Khazon

مباشر بازنشسته
کاربر VIP
مقامدار بازنشسته
Jan 22, 2023
322
آن که بر جانم از او دم به دم آزاری هست

می‌توان یافت که بر دل ز منش باری هست

از من و بندگی من اگرش عاری هست

بفروشد که به هر گوشه خریداری هست



به وفاداری من نیست در این شهر کسی

بنده‌ای همچو مرا هست خریدار بسی



مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است

راه صد بادیه درد بریدیم بس است

قدم از راه طلب باز کشیدیم بس است

اول و آخر این مرحله دیدیم بس است



بعد از این ما و سرکوی دل‌آرای دگر

با غزالی به غزلخوانی و غوغای دگر



تو مپندار که مهر از دل محزون نرود

آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود

وین محبت به صد افسانه و افسون نرود

چه گمان غلط است این، برود چون نرود



چند کس از تو و یاران تو آزرده شود

دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود
 

Khazon

مباشر بازنشسته
کاربر VIP
مقامدار بازنشسته
Jan 22, 2023
322
به جور، ترک محبت خلاف عادت ماست

وفا مصاحب دیرینهٔ محبت ماست

تو و خلاف مروت خدا نگه دارد

به ما جفای تو از بخت بی مروت ماست

بسا گدا به شهان نرد عشق باخته‌اند

به ما مخند که این رسم بد نه بدعت ماست

به دیگری نگذاریم ، مرده‌ایم مگر

نشان تیر تغافل شدن که خدمت ماست

تویی که عزت ما می‌بری به کم محلی

و گرنه خواری عشقت هلاک صحبت ماست

به دعوی آمده بودیم چاشنی کردیم

کمان ، تو نه به بازوی صبر و طاقت ماست

هزار بنده چو وحشی خرید و کرد آزاد

کند مضایقه از یک نگه که قیمت ماست
 

Khazon

مباشر بازنشسته
کاربر VIP
مقامدار بازنشسته
Jan 22, 2023
322
هنوز عاشقی‌و دلرباییی نشدست
هنوز زوری و زور آزماییی نشدست
هنوز نیست مشخص که دل چه پیش کسیست
هنوز مبحث قید و رهاییی نشدست
دل ایستاده به دریوزهٔ کرشمه، ولی
هنوز فرصت عرض گداییی نشدست
ز اختلاط تو امروز یافتم سد چیز
عجب که داعیهٔ بیوفاییی نشدست
همین تواضع عام است حسن را با عشق
میان ناز و نیاز آشنایی نشدست
نگه ذخیرهٔ دیدار گو بنه امروز
که هست فرصت و طرح جداییی نشدست
هنوز اول عشق است صبر کن وحشی
مجال رشکی و غیرت فزاییی نشدست
 

Khazon

مباشر بازنشسته
کاربر VIP
مقامدار بازنشسته
Jan 22, 2023
322
از نظر افتادهٔ یاریم مدتها شدست
زخمهای تیغ استغنا جراحتها شدست
پیش ازین با ما دلی زایینه بودش صافتر
آهی از ما سرزدست و این کدورتها شدست
چشم من گستاخ بین ، آن خوی نازک زود رنج
تا نگاهم آن طرف افتاده صحبتها شدست
بر سر این کین همه خواری چرا باید کشید
با دل بیدرد خود ما را خصومتها شدست
زین طرف وحشی یکی سد گشته پیوند امید
گر چه زان جانب به کلی قطع نسبتها شدست
 

Khazon

مباشر بازنشسته
کاربر VIP
مقامدار بازنشسته
Jan 22, 2023
322
گر چه از خاطر وحشی هوس روی تو رفت

وز دلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت

شد دل‌آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت

با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت



حاش لله که وفای تو فراموش کند

سخن مصلحت‌آمیز کسان گوش کند
 

Khazon

مباشر بازنشسته
کاربر VIP
مقامدار بازنشسته
Jan 22, 2023
322
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم

امید ز هر کس که بریدیم، بریدیم



دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند

از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم



رم دادن صید خود از آغاز غلط بود

حالا که رماندی و رمیدیم، رمیدیم



کوی تو که باغ ارم روضه خلد است

انگار که دیدیم ندیدیم، ندیدیم



صد باغ بهار است و صلای گل و گلشن

گر میوه یک باغ نچیدیم، نچیدیم



سر تا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل

هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم



وحشی سبب دوری و این قسم سخن‌ها

آن نیست که ما هم نشنیدیم، شنیدیم
 

Khazon

مباشر بازنشسته
کاربر VIP
مقامدار بازنشسته
Jan 22, 2023
322
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید

داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه بی سر و سامانی من گوش کنید

گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید



شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی

سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی



روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم

ساکن کوی بت عربده‌جویی بودیم

عقل و دین باخته، دیوانه رویی بودیم

بسته سلسله سلسله مویی بودیم



کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود

یک گرفتار از این جمله که هستند نبود



نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت

سنبل پرشکنش هیچ گرفتار نداشت

این همه مشتری و گرمی بازار نداشت

یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت



اول آن کس که خریدار شدش من بودم

باعث گرمی بازار شدش من بودم



عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او

داد رسوایی من شهرت زیبایی او

بس که دادم همه جا شرح دلارایی او

شهر پرگشت ز غوغای تماشایی او



این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد

کی سر برگ من بی سر و سامان دارد



چاره اینست و ندارم به از این رای دگر

که دهم جای دگر دل به دل‌آرای دگر

چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر

بر کف پای دگر ب*و*سه زنم جای دگر



بعد از این رای من اینست و همین خواهد بود

من بر این هستم و البته چنین خواهد بود
 

Khazon

مباشر بازنشسته
کاربر VIP
مقامدار بازنشسته
Jan 22, 2023
322
بازم زبان شکر به جنبش درآمدست
نیشکر امید ز باغم بر آمدست
آن دولتی که می‌طلبیدیم در به در
پرسیده راه خانه و خود بر در آمدست
ای سینه زنگ بسته دلی داشتی کجاست
آیینه‌ات بیار که روشنگر آمدست
تا بامداد کوس بشارت زدیم دوش
غم را ازین شکست که بر لشکر آمدست
از من دهید مژده به مرغ شکر پرست
کاینک ز راه قافلهٔ شکر آمدست
وحشی تو هرگز اینهمه شادی نداشتی
گویا دروغهای منت باور آمدست
 

Khazon

مباشر بازنشسته
کاربر VIP
مقامدار بازنشسته
Jan 22, 2023
322
پیش تو بسی از همه کس خوارترم من

زان روی که از جمله گرفتارترم من



روزی که نماند دگری بر سر کویت

دانی که ز اغیار وفادار ترم من



بر بی کسی من نگر و چاره من کن

زان کز همه کس، بی کس و بی‌یارترم من



بیداد کنی پیشه و چون از تو کنم داد

زارم بکشی کز که ستمکارترم من



وحشی به طبیب من بیچاره که گوید

کامروز ز دیروز بسی زارترم من
 

Khazon

مباشر بازنشسته
کاربر VIP
مقامدار بازنشسته
Jan 22, 2023
322
الهی سینه‌ای ده آتش افروز

در آن سینه دلی وان دل همه سوز



هر آن دل را که سوزی نیست، دل نیست

دل افسرده غیر از آب و گل نیست



دلم پر شعله گردان، سینه پردود

زبانم کن به گفتن آتش آلود



کرامت کن درونی درد پرورد

دلی در وی درون درد و برون درد



به سوزی ده کلامم را روایی

کز آن گرمی کند آتش گدایی



دلم را داغ عشقی بر جبین نه

زبانم را بیانی آتشین ده



سخن کز سوز دل تابی ندارد

چکد گر آب ازو، آبی ندارد



دلی افسرده دارم سخت بی نور

چراغی زو به غایت روشنی دور



بده گرمی دل افسرده‌ام را

فروزان کن چراغ مرده‌ام را
 

چه کسانی از این موضوع بازدید کرده‌اند (در مجموع: 8) در 1000000 ساعت گذشته. «جزئیات دقیق بازدیدها»

Who is viewing this thread (Total: 0, Members: 0, Guests: 0)

Who has watch this thread (Total: 0) «جزئیات دقیق بازدیدها»

بالا