همگانی { تک بیتی شاعران }

[دلارام]

در قمار دوستی جز راز داری شرط نیست
هر که در میخانه از مستی نزد فریاد برد

فاضل

دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت
آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت

 

[Amir65]

دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت
آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت

تا شدم از گردش چشم تو مست
پای زدم یکسره بر هر چه هست

تا ابد اندر دل ساغر بود
عکس تو ای ساقی بزم الست

 

[دلارام]

تا شدم از گردش چشم تو مست
پای زدم یکسره بر هر چه هست

تا ابد اندر دل ساغر بود
عکس تو ای ساقی بزم الست

تو چون عصای موسی بگشا برو زبان‌ها
عاشق خموش خوشتر دریا به جوش خوشتر

 

[Amir65]

تو چون عصای موسی بگشا برو زبان‌ها
عاشق خموش خوشتر دریا به جوش خوشتر

تو مپندار که مهر از دل محزون نرود
آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود

وحشی بافقی

 

[دلارام]

تو مپندار که مهر از دل محزون نرود
آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود

وحشی بافقی

رخت تا در نظر می‌آرم ای دوست
خودم را زنده می‌پندارم ای دوست

 

[دلارام]

ولی چون تو برفتی یار فایز
بگو این دل به کی بسپارم ای دوست

 

[Amir65]

ولی چون تو برفتی یار فایز
بگو این دل به کی بسپارم ای دوست

به دنبال خودم چون گردبادی خسته میگردم
ولی از خویشتن جز گردی به دامانی نمی بینم


فاضل

 

[دلارام]

به دنبال خودم چون گردبادی خسته میگردم
ولی از خویشتن جز گردی به دامانی نمی بینم


فاضل

ناله را هرچند می خواهم که پنهانی کشم
سینه می گوید که من تنگ آمدم، فریاد کن

 

[Amir65]

ناله را هرچند می خواهم که پنهانی کشم
سینه می گوید که من تنگ آمدم، فریاد کن

عیب مجنون مکن ای منکر لیلی از دور
حالتی هست که ان بر همه کس ظاهر نیست

وحشی بافقی

 

[دلارام]

عیب مجنون مکن ای منکر لیلی از دور
حالتی هست که ان بر همه کس ظاهر نیست

وحشی بافقی

هر راز که اندر دل دانا باشد
باید که نهفته‌ تر ز عنقا باشد
کاندر صدف از نهفتگی گردد در
آن قطره که راز دل دریا باشد

خیام