تاپیک دفترکار همگانی | کارگاه آموزش شعر نویسی

مستـآنـه

مدیر بازنشسته تالار مجله عکس
کاربر VIP
May 24, 2024
219
تکلیف جلسه‌ی اول | ۲۶مرداد۱۴۰۳
@.DocToR.

قاصدک قلبم به پرواز در آمد.
مژده‌ای بفرست
برای شمعدانی‌های خاطراتمان!
رنگ باخته‌اند..
سرد شده‌اند..
نکند فراموش کرده‌ای آوای چشمانم را؟
نکند دیر کنی و آخرین پروانه‌ات هم در قلبم بمیرد؟
ناگفته‌ها زیاد است.. زودتر بیا..
مدتی هست که زندگی در هوای اطرافم پرسه نمی‌زند..

بازنویسی:

قاصدک قلبم اوج گرفت.
بشارت ده برای شمعدانی‌های خاطراتمان!
زرد شده اند..
سرد شده اند..
نکند از یاد برده‌ای نغمه‌ی چشمانم را؟
نکند دیر کنی و آخرین پروانه‌ات هم در قلبم بمیرد؟
ناگفته‌ها زیاد است.. زودتر بیا..

مدتی هست که شور و نشاط در هوای اطرافم پرسه نمی‌زند..
 

رجینا

سرپرست نگارش کتاب + مدیر تالار آوا
پرسنل مدیریت
سرپرست بخش
مدیر تالار
ناظر
طراح
ویراستار
مدرس
آوا پرداز
مترجم
کتابخوان
کاربر VIP
کاربر فعال تالار
Jul 1, 2023
2,209
تكليف1:

متن اصلي:
دنیا در پشت طلق رنگي عینک، مثل سرابي از طعم‌ها است كه
دوست داري مزه چش كني؛ عصاره‌شان را زير دندانهايت محفوظ كني و آن زمان است كه
نجات بخش افكار منفي‌ات در اثر پالت هاي میوه به جلوي
نوک انگشتانت ميريزند هستي؛ پرده‌ي تاتر افكارت چند دقیقه اي تمام شده است و به خیابان حقيقت
ايستاده اي

تغير جمله:
دنيا در پشت طلق رنگي عينك مثل كورابي از طعم‌ها است كه
دوست داري مزه چش كني، عصاره‌شان را زير اره‌هاي سفيد محفوظ كني و ان زمان است كه نجات بخش افكار خاكستري‌ات
در اثر پالت هاي ميوه به جلوي نوك انگشتانت ميريزند
و هستي، پرده‌ی تماشاخانه افکارت چند دقیقه‌ای به پایان یافته و آن هنگام تو در پشت معبر ماهیت ایستاده‌ای

@.DocToR.
 

Heyzha

نویسنده ادبی
نویسنده ادبی
نویسنده فعال
Jul 30, 2023
106
تکلیف جلسه اول @.DocToR.

دلم می‌خواهد باغبانی با دست‌های به گِل آمیخته باشم، گاهی سری به خانه گل و درخت‌ها بزنم. از عاشقانه‌ها، غم‌ها و رازهایشان بشوم همدمی برای درد و دل‌هایشان باشم. از بوی همچو عطر دل‌انگیز گِل‌ها سرشار شوم. برای گل‌ها شعر بخوانم که مبادا زمانی خشکیده شوند، می‌خواهم وسط باغی بی‌انتها بنشینم و به نغمه‌خوانی گنجشک‌هایش گوش کنم، شاید از راز صحبت راز و نیازشان باخبر شوم. می‌خواهم جایی میان پرنده‌ی عاشق و باغ تکه‌ای از قلبم را فرستاده کنم! به باد بسپرمش که شاید قلبم قطعه‌ای زیبایی‌های گل‌ها را داخل خودش به اسارت بکشد.

جایگزین شده:

دلم میخواهد باغبانی با دست‌های به گِل آمیخته باشم، گاهی سری به خانه گل و درخت‌ها بزنم.
از عاشقانه‌ها، غم‌ها و رازهایشان بشوم همدمی برای درد و دل‌هایشان باشم. از بوی همچو مشک و عبیر گِل‌ها سرشار شوم. برای گل‌ها شعر بخوانم که مبادا زمانی پژمرده شوند، میخواهم وسط باغی بی‌انتها بنشینم و به جیک جیک گنجشک‌هایش گوش کنم، شاید از راز صحبت راز و نیازشان باخبر شوم. میخواهم جایی میان بلبل و باغ تکه‌ای از قلبم را رهسپار کنم! به باد بسپرمش که شاید قلبم قطعه‌ای زیبایی‌های گل‌ها را داخل خودش به اسارت بکشد.
 

دلارام

هنرمند
هنرمند
Aug 2, 2024
1,303
تکلیف جلسه اول:

در تصورم به تو خیره میشوم
به هر آنچه در تابلوی طبیعت نقاشی شده است نگاه میکنم
به رقص برگها در سمفونی باد
به نغمه خوانی، چکاوک وپرستو
به ملودی ریز باران و انعکاس صداها درکوه
درونم به نجواها وزمزمه ها پاسخ میدهد
دست های نگاهم مرا به سوی تو سوق میدهند
تا خواهش پروانه برای گشودن ازپیله و تجربه ی اولین پرواز پیش می روم
تو برایم رویا نیستی ونخواهی بود
اندکی نزدیکتر بیا تابرایت از قطره قطره چکاندن یادت در اندورنم بگویم
که به دریای آمدنت وصل میشود
اندکی نزدیکتر بیا تا برایت از نبض گلهایی بگویم که با نوک انگشتانم لمس میشوند
به یاد تو که هنوز، خبری از رویت نیست.

جایگزین شده:

در( فکرم) به تو نگاه میکنم.
به هر آنچه در( صفحه ی) طبیعت( روییده) نگاه میکنم
به (چرخش) برگها در( میان) باد
به (آواز خوانی) چکاوک وپرستو
درونن به (صداها وپچ پچ ها) پاسخ می دهند
(چشمهایم) مرا به سوی تو(هدایت می کنند)
تا (لحظه ی تقلای) پروانه برای (رهایی) ازپیله و(شروع) اولین پرواز پیش می روم
تو برایم (محال) نیستی و نخواهی بود
(کمی) نزدیکتر بیا تابرایت از قطره قطره (به یاد آوردنت) در (ذهنم) بگویم
که به دریای (رسیدنت) میرسد
(قدمی) نزدیکتر بیا تا برایت از (شبنم) گلهایی بگویم که (در میان) انگشتهایم لمس میشوند
با (اندیشیدن) به تو که هنوز خبری از(دیدن چهره ات) نیست.
 

رجینا

سرپرست نگارش کتاب + مدیر تالار آوا
پرسنل مدیریت
سرپرست بخش
مدیر تالار
ناظر
طراح
ویراستار
مدرس
آوا پرداز
مترجم
کتابخوان
کاربر VIP
کاربر فعال تالار
Jul 1, 2023
2,209
تكليف جلسه دوم

اتفاقي غمگين

در دل جنگل‌های سرسبز و انبوه، درختان اند با قامت‌های بلند و تنومند، همچون نگهبانان باوقار طبیعت، چشم مي‌دوزند به آسمان آبی و بی‌پایان. هر درختي دارد، داستانی از سال‌ها زندگی و تجربه در دل خود ... .
ریشه‌هایشان در خاک نرم و سمج نفوذ کرده و مي مكد به آرامی، زندگی را.

@.DocToR.
 

مستـآنـه

مدیر بازنشسته تالار مجله عکس
کاربر VIP
May 24, 2024
219
تکلیف جلسه‌ی دوم | هنجارگریزی
@.DocToR.



(خاطرات همیشگی)

خاطراتمان همیشگی نبود..
منِ طغیانگرِ واقعیت،
قصد داشتم با نخ و ریسمانِ احساس و خیال،
دروغِ آشکار را نقشِ باور بدوزم..
ناباورانه باورم شده بود که همیشگی هستی..
یادت هست در روزی از روزهایِ برفیِ تابستانی، چه بهمنِ جنون‌آمیزی راه انداختی؟
بجای فرار،
با آغوشِ باز،
پذیرایِ بهمنِ مجنون‌کُشت گشتم..
احساساتم با بازیِ خاکستریت،
فریب مافیا را خورد و شهرِ آرامِ وجودم را با خاک یکسان کرد..
منطق کجا بود؟
گُمانم زندانی‌ شده بود..
از سیاهچالِ واقعیت هر چه فریاد میزد، شنیده نمیشد..
آخر کدام صوت و صدا از این طوفانِ دروغینِ مجنون‌سازِ تو بی هیچ شکست و محوی به گوش می‌رسد؟
و تو موفق شدی..
فریب تابستان و خورشید ساختگیت را خوردم..
خواب رفتم..
با خیال خوش اینکه همیشگی هستند لیلی و هر چه که به لیلی مربوط است..
حال بیدار شده‌ام..
هنوز تابستان است یا پاییز و بهار، نمی‌دانم..
حتی نمی‌دانم کجا هستم..
فقط میدانم سرد است، هوا
من
اشک‌هایم
آرزوهایم
چشمانم
تو کجایی؟ آری، از پشت شیشه دیدمت..
نگاهم میکنی با غم و پشیمانی! غمگین و پشیمانی؟
پس خاطرات کجا هستند؟
نمی‌بینمشان..
به گُمانم بهمن آن‌ها را در دل خود دفن کرده است..
نامشان چه بود؟ خاطراتِ همیشگی؟!
پوزخند میزنم..
عجب هنگامه‌ای لیلی!
تو هستی و برخلاف افسانه‌ها،
شعرهایت تا ابد مکتوب!
منِ مجنون، اما نیستم
لیک برخلافِ خاطرات،
نفرتم از تو، تا ابد پایدار!
 
بالا