تیکه کتاب [ .كافه هدايت. ]

رجینا

سرپرست نگارش کتاب + مدیر تالار آوا
پرسنل مدیریت
سرپرست بخش
مدیر تالار
ناظر
طراح
ویراستار
مدرس
آوا پرداز
مترجم
کتابخوان
کاربر VIP
کاربر فعال تالار
Jul 1, 2023
2,209
باری هنوز جزیرۀ بحرین را به ارباب واگذار نکرده
بودند.
هنوز بخشش کوه آرارات فتح الفتوح بشمار نمیرفت، هنوز شاه بابا حق کشتیرانی در دجله و فرات را از دست نداده بود و یک تکه خاکش را هم به افغانها
حاتم بخشی نکرده بود.

#توپ_مرواری
#صادق_هدایت
 

رجینا

سرپرست نگارش کتاب + مدیر تالار آوا
پرسنل مدیریت
سرپرست بخش
مدیر تالار
ناظر
طراح
ویراستار
مدرس
آوا پرداز
مترجم
کتابخوان
کاربر VIP
کاربر فعال تالار
Jul 1, 2023
2,209
‏فقط با سایه خودم خوب می‌توانم حرف بزنم، اوست که مرا وادار بحرف زدن میکند، فقط او می‌تواند مرا بشناسد، او حتما میفهمد ... می خواهم عصاره، نه شراب تلخ زندگی خودم را چکه‌چکه در گلوی خشک سایه‌ام چکانیده به او بگویم: «این زندگی منست!»

#صادق_هدایت
#بوف_کور
 

رجینا

سرپرست نگارش کتاب + مدیر تالار آوا
پرسنل مدیریت
سرپرست بخش
مدیر تالار
ناظر
طراح
ویراستار
مدرس
آوا پرداز
مترجم
کتابخوان
کاربر VIP
کاربر فعال تالار
Jul 1, 2023
2,209
‏يه وقت بود داخل آدما شدم، خواستم تقليد سايرين رو در بيارم ، ديدم خودمو مسخره كردم.

#تاريكخانه
#صادق_هدايت
 

رجینا

سرپرست نگارش کتاب + مدیر تالار آوا
پرسنل مدیریت
سرپرست بخش
مدیر تالار
ناظر
طراح
ویراستار
مدرس
آوا پرداز
مترجم
کتابخوان
کاربر VIP
کاربر فعال تالار
Jul 1, 2023
2,209
درمورد این که چرا هدایت اسم کتابش را «بوفِ کور» گذاشته است، بسیار گفته‌اند. گفته‌هایی که فقط از روی تصور یا تخیل بوده است. بنابراین هیچ کدام‌شان آن نبوده است که خودِ بوف کور می‌خواهد بگوید. هدایت این اسم را با الهام از یکی از رمان‌های فرانتس هلنس برای کتاب خود انتخاب کرده. اسم این رمان ملوزین است.

سوررئالیست‌ها بعضی از نویسندگانِ پیش از خود را الهام‌بخش خود می‌دانستند. یکی از آن‌ها فرانتس هلنس بود. نویسنده‌ای هلندی- بلژیکی. هلنس زنی داشت به نام مارگریت که او را رها کرد و رفت زنِ یکی از دوستانِ او به نام دووِس شد. در دورانی که هلنس فهمیده بود مارگریت دارد به او خیانت می‌کند دچار بحران روحی شد و در دوره‌ای شش ماهه هر شب خواب‌هایی می‌دید. او رمان ملوزین را بر اساس این خواب‌ها نوشت. در یکی از این خواب‌ها می‌نویسد:

«آن سه تا نردبانِ طنابی را پیدا کردم، که از همان جایِ قبلی آویزان بودند. ملوزین گفت: برویم بالا. خودش سریع‌تر از ما می‌رفت. مهندس با حرکت‌های منظم و مطمئن خودش را بالا می‌کشید. من هم طناب‌های دو طرف نردبان را گرفته بودم و به دنبالش می‌رفتم. با خودم می‌گفتم: اگر البته سرگیجه، این جغد لعنتی، بگذارد. اگر با فریادهایش نترساندم.»

بوف کور یعنی چه؟ (بخش اول)
#عباس_پژمان
#صادق_هدایت
 

رجینا

سرپرست نگارش کتاب + مدیر تالار آوا
پرسنل مدیریت
سرپرست بخش
مدیر تالار
ناظر
طراح
ویراستار
مدرس
آوا پرداز
مترجم
کتابخوان
کاربر VIP
کاربر فعال تالار
Jul 1, 2023
2,209
برای دفاع از منافع سرقبیله و سردمدار و سرگردنه‌گیر مَلولی‌های یُغور ساده‌لوح را که سینه‌فراخ و بازوی سِتَبر و گردن‌کلفت داشتند و معجزشان این بود که یک نان سنگک را با نیم مَن روغن نواله می‌کردند و عاروق می‌زدند، اسمشان را پهلوان گذاشتند و سلاح‌های ناراحتی مثل تیر و کمان و سِپَر و زوبین و کلاه‌خود و خفتان و از اینجور چیزها به جان آن‌ها بستند و زور و عضلات آن‌ها را تشویق کردند.
در زمان صلح آن‌ها را دنبال توپ فوتبال دوانیدند و جام پیروزی زیر بغلشان گذاشتند و یا در زورخانه‌های بدهوا به ضرب دنبک کباده گرفتند و عرق ریختند و شب‌ها که آزاد می‌شدند بدمستی و عربده راه می‌انداختند و داش‌مشتی‌بازی در می‌آوردند. هر وقت که مصالح عالیه قلچماق‌های کشورشان به خطر می‌افتاد به عنوان فداکاری و مذهب و میهن این شوالیه‌های یُغور را بعد از آنکه ceinture de chastete به پایین‌تنه‌ی زن‌هایشان می‌بستند، با ۳۷ درجه حرارت بزکشان می‌کردند و "ها ماشاالله" می‌گفتند و به جنگشان می‌فرستادند تا خوب شَل و پَل بشوند و پدرشان درآید.
در قبیله‌ی غول بی‌شاخ و دُم قهرمانان سرشناسی مانند: هالو شش‌انگشتی، هالو لب‌شکری، هالو پهلوان‌شکسته، که هنرنمایی‌های محیرالعقولی از آن‌ها به ظهور رسیده بود پیدا شدند. ولی چون مورخ حسابی نداشتند که آن‌ها را ثبت بکند رشادت‌های این جهانگیران تا ابد گمنام ماند.
اما این پیش آمد به نفع شاگردان مدارس تمام شد، وگرنه آن بیچاره‌ها مجبور می‌شدند شرح حال این نکره‌ها را از بر بکنند و اگر سر امتحان اشتباه می‌کردند صفر می‌گرفتند!
گرچه در آن زمان هنوز مدال و حمایل مُد نشده بود که به این قهرمانان دست و سرشکسته و دک و پوز زخمی که از جنگ بر می‌گشتند بدهند برایشان حماسه‌سرایی بکنند، اما در هر محلی که جنگ یا واقعه‌ی به اصطلاح تاریخی رخ می‌داد سنگ‌های عظیم‌الجثه‌ای به نام menhir و delmen بر پا می‌کردند تا باعث عبرت گردنکشان آینده بشود.
بعدها این سنگ‌ها را اگرچه علامت قدمگاه نداشت امامزاده کردند و به آن‌ها دخیل بستند!!


#ولنگاری(نمک تُرکی)
#صادق_هدایت
 

رجینا

سرپرست نگارش کتاب + مدیر تالار آوا
پرسنل مدیریت
سرپرست بخش
مدیر تالار
ناظر
طراح
ویراستار
مدرس
آوا پرداز
مترجم
کتابخوان
کاربر VIP
کاربر فعال تالار
Jul 1, 2023
2,209
من بیچاره از کجا پول آورده‌ام؟ اگر سراغ کرده‌اید که مشدی صد دینار پول داشته دروغ است، این جلی که زیر پایم افتاده مال توله تفلیسیهای نرگس است، مگر نشنیدی که زن جوان و مرد پیر - سبد بیار جوجه بگیر، پناه بر خدا توی آن اتاق یک جوال خالی کرده! چرا نمی‌روید از او بگیرید؟ منکه گنج قارون زیر سرم نیست، من یک زن لچک بسر از همه جا بیخبر آه ندارم که با ناله سودا بکنم.

#مرده_خورها
#صادق_هدایت
 

رجینا

سرپرست نگارش کتاب + مدیر تالار آوا
پرسنل مدیریت
سرپرست بخش
مدیر تالار
ناظر
طراح
ویراستار
مدرس
آوا پرداز
مترجم
کتابخوان
کاربر VIP
کاربر فعال تالار
Jul 1, 2023
2,209
شاید پیشگویی آن زن بالاخره او را وادار کرد که به سورن اظهار عشق بکند. زیرا این پیش آمد را در اثر سرنوشت خود می دانست. اکنون به هیچ قیمتی نمی خواست این فرصت را از دست بدهد. چون شوهرش با آن سر طاس، شکم پیش آمده و ریش بزی که دو روز یک مرتبه می تراشید و مثل سگ پاسوخته دنبال پول می دوید و اسکناس های رنگین را روی هم جمع می کرد، هرگز نمی توانست آرزوهای او را برآوَرَد، خوشبختانه شوهرش نسبت به او اطمینان کامل داشت، یا اصلا اهمیت نمی داد_ چون او زن گرفته بود مثل اثاثیه خانه، یک جور بیمه برای زندگی مرتب و آرام، تامین آشپزخانه و رختخواب بود، یک نوع پیش بینی برای روز پیری و فرار از تنهایی بود تا صورت حق به جانب در جامعه به خود بگیرد. فقط می خواست آدم مطمئنی به کارهای داخلی خانه اش رسیدگی بکند و بس.

#تجلی
#صادق_هدایت
 

رجینا

سرپرست نگارش کتاب + مدیر تالار آوا
پرسنل مدیریت
سرپرست بخش
مدیر تالار
ناظر
طراح
ویراستار
مدرس
آوا پرداز
مترجم
کتابخوان
کاربر VIP
کاربر فعال تالار
Jul 1, 2023
2,209
یادش افتاد اولین بار که معلم سر درس تاریخ گفت که اهالی اسپارت بچه های هیولا یا ناقص را می کشتند همه ی شاگردان برگشتند و به او نگاه کردند، و حالت غریبی به او دست داد. اما حالا او آرزو می کرد که این قانون در همه جای دنیا اجرا می شد و یا اقلا مثل اغلب جاها قدغن می کردند تا اشخاص ناقص و معیوب از زناشویی خودداری بکنند، چون او می دانست که همه ی اینها تقصیر پدرش است. صورت رنگ پریده، گونه های استخوانی، پای چشم گرد و کبود، دهان نیمه باز و حالت مرگ پدرش را همان طوری که دیده بود از جلو چشمش گذشت، پدر کوفت کشیده ی پیر که زن جوان گرفته بود و همه ی بچه های او کور و افلیج به دنیا آمده بودند...


#داوود_گوژپشت
#صادق_هدایت
 

رجینا

سرپرست نگارش کتاب + مدیر تالار آوا
پرسنل مدیریت
سرپرست بخش
مدیر تالار
ناظر
طراح
ویراستار
مدرس
آوا پرداز
مترجم
کتابخوان
کاربر VIP
کاربر فعال تالار
Jul 1, 2023
2,209
شاید توی زندان آدم آزادتر باشد چون اسم بدنامیِ آدمیزادِ آزاد را ندارد - آزاد و زنده و دنیا و مافیها مثل اینست که مبتذل شده. همه اش مسخره است.

#صادق_هدایت
#نامه_به_حسن_شهید_نورائی
 

رجینا

سرپرست نگارش کتاب + مدیر تالار آوا
پرسنل مدیریت
سرپرست بخش
مدیر تالار
ناظر
طراح
ویراستار
مدرس
آوا پرداز
مترجم
کتابخوان
کاربر VIP
کاربر فعال تالار
Jul 1, 2023
2,209
چرا علم شریف تاریخ تکرار می‌شود؟ برای اینکه وقاحت‌ها و پستی‌ها و سُستی‌ها و مادر قحبگی‌های بشر هم تکرار می‌شود. جانوران بت نمی‌پرستند، قلدر نمی‌تراشند و به کثافت‌کاری‌های خودشان نمی‌بالند، برای همین تاریخ ندارند!

#صادق_هدایت
#توپ_مرواری
 

چه کسانی از این موضوع بازدید کرده‌اند (در مجموع: 10) در 1000000 ساعت گذشته. «جزئیات دقیق بازدیدها»

Who is viewing this thread (Total: 0, Members: 0, Guests: 0)

Who has watch this thread (Total: 0) «جزئیات دقیق بازدیدها»

بالا