نداشت. آینده‌ای که از همان ابتدا، در انتهای سرنوشتمان نوشتی‌اش.
 

دیاناس❀

کاربر انجمن
کاربر انجمن
Feb 25, 2024
47
می‌شود مرا ببوسی، برایم گل بگیری و خفه‌ام کنی در آغوشت؟ بگویی نگران آینده نباش، برای همیشه متعلق به وجود کوچکت هستم؟ می‌شود بغض چشم‌هایم را از میان خنده‌های احمقانه‌ام ببینی؟ می‌شود ببینی چقدر محتاج بودنت در زندگی تاریکم مانده‌ام؟ اما انگار شده‌ام همان مرد محکم قصه. همان که دردهایش را تاب می‌آورد، اشک نمی‌ریزد و با خودش همه چیز را حل می‌کند و مرد بودن عجیب صبر می‌طلبد.
 

دیاناس❀

کاربر انجمن
کاربر انجمن
Feb 25, 2024
47
خیلی وقت‌ها از هرآنچه که قلبم می‌خواست، به سادگی گذشتم؛ اما حسرت احمقانه‌اش وجودم را ذره‌ذره به تاراج برد. این روزها اما تو را می‌خواهم. هنوز دارمت؛ اما حسرت آینده مرا یه یغما می‌برد؛ به سادگی. می‌دانم همه چیز تمام می‌شود و باید در صومعه‌ی تنهایی‌ام به سوگواری بنشینم و این‌بار پناهی که از تمام جهان به سویش می‌دویدم، خود آوار جانم می‌شود.
 

دیاناس❀

کاربر انجمن
کاربر انجمن
Feb 25, 2024
47
به خودم که آمدم دیدم تک‌تک لحظاتم بوی تو را گرفتند، دست‌هایم هر دم در طلب دست‌هایت و آینده‌ام را با تو ساخته بودم؛ در همان کوچه‌های تنگ و تاریک ذهنم! من با تمام ناکامی‌ها و سیاهی‌های جانم، روشنی‌ات را طلب کردم و چه حیف منی که باز هم به قعر سیاهی فرستاده خواهم شد!
 

دیاناس❀

کاربر انجمن
کاربر انجمن
Feb 25, 2024
47
تو لبخند کودک آسیب دیده‌ی ذهنم شدی، به بازی دعوتش کردی و برایش خوراکی‌های مورد علاقه‌اش را خریدی و حال، قدم‌هایت را برای دوری برگزیدی. چه مظلوم کودک بی‌پدر و مادری که باز هم به تاریکی کشیده می‌شود.
 

دیاناس❀

کاربر انجمن
کاربر انجمن
Feb 25, 2024
47
حالا که فکر می‌کنم هیچ‌وقت مرا آدم امن زندگی‌ات ندیدی، هیچ‌وقت مرا مأمن تنهایی‌ات ندیدی و هیچ‌گاه غم‌هایت را به دوش شانه‌های کوچکم نگذاشتی. خطی که بینمان بود، همیشه به چشم می‌نشست و چه احمقانه همه‌اش را نادیده گرفتم. انگار که تمامی سرنخ‌ها، نماندنت را فریاد می‌زنند.
 

چه کسانی از این موضوع بازدید کرده‌اند (در مجموع: 16) در 1000000 ساعت گذشته. «جزئیات دقیق بازدیدها»

Who is viewing this thread (Total: 1, Members: 0, Guests: 1)

بالا