نقد رمان چیناچین:
عنوان رمان:
عنوان رمان اولین موردی است که مخاطب به عنوان خواننده با آن ارتباط برقرار میکند، پس باید به گونهای باشد که نه آنقدری طولانی که در حافظه ماندگار نشود و نه آنقدری کلیشه و پیش پا افتاده باشد که با داستانهای دیگر اشتباه گرفته شود و یا گیرایی نداشته باشد. نام «چیناچین» که معنی خاصی در سرچها مشاهده نشد و متوجه شدم که خودتون این اسم رو خلق کردید. نو و دور ازکلیشه است و معنی خاصی غیر از آشوبهای درونی نمیشود از آن برداشت کرد، آن هم بعد از خواندن داستان رمان. در غیر این صورت مخاطب نمیتواند معنایی برایش پیدا کند. پس بهتر است که، پینوشتی در مورد نام رمان مینوشتید و دلیل انتخاب چیناچین را توضیح میدادید.
ژانر رمان: عاشقانه
اکثر خوانندههای حرفهای، اول نام و بعد ژانر اثر را مورد توجه قرار میدهند. ژانر انتخابی شما برای رمان، عاشقانه است تنها چیزی که تا به حال در نوشتهها دیده نشد عشق است. در انتخاب ژانر باید توجه زیادی داشته باشید چون از تلفیق چند ژانر با هم، هم دست و بالتان بازتر است هم میتوانید اتفاقات زیادی را با خیالی راحت خلق کنید. با توجه به رفتارها و مکالمات ذهنی شخصیت اصلی «مهرزاد»، میتوانید ژانر اجتماعی را با توجه به تفکرات رفتارها و عقایدش که یک معضل اجتماعی محسوب میشود، به عنوان ژانر غالب، انتخاب کنید.
خلاصه رمان:
در مورد تنشی که یک فرد با خودش دارد توضیح جامعی بود جذاب و گیرا به نظر میرسید ولی جذابیتش زمانی بیشتر میشد که مخاطب را با دادن سرنخهایی، مصممتر به ادامه میکردید.
مقدمه رمان:
در مقدمه از طرز تفکر و اندیشهی اشتباهاتی که در ذهن، نهادینه شده صحبت کردید و قدمت اشتباه. اولین چیزی که در ذهنم جرقه خورد علائمی از سادیسم میتوانست باشد که یک اختلال شخصیتی است، اما در کل مقدمه خوبی بود.
جلدی مشاهده نشد.
شروع رمان:
شروع رمان با توجه به اینکه باید با شخصیت اصلی آشنایی کامل ایجاد میشد، تا مخاطب به آن ارتباط برقرار کند خوب شروع شد، اما میتوانست قویتر از این باشد. در ابتدای امر، این برداشت را داشتم که چون متقاضی داوطلب برای تدریس در یک مدرسه دور افتاده است، فردی مذهبی و یا از افراد جهادگر به شمار میآید که دلایل خود را دارد، ولی در همان پارت اول و چند خط بعد، خط بطلانی روی تمام افکارم کشیده شد این موضوع برایم شگفتانه خاصی به شمار میرفت که میتواند جزو نقاط قوت قلم شما محسوب شود.
زاویه دید:
داستان از منظر مهرزاد شخصیت اصلی روایت میشود که به تنهایی توانسته است پس تمام نقاط و توصیفات بر بیاید که امیدوارم تا انتها موفق عمل کند.
سیر داستان:
سیر داستان نه خیلی تند است که خواننده از مسیر جا بماند، و نه آنقدری کند است که نوشته را حوصله سربر جلوه دهد؛ بلکه مسیر خود را آنطور که باید طی میکند تا مخاطب را از تمام جزئیات آگاه کند و از مسیر اتفاقات لذت ببرد و شخصیتها با ضربه آهنگ و ریتم خاصی وارد داستان میشوند.
بافت رمان:
رمان در دیالوگها محاوره در مونولوگها ادبی نگارش شده است و هیچ تداخلی در این دو مشاهده نشد. این موضوع میتواند جزو نقاط مثبت قلمداد شود زیرا تفکیک این دو از هم گاهی به سختی مدیریت میشود.
دیالوگها و مونولوگها:
دیالوگها و مونولوگها باید طوری نگارش شوند که نه تنها منظور نویسنده را به مخاطب برسانند بلکه آنقدری قوی عمل کنند که هیچ ابهامی در ذهن او شکل نگیرد. مونولوگها توانستند از پس وظایف خود به خوبی بر بیایند. نه جملات بلندی در کار بود و نه کلمات قلمبه سلمبهای. با کلماتی ساده و روان توانستید در ایفای نقش مونولوگها موفق عمل کنید. در دیالوگها هم مخصوصاً دیالوگهایی که توسط دانشآموزان گفته میشد، تماماً رفتارها و گویشهای به قول خودمان بچه روستایی به چشم میخورد که با فضا سنخیت دارد.
توصیفات و فضاسازی:
کاراکتر مهرزاد، دچار اختلال شخصیتی سادیسم است. ( آزار دیدن یا مورد بیاحترامی و تحقیر دیگران قرار گرفتن)
به خوبی در توصیفات شخصیتی و رفتاری او عملکردید. مونولوگها توانستند اختلال او را به خوبی به خواننده منتقل کنند. زمانی را که میل عجیبی داشته خواهر کوچکترش را با تنبیه کردن، سر به راه کند یا رفتارها و پوشش و حتی کوچکترین رفتار خواهرش را شایسته تنبیه میدانسته، این حس را به خوبی منتقل میکند. تنبیه شدن توسط پدرش را دوست داشته و آن را عامل موفقیت خود میداند میخواهد دیگران را هم با همین روش سر به راه کند و از ظلم و ستم دیگران نجات دهد.
رفتار افراد سادیسمی نتیجه مشکلاتی است که کودکی یک فرد و نوع رابطه او با مراقبآنش است. نوع رفتار بیمارگونه پدر مهرزاد در کودکی و بعد، با ادامه آن تا دوران نوجوانی و جوانی، از او این فردی را که هست ساخته. و حالا میخواهد با پیروی از پدر، رفتار تنبیه بدنی او را ادامه و نتیجهگیری کند.
شخصیت سازی:
شخصیت مهرزاد که مشاور ستیز و زن ستیز است به خوبی پرداخته شده، اما میتوانست با توصیفات بیشتر، قویتر عمل کند.
آقای یزدانی به عنوان معلم قبلی روستا انسانی صبور و با حوصله است.
مهری هم به عنوان یک دانش آموز دچار افسردگی و بیمار شخصیتیست.
ریش سفید روستا که با ترکه و چوب موافق است، هم توانسته با وجود کوتاه بودن حضورش تاثیر بسزایی در اختلالات مهرزاد داشته باشد.
به افراد روستا هم هر کدام به نوعی پرداخته شده که قابل لمس است.
پریزاد هم که انگار از یک دنیای دیگر پا به این داستان گذاشته. با وجود تناقض رفتاری با برادرش رنگ و روح خاصی را به داستان داده است.
فلش بک مهرزاد به دوران زنده بودن پدرش و تنبیه با شلاق چرمی، و محق دانستن پدرش برای تنبیه او، خیلی خوب به نگارش درآمده است.
کشمکش و تعلیق:
چرا خواننده باید یک داستان را ادامه دهد و چرا باید مشتاق به پایان رساندن آن باشد؟
این چرایی را شما باید با مدیریت خود، کم کم به خورد مخاطب بدهید. چرا مهری از افسردگی رنج میبرد؟ چرا چاوش به صنم حسودی میکند؟ چرا مهرزاد از تنبیه لذت میبرد؟ چرا پدرش را الگوی خود قرار داده؟ چرا ریش سفید روستا کتک و تنبیه را به معلم روستا پیشنهاد میدهد؟ و هزاران چرایی دیگر... .
این کشمکش و تعلیقها مخاطب را پروپا قرص نگه میدارد و تشنه دانستن جواب چراها میکند.
میتوانید با ادامه دادن به این روند موفقتر عمل کنید.
نقاط ضعف:
در توصیفات شخصیتی و رفتاری خوب عمل کردید، اما در توصیفات و فضاسازی یک روستا میتوانستید بهتر عمل کنید. فضای یک روستا جای توصیفات زیادی دارد تا توصیف یک شهر.
افراد سادیسم از مشاهده دیگران موقع آزار و اذیت توسط افراد دیگر لذت میبرند، اما مهرزاد نه تنها از آزار مهری توسط چاوش لذت نمیبرد بلکه مصمم است که فرد را، به شخصی قوی و خودساخته تبدیل کند و این رفتار، با افراد سادیسم مغایرت دارد. البته شما اسمی از سادیسم نبردید اما برداشت من با توجه به نوشته شما این بود.
نقاط قوت:
به کار بردن آرایهها ساده و روان، نداشتن ایرادات نگارشی خیلی زیاد، تناقض رفتاری و شخصیتی مهرزاد در ظاهر و باطن که به خوبی تفکیک شدهاند، از نقاط قوت نوشته شما محسوب میشود.
موفق باشید.