وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

آبی.م

مدیر بازنشسته تالار ادبیات
مقامدار بازنشسته
Apr 15, 2023
891
***

من بی‌بهانه و هوسی عاشقت شدم
با هر تپیدن و نفسی عاشقت شدم
چتری شدی! همیشه به دنبال سایه‌ام
در سر نمانده یاد کسی عاشقت شدم
وقتی خدا رقم زده تصویر تازه‌ات
با یاد کهنه عکس کسی عاشقت شدم
درگیر با تو شد همه ذرات هستی‌ام
یک شهر شاهدند بسی عاشقت شدم
دیدم تو را که بال کشیدی به آسمان
از پشت میله قفسی عاشقت شدم
حالا من و خیال تو هر شب نشسته‌ایم
چشم انتظار تا برسی عاشقت شدم
پگاه عامری
 

آبی.م

مدیر بازنشسته تالار ادبیات
مقامدار بازنشسته
Apr 15, 2023
891
***

لبت، تنت، سخنت، چهره‌ات تماشایی
آهای دختر رعنا چقدر زیبایی
به زعم من تو میان تمام مردم شهر
سرآمد همه دختران و زن‌هایی
به زیر پیرهن تو بهشت گمشده ایست
حرارت بدنت دوزخی‌ست رویایی
بگو که مادر تو کیست که این چنین زادست
دو چشم شرقی و یک صورت اروپایی
جنوب داغ لبت سرخی غروب خزر
شمال خیس نگاهت خلیج تنهایی
تنت روایتی از برف‌های قطب جنوب
خودت روایتی از یک پری دریایی
پر از حکایت ناگفته‌ای و می‌دانم
که تو نخوانده‌ترین داستان دنیایی
محمود غریبی
 

آبی.م

مدیر بازنشسته تالار ادبیات
مقامدار بازنشسته
Apr 15, 2023
891
تکه یخی که عاشق ابر عذاب می‌شود
سر قرار عاشقی همیشه آب می‌شود
به چشم فرش زیر پا، سقف که مبتلا شود
روز وصالشان کسی خانه خراب می‌شود
کنار قله‌های غم نخوان برای سنگ‌ها
کوه که بغض می‌کند سنگ مذاب می‌شود
باغ پر از گلی که شب به آسمان نظر کند
صبح به دیگ می‌رود، غنچه گلاب می‌شود
چه کرده‌ای تو با دلم که از تو پیش دیگران
گلایه هم که می‌کنم شعر حساب می‌شود
کاظم بهمنی
 

آبی.م

مدیر بازنشسته تالار ادبیات
مقامدار بازنشسته
Apr 15, 2023
891
***

از خانه بیرون می‌زنم، اما کجا امشب
شاید تو می‌خواهی مرا در کوچه‌ها امشبپشت ستون سایه‌ها روی درخت شب‌
می‌جویم، اما نیستی در هیچ جا امشب‌می‌دانم آری نیستی، اما نمی‌دانم
بیهوده می‌گردم به دنبالت چرا امشب؟هر شب تو را بی جستجو می‌یافتم، اما
نگذاشت بی خوابی بدست آرم تو را امشب
ها… سایه‌ای دیدم شبیهت نیست، اما حیف‌
ای کاش می‌دیدم به چشمانم خطا امشب
هر شب صدای پای تو می‌آمد از هر چیز
حتی ز برگی هم نمی‌آید صدا امشب
امشب ز پشت ابر‌ها بیرون نیامد ماه
بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشب
گشتم تمام کوچه‌ها را یک نفس هم نیست
شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب
طاقت نمی‌آرم تو که می‌دانی از دیشب
باید چه رنجی برده باشم بی تو تا امشب
ای ماجرای شعر و شب‌های جنون من
آخر چگونه سرکنم بی ماجرا امشب
محمدعلی بهمنی
 

آبی.م

مدیر بازنشسته تالار ادبیات
مقامدار بازنشسته
Apr 15, 2023
891
ای نگاهت از شب باغ نظر، شیرازتر
دیگران نازند و تو از نازنینان، نازتر
چنگ بردار و شب ما را چراغان کن که نیست
چنگی از تو چنگ‌تر، یا سازی از تو سازتر
قصه گیسویت از امواج تحریر قمر
هم بلند آوازه‌تر شد، هم بلند آوازتر
گشته‌ام دیوان حافظ را، ولی بیتی نداشت
چون دو ابروی تو از ایجاز، با ایجازتر
چشم در چشمت نشستم، حیرتم از هوش رفت
چشم وا کردم به چشم اندازی از این بازتر
از شب جادو عبورم دادی و دیدم نبود
جادویی از سحر چشمان تو پُر اعجازتر
آن که چشمان مرا‌تر کرد، اندوه تو بود
گر چه چشم عاشقان بوده ست از آغاز، تَر
علیرضا قزوه
 

آبی.م

مدیر بازنشسته تالار ادبیات
مقامدار بازنشسته
Apr 15, 2023
891
***

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
وین درد نهان سوز نهفتن نتوانمتو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم که شنفتن نتوانمشادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه
گر دامن وصل تو گرفتن نتوانمبا پرتو ماه آیم و، چون سایه دیوار
گامی از سر کوی تو رفتن نتوانمدور از تو من سوخته در دامن شب‌ها
چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانمفریاد ز بی مهریت‌ ای گل که درین باغ
چون غنچه پاییز شکفتن نتوانم‌
ای چشم سخن گوی تو بشنو ز نگاهم
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
محمدرضا شفیعی کدکنی
 

آبی.م

مدیر بازنشسته تالار ادبیات
مقامدار بازنشسته
Apr 15, 2023
891
به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی
ز تو دارم این غم خوش به جهان ازا ین چه خوشتر
تو چه دادیَم که گویم که از آن به‌اَم ندادی
چه خیال می‌توان بست و کدام خواب نوشین
به از این در تماشا که به روی من گشادی
تویی آن که خیزد از وی همه خرمی و سبزی
نظر کدام سروی؟ نفس کدام بادی؟
همه بوی آرزویی مگر از گل بهشتی
همه رنگی و نگاری مگر از بهار زادی
ز کدام ره رسیدی ز. کدام در گذشتی
که ندیده دیده رویت به درون دل فتادی
به سر بلندت‌ای سرو که در شب زمین‌کن
نفس سپیده داند که چه راست ایستادی
به کرانه‌های معنی نرسد سخن چه گویم
که نهفته با دل سایه چه در میان نهادی
هوشنگ ابتهاج
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: پناه

آبی.م

مدیر بازنشسته تالار ادبیات
مقامدار بازنشسته
Apr 15, 2023
891
***

عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم
یا گناهیست که اول من مسکین کردمتو که از صورت حال دل ما بی‌خبری
غم دل با تو نگویم که ندانی دردم‌
ای که پندم دهی از عشق و ملامت گویی
تو نبودی که من این جام محبت خوردمتو برو مصلحت خویشتن اندیش که من
ترک جان دادم از این پیش که دل بسپردمعهد کردیم که جان در سر کار تو کنیم
و گر این عهد به پایان نبرم نامردممن که روی از همه عالم به وصالت کردم
شرط انصاف نباشد که بمانی فردمراست خواهی تو مرا شیفته می‌گردانی
گرد عالم به چنین روز نه من می‌گردمخاک نعلین تو‌ای دوست نمی‌یارم شد
تا بر آن دامن عصمت ننشیند گردمروز دیوان جزا دست من و دامن تو
تا بگویی دل سعدی به چه جرم آزردم سعدی
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: پناه
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

چه کسانی از این موضوع بازدید کرده‌اند (در مجموع: 4) در 1000000 ساعت گذشته. «جزئیات دقیق بازدیدها»

Who is viewing this thread (Total: 0, Members: 0, Guests: 0)

Who has watch this thread (Total: 1) «جزئیات دقیق بازدیدها»

بالا